نویسنده: نوید اسفندیاری

تابستان باغ‌های زردآلو در خانه‌ای ایرانی با تکاندن شاخه‌ها و خشک‌کردن برگه زردآلو روی سینی‌های آفتابی؛ تصویری نوستالژیک از اقتصاد کوچک خانگی.مجله خاطرات

تابستان باغ‌های زردآلو؛ تکاندن شاخه‌ها و برگه‌های داغ آفتابی

از بالا رفتن از درخت و تکاندن شاخه‌ها تا خشک‌کردن برگه‌های زردآلو در آفتاب؛ روایت اقتصاد کوچک خانگی و آیین تابستانی خانه‌های ایرانی.

ترازوی دوکفه‌ای بقالی محله کنار دفتر نسیه خط‌خورده و وزنه‌های برنجی؛ روایت اعتماد و حساب‌وکتاب محلی

ترازوی دوکفه‌ای بقالی؛ اعتماد، نسیه و دفترهای خط‌خورده‌ی یک محله

روایتی مردم‌نگارانه از ترازوی دوکفه‌ای بقالی؛ جایی که وزنِ برنج و قند با نسیه و دفترِ خط‌خورده گره می‌خورد و اعتمادِ محله ساخته می‌شود.

نوحه‌خوانی نوجوانان در محرم محله با صدای دورگه و نوحه محلی؛ بلندگوهای ساده در کوچه و پرچم‌های سبز و سیاه؛ صدای هیئت محله با حال‌وهوای نوستالژیک.مجله خاطرات

نوحه‌خوانی نوجوانان در محرم محله؛ صداهای در حال تغییر که سوز محلی داشتند

روایتی میدانی از نوحه‌خوانی نوجوانان در محرم محله؛ صدای دورگه، سوز نوحه محلی و پژواک کوچه. نقش میکروفن، نوار و موبایل در شکل‌دهی سبک‌ها.

زمین خاکی فوتبال در ایران با گرد و خاک طلایی غروب، دروازه‌ی سنگی، نوجوانان در حال بازی و حاشیه‌ی پر از کفش و قمقمه؛ نماد دوستی‌های پایدار

زمین‌های خاکی فوتبال؛ جغرافیای دوستی‌های پایدار

روایتی تحلیلی از زمین‌های خاکی فوتبال در ایران؛ از بوی خاک نم‌خورده و فریاد گل تا عرف‌های بازی و حاشیه‌ی زمین‌ها که دوستی‌های پایدار را می‌سازند.

کودکان در کوچه ایرانی در حال بازی‌های خیابانی قدیم مثل مشدی‌گردو، کش‌بازی و طناب‌زدن با حال‌وهوای زنده و محله‌ای

مشدی‌گردو، کش‌بازی و طناب‌زدن؛ خیابان‌هایی که با صدا و پا زنده بودند

روایتی مردم‌نگارانه از مشدی‌گردو، کش‌بازی و طناب‌زدن؛ بازی‌هایی که کوچه را با ریتم صداها، قانون‌های نانوشته و مراقبت نامرئی بزرگ‌ترها زنده می‌کردند.

صحنه‌ای از یک میدان شهری ایران با پل پیاده‌رو و مجسمهٔ شاخص در غروب؛ ملاقات‌ها و خداحافظی‌ها، فروشندهٔ چای و سایه‌های کشیده؛ نمادی از حافظهٔ شهری

نقش پل‌ها، میدان‌ها و مجسمه‌ها در حافظه شهری؛ چرا بعضی نقاط نماد می‌شوند؟

چرا پل‌ها، میدان‌ها و مجسمه‌ها از نشانۀ راه به نمادهای عاطفی شهر تبدیل می‌شوند؟ این نوشتار قوم‌نگارانه نقش آن‌ها در حافظهٔ شهری ایران و تجربهٔ زیستهٔ ما را می‌کاود.

پنجره چوبی سبز با شیشه‌های رنگی در خانه ایرانی که نور صبح را به شکل نقش‌های رنگی روی فرش می‌اندازد

پنجره‌های چوبی سبز با شیشه‌های رنگی؛ نوری که صبح‌ها روی فرش نقش می‌انداخت

روایت مردم‌نگارانه‌ای از پنجره‌های چوبی سبز با شیشه‌های رنگی در خانه‌های ایرانی؛ جایی که نور صبح روی فرش نقش می‌زند و مرزِ حریم و همسایگی را تنظیم می‌کند.

نمای سحرگاهی از نانوایی محلی ایران با بوی نان تنوری خیابان؛ زن نانوا با کفگیر چوبی، صف همسایه‌ها و بخار داغ نان تازه داغ.مجله خاطرات

بوی نان تنوری خیابان؛ زنی که هر صبح با کفگیر چوبی محله را بیدار می‌کرد

گزارشی میدانی از بوی نان تنوری خیابان و زنی که هر صبح با کفگیر چوبی محله را بیدار می‌کرد؛ تحلیلی از تغییرات اجتماعی، صف نان و نانوایی‌های امروز و پیوند همسایه‌ها.

تصویر مفهومی پیوند سفره‌ی ایرانی، لیوان چای و صفحهٔ موبایل با ضرب‌المثل‌ها؛ بازتاب حافظه زبانی و نوستالژی در زندگی روزمرهٔ امروز

ضرب‌المثل‌هایی که روزمره شدند؛ حافظه زبانی ما از کجا تغذیه می‌شود؟

از سفره‌های قدیمی تا استوری‌های امروز، رد ضرب‌المثل‌هایی که روزمره شدند را دنبال می‌کنیم؛ اینکه چگونه زبان و خاطرات جمعی ما را شکل می‌دهند.

صبحانه‌ محلی در خانه‌ مادرجون با کره‌ دست‌زده، نان تابه‌ای و سماور ذغالی؛ فضایی نوستالژیک از خانه‌ ایرانی قدیم و آیین صبحگاهی.مجله خاطرات

صبحانه محلی در خانه مادرجون؛ کره دست‌زده، نان تابه‌ای و بوی چای ذغالی

روایتی حسی از صبحانه‌ محلی در خانه‌ مادرجون؛ کره‌ دست‌زده، نان تابه‌ای و بوی چای ذغالی. سفری به آیین صبحگاهی ایرانی و پیوند نسل‌ها پای سفره‌ی ساده و اصیل.