نویسنده: نوید اسفندیاری

مردی در پیاده‌رو شهر ایرانی با نامه‌ای در دست کنار ایستگاه اتوبوس و مغازه‌های محلی؛ روایت نامه به شهری که ترک کردم

نامه به شهری که ترک کردم

روایت مردم‌نگارانه از شهری که ترک شد؛ کوچه‌ها، لهجه‌ها و عادت‌ها چگونه در حافظه جمعی می‌مانند و ما را دوباره صدا می‌زنند.

منظره‌ای نوستالژیک از صداهای شهرهای ایران: اذان مسجد، بستنی‌فروش دوره‌گرد با زنگ، زنگ دوچرخه و قطار شهری در پس‌زمینه.

از صدای اذان تا بستنی‌فروش؛ صداهایی که شهرهای ایران را تعریف کردند

از اذان مسجد تا بوق بستنی‌فروش و صدای قطار شهری؛ روایتی میدانی از صداهایی که هویت شهرها و محله‌های ایران را می‌سازند و خاطرات مشترکمان را زنده می‌کنند.

حیاط مدرسهٔ محله در صف صبحگاهی با تابلوهای فرسوده، درختان سرو، غبار گچ و نور صبح؛ بازنمایی نوستالژیک مدارس محله در ایران.مجله خاطرات

مدارس محله؛ مکان‌هایی که زمان در آنها شکل دیگری دارد

مدارس محله؛ جایی که زمان در ریتم صف صبحگاهی، بوی دفتر نو و تابلوهای فرسوده کش می‌آید. نگاهی مردم‌نگارانه به حافظه‌ی جمعی و نوستالژی مدرسه.

پاکت اولین حقوق و رسید عابر بانک در دست یک جوان ایرانی در مسیر برگشت به خانه؛ نماد استقلال و خرج‌های احساسی ماه اول

پاکت حقوقی که بوی آزادی می‌داد و خرج‌های بی‌تجربه در همان ماه

اولین حقوق در ایران فقط عدد نیست؛ پاکت، پیامک بانک، رسید عابر و مسیر تا خانه است. روایت خرج‌های احساسی همان ماه و معنای استقلال.

6 دی 1404
حیاط ایرانی هنگام غروب با زنان در آشپزخانه و نوای دایره و دوتار؛ بازنمایی نغمه‌های محلی در کوچه و خانه و زندگی روزمره.

نغمه‌های محلی؛ موسیقی‌هایی که در کوچه‌ها و خانه‌ها زنده بودند

روایتی میدانی از نوید اسفندیاری دربارهٔ نغمه‌های محلی در کوچه‌ها و خانه‌های ایران؛ از لالایی و نشاکاری تا عروسی‌های خانگی و آیین‌های سوگ و شادی.

حیاط خانهٔ قدیمی ایرانی با حوض فیروزه‌ای، ایوان، درهای چوبی و کودک در حال دویدن؛ القای حس امنیت کودکی در معماری حیاط‌دار. مجله خاطرات

معماری حیاط‌دار و کودکی؛ چرا خانه‌های قدیمی حسِ امنیت داشتند؟

چرا معماری حیاط‌دار در کودکی حس امنیت می‌ساخت؟ روایت قوم‌نگارانه از بوی چای و خاک خیس، صدای آب حوض و نقش ایوان و دیوارها در حافظه جمعی ایرانیان.

کوچه نیمه‌تاریک خراسان در سحر رمضان با مردی که نغمه سحری را با لهجه خراسانی می‌خواند؛ بخار نفس، نور پنجره‌ها و بوی چای و نان تازه؛ حافظه شنیداری رمضان.مجله خاطرات

آواز «سحری» در کوچه‌های خراسان؛ صدایی که سحرهای رمضان را بیدار می‌کرد

روایتی اتنوگرافیک از نغمه سحری در کوچه‌های خراسان؛ لهجه خراسانی، ریتم محله و حافظه شنیداری رمضان، از سحرهای دیروز تا امروزِ اپلیکیشن‌ها.

بهار در کوهپایه‌ها با چیدن والک کنار رودخانه، برگ‌های تازهٔ بلوط و سنگ‌های خیس؛ روایت حسی از بوی خاک نم‌خورده و صدای آب در طبیعت ایران.مجله خاطرات

بهار در کوهپایه‌ها؛ چیدن والک، عطر بلوط تازه و صدای رودخانه

روایتی حسی از بهار در کوهپایه‌ها؛ چیدن والک، بوی بلوط تازه و همهمهٔ رودخانه. پیوند زیست‌فصل با آیین‌های محلی، گفت‌وگو درباره بارندگی و اخلاق برداشت پایدار.

جامدادی فلزی طرح فوتبالی روی نیم‌کت چوبی در کلاس قدیمی ایرانی با استیکر تیم‌ها، یادآور خاطرات شنیداری صدای بسته‌شدن درِ فلزی.مجله خاطرات

جامدادی فلزی طرح فوتبالی؛ صدای بسته‌شدنش بخشی از خاطره کلاس بود

جامدادی فلزی طرح فوتبالی و صدای بسته‌شدنش؛ روایتی نزدیک از نیم‌کت‌ها، استیکر تیم‌ها و رقابت‌های پنهان کلاس که جزئیات شنیداری و بصری خاطرات مدرسه را زنده می‌کند.

غروب در راهروی یک مجتمع مسکونی ایرانی با آسانسور، زنگ درها و بالکن‌های پرگلدان؛ روایتی بصری از فرهنگ آپارتمان‌نشینی و حافظه‌ی شهری. مجله خاطرات

فرهنگ آپارتمان‌نشینی؛ چگونه فرم خانه فرم رابطه‌ها را تغییر داد؟

فرهنگ آپارتمان‌نشینی در ایران چگونه روابط با همسایه، محله و خانه را دگرگون کرد؟ از آسانسور و زنگ در تا گروه‌های واتس‌اپ و نذری‌ها؛ روایتی قوم‌نگارانه از حافظه‌ی جدید شهر.