صفحه اصلی > تحصیل و آموزش : زنگ هنر؛ ساعت آزادی، خلاقیت و یک معلم مهربان

زنگ هنر؛ ساعت آزادی، خلاقیت و یک معلم مهربان

دست‌های دانش‌آموزان در زنگ هنر با آبرنگ و مدادشمعی روی مقوا و روزنامه؛ لحظه‌ای از آزادی و خلاقیت در کلاس مدرسه

آنچه در این مقاله میخوانید

زنگ هنر: یک گپ آزادی میان زنگ‌های منظم

زنگ که می‌خورد، صدا اول از راهرو می‌آید: کشیده‌شدن کف کفش‌ها روی موزاییک، باز و بسته‌شدن درها، تکه‌تکه شدن صف‌ها. روزِ مدرسه معمولاً مثل خط‌کش می‌رود جلو؛ زنگ‌ها دقیق‌اند، نیمکت‌ها در یک نسبت ثابت، دفترها با حاشیه‌های یک‌شکل. اما زنگ هنر یک لغزش کوچک در این نظم است؛ نه آن‌قدر بزرگ که ساختار را به هم بریزد، نه آن‌قدر کوچک که کسی متوجه‌اش نشود. همین «میان‌بودن» است که جذابش می‌کند: آزادی در حدِ یک ساعت، خلاقیت در حدِ یک برگه مقوا.

کلاس هنر در بیشتر مدرسه‌ها به‌جای «اتاق» شبیه یک وضعیت است. همان کلاس همیشگی است با یک تفاوت: روی نیمکت‌ها روزنامه پهن می‌شود، کیف‌ها تا نیمه باز می‌مانند، و رنگ‌ها بیرون می‌آیند؛ آبرنگ در قوطی پلاستیکی، مداد شمعی کوتاه‌شده، چسب مایع که همیشه یا خشک است یا زیادی می‌ریزد. بوی روزنامه‌ی نم‌خورده با بوی مقوا قاطی می‌شود و جایی بین گچ تخته و بخار نفس بچه‌ها می‌ایستد. دست‌ها زود کثیف می‌شوند، اما کسی عجله ندارد آن‌ها را پنهان کند؛ انگار همین لکه‌ها، مدرکِ حضور در یک قلمروِ متفاوت‌اند.

اگر قرار باشد خاطره را از راه «حس‌ها» پیدا کنیم، زنگ هنر یکی از روشن‌ترین نمونه‌هاست: حافظه از رنگ و بوی چسب و زبری مقوا راه خودش را باز می‌کند. برای خواندن بیشتر درباره این مسیرِ حسیِ یادآوری می‌توانید به صفحهٔ حس‌ها و حافظه سر بزنید.

اشیا روی نیمکت: آبرنگ، مدادشمعی، مقوا، روزنامه زیر دست

نیمکت‌ها معمولاً میزِ نوشتن‌اند، نه میزِ ساختن. در زنگ هنر، اشیا روی نیمکت شکل دیگری از رابطه را پیشنهاد می‌کنند: رابطه‌ای که در آن دست باید تصمیم بگیرد. قوطی آبرنگ، با آن قرص‌های کوچکِ رنگ که لبه‌هایشان ساییده شده، مثل یک جعبه‌ی انتخاب است: آبیِ تیره یا آبیِ روشن؟ سبزِ مرده یا سبزِ تازه؟ مداد شمعی‌ها هر کدام داستان دارند؛ یکی شکسته و با کاغذ دورش وصله شده، یکی آن‌قدر استفاده شده که رویش صاف و برق افتاده، یکی بوی موم می‌دهد و یادِ بخاری کلاس می‌اندازد.

روزنامه زیر دست، هم ابزار است هم مرز. مرزِ بین «می‌توانم کثیف کنم» و «نباید کثیف کنم». مقوا هم همین نقش را دارد: جدی‌تر از کاغذ معمولی است، مقاومت دارد، و همین مقاومت باعث می‌شود بچه‌ها حس کنند کارشان قرار است «بماند». وقتی معلم می‌گوید «امروز کارتون رو روی مقوا انجام بدین»، انگار یک درجه اعتبار اضافه می‌کند: اثر هنری، نه تکلیفِ معمولی.

در گوشه‌هایی از کلاس، اشیا بهانه‌ی مذاکره‌اند. یک نفر مداد شمعی سفید ندارد و سراغ دیگری می‌رود؛ «سفیدتو می‌دی؟» و جواب‌ها طیفی‌اند از «آره، فقط مواظب باش نوکشو نشکنی» تا «نه بابا، خودم لازم دارم». این داد و ستدِ کوچک، بخشی از اقتصادِ زنگ هنر است؛ اقتصادی که در آن ابزار، قدرت می‌آورد و کمبود، خلاقیت را هل می‌دهد سمتِ راه‌حل‌های موقتی: سفید نبود، زرد کم‌رنگ؛ چسب نبود، آبِ آبرنگ برای خواباندن کاغذ.

بوها و بافت‌ها: وقتی کلاس از «تمیز بودن» فاصله می‌گیرد

در روزهای معمولی، مدرسه با «تمیزی» تعریف می‌شود: دفتر بی‌لکه، روپوش مرتب، خطِ زیرِ عنوان. اما زنگ هنر به‌طور کنترل‌شده‌ای از این تمیزی فاصله می‌گیرد. بوی چسب مایع که کمی تند است، با بوی آبرنگِ خیس قاطی می‌شود. مقوا زیر انگشت‌ها زبر است، کاغذ روزنامه نرم و نازک، و قلم‌مو وقتی روی سطح می‌لغزد یک صدای خیلی آرامِ خش‌خش می‌دهد؛ صدایی که معمولاً زیر همهمه گم می‌شود، اما برای کسی که نزدیک نیمکت نشسته، مثل یک ریتم کوتاه تکرار می‌شود.

کلاس هنر معمولاً صداهای مخصوص دارد: شُر شُر آب در لیوان پلاستیکی که قلم‌مو تویش شسته می‌شود، برخوردِ مداد شمعی‌ها وقتی از جعبه می‌ریزند، و تکان‌های سریعِ دست برای خشک‌کردن رنگ. بافت‌ها هم حضورشان را تحمیل می‌کنند: آبرنگ که زیادی آب دارد از خط بیرون می‌زند و مرزها را شل می‌کند؛ مداد شمعی مرز را سفت می‌کند و روی کاغذ لایه می‌سازد. حتی پاک‌کن، که در ریاضی و املا ابزارِ «اصلاح» است، این‌جا نقش دیگری پیدا می‌کند: مالشِ زیاد می‌تواند کاغذ را زخمی کند و این زخم، بخشی از کار می‌شود.

این تغییرات کوچک، یادآور این است که خلاقیت فقط «ایده» نیست؛ یک تجربه‌ی بدنی است. برای دیدن نمونه‌های بیشتر از این پیوندِ شیء و خاطره، می‌توانید اشیای قدیمی و وسایل روزمره را هم ببینید؛ جایی که چیزهای معمولی، نقشِ حافظه را بازی می‌کنند.

معلم مهربان: لحن، اشاره‌ها، و کنترلِ بی‌سروصدا

معلم هنر معمولاً با صدای متفاوتی وارد می‌شود. نه آن صدای رسمیِ «دفترهاتون رو باز کنید» و نه آن لحنِ اخطار. بیشتر شبیه دعوت است: «بچه‌ها، امروز می‌خوایم…» و همین «می‌خوایم» از همان اول نشان می‌دهد که کار قرار نیست یک‌طرفه باشد. اما آزادیِ زنگ هنر بی‌صاحب نیست؛ فقط شکلِ کنترل عوض می‌شود. معلم با راه‌رفتنِ آرام بین نیمکت‌ها، با خم‌شدن روی کارها، با مکثِ کوتاه روی دستِ یک نفر که زیادی فشار می‌دهد، فضا را هدایت می‌کند.

ژست‌ها دقیق‌اند: اشاره به گوشه کاغذ برای اینکه قاب‌بندی رعایت شود، تکان آرام سر برای تایید، و گاهی یک «نه، این‌جوری بهتره» که بیشتر پیشنهاد است تا حکم. مهربانی در این‌جا از جنسِ «دادنِ انتخاب» است، نه از جنسِ تعریفِ بی‌پشتوانه. معلم می‌گوید: «اگر می‌خوای آسمونت روشن باشه، آبش رو بیشتر کن.» یعنی نتیجه را تحمیل نمی‌کند؛ ابزار را توضیح می‌دهد.

با این حال، مرزهای نهادی هم معلوم‌اند. موضوع‌ها اغلب مشخص‌اند: طبیعت بی‌جان، منظره، یا مناسبتی. کاغذ A4، زمان محدود، و این جمله‌ی ثابت: «پایان زنگ، کارتون رو تحویل می‌دین.» خلاقیت باید در چارچوب جا بگیرد؛ مثل آبرنگی که اگر از خط بیرون بزند، روی میز می‌ریزد و معلم ناچار است تذکر بدهد. مذاکره دقیقاً همین‌جاست: آزادی تا جایی که نظمِ مدرسه تهدید نشود.

بچه‌ها و نگاه هم‌کلاسی‌ها: شوخی، رقابت، غرور، و ترس از قضاوت

زنگ هنر میدانِ اجتماعیِ کوچکی است که در آن مهارت‌ها خیلی سریع دیده می‌شود. کسی که خط‌های تمیز می‌کشد یا رنگ‌ها را خوب ترکیب می‌کند، ناگهان جایگاه می‌گیرد. اما این جایگاه ثابت نیست؛ چون هنر «جواب قطعی» ندارد و همین، رقابت را نرم و در عین حال تیز می‌کند. یک نفر کارش را نیمه‌کاره جلو می‌آورد تا نشان بدهد، و دیگری با لبخند می‌گوید: «اِ، چه خفن!» سومی همان لحظه زیر لب می‌گوید: «بابا این که آسونه.» تعریف و نیش، کنار هم زندگی می‌کنند.

شوخی‌ها اغلب از جزئیات در می‌آیند: «این خورشیدت چرا غمگینه؟» یا «درختت انگار داره فرار می‌کنه.» این شوخی‌ها دو کار می‌کنند: هم فشارِ قضاوت را کم می‌کنند، هم مرزِ «قابل قبول» را یادآوری می‌کنند. اگر کسی خیلی متفاوت بکشد، احتمال دارد بیشتر دست بیندازندش؛ نه از سر دشمنی، بلکه از سرِ عادتِ جمع به هم‌شکل‌سازی. با این حال، همان جمع گاهی از متفاوت‌بودن دفاع هم می‌کند: «نه بابا، قشنگه، سبکشه.»

غرور هم در لحظه‌های کوچک دیده می‌شود: وقتی یک نفر کارش را عمداً عقب نگه می‌دارد تا آخر زنگ نشان بدهد؛ یا وقتی آرام از دوستش می‌خواهد اسمش را با خط خوب پایین کار بنویسد. ترس هم هست: برگه‌ای که تا می‌شود تا کسی نبیند، آبرنگی که کم‌رنگ می‌شود تا اشتباه‌ها معلوم نشود. این‌ها یادمان می‌آورد که خلاقیت همیشه همراهِ ریسک است؛ ریسکِ دیده‌شدن.

خلاقیت در محدوده: چالش‌ها و راه‌حل‌های کوچکِ زنگ هنر

در زنگ هنر، خلاقیت یک «آرمان» دور نیست؛ یک عمل روزمره است که باید با محدودیت‌ها کنار بیاید: کمبود ابزار، وقت کم، موضوع اجباری، و استانداردهای نانوشته‌ی کلاس. بچه‌ها و معلم، هر کدام راه‌هایی برای مدیریت این محدودیت‌ها پیدا می‌کنند. این راه‌ها بیشتر از آن‌که قهرمانانه باشند، زمینی‌اند؛ از جنسِ تکنیک، مصالحه، و بازی با قواعد.

  • چالش: ابزار ناکامل یا مشترک. راه‌حل: قرض‌گرفتنِ حساب‌شده، ترکیب رنگ‌ها، جایگزینی مداد شمعی با آبرنگ یا برعکس.
  • چالش: زمان محدودِ یک زنگ. راه‌حل: ساده‌سازی طرح، انتخاب سوژه‌های تکرارشونده (آسمان، کوه، درخت)، کارِ لایه‌ای که سریع خشک شود.
  • چالش: ترس از قضاوت هم‌کلاسی‌ها. راه‌حل: نشان‌دادنِ مرحله‌ای کار، پنهان‌کردن بخش‌های ناتمام، یا همراهی با شوخی‌ها برای کم‌کردن فشار.
  • چالش: موضوع‌های رسمی و مناسبتی. راه‌حل: شخصی‌سازی جزئیات (رنگ لباس آدمک‌ها، شکل پنجره‌ها، اضافه‌کردن اشیای کوچکِ دلخواه).

برای اینکه این مذاکره‌ها ملموس‌تر شود، می‌شود یک مقایسه‌ی ساده دید: زنگ‌های «نظم‌محور» مثل املا و ریاضی، و زنگ هنر که «نظم را به ماده تبدیل می‌کند»؛ یعنی قواعد را به چیزی تبدیل می‌کند که می‌شود با آن بازی کرد.

وجه زنگ‌های معمول (نظم‌محور) زنگ هنر (آزادیِ محدود)
نوع خطا اشتباه باید اصلاح شود اشتباه گاهی تبدیل به «بافت» و سبک می‌شود
نقش ابزار ابزار ثابت و استاندارد (مداد، دفتر) ابزار متنوع و مذاکره‌پذیر (آبرنگ، چسب، مقوا)
نگاه جمع مقایسه با جواب درست مقایسه با سلیقه، مهارت، و جسارت
جایگاه معلم داورِ پاسخ راهنمای تکنیک و نگهبان مرزِ زمان

جمع‌بندی: آنچه از زنگ هنر می‌ماند، فقط نقاشی نیست

زنگ هنر در مدرسه، بیشتر از یک درسِ فرعی است؛ یک تمرینِ کوتاه برای زندگی در میانِ محدودیت‌ها. بچه‌ها یاد می‌گیرند با ابزارهای ناکامل کار کنند، با نگاه هم‌کلاسی‌ها کنار بیایند، و در یک زمان کوتاه تصمیم بگیرند: چه چیزی را پررنگ کنند و چه چیزی را رها. معلم مهربان هم نقشِ مهمی دارد: نه با شعار، بلکه با لحن و حرکت دست و آن تاییدِ کوچک که می‌گوید «می‌توانی».

شاید دلیلِ ماندگاری زنگ هنر همین باشد که نظمِ مدرسه را نفی نمی‌کند؛ فقط یک پنجره باز می‌کند. پنجره‌ای که از آن بوی آبرنگ و روزنامه می‌آید، صدای خش‌خش قلم‌مو می‌گذرد، و کودک برای یک ساعت فرصت دارد جهان را «نه مثل تکلیف»، بلکه مثل یک امکان ببیند. اگر به روایت‌های مشابه از تجربه مدرسه علاقه دارید، می‌توانید دستهٔ تحصیل و آموزش را هم بخوانید.

پرسش‌های متداول

چرا زنگ هنر برای خیلی‌ها از بقیه زنگ‌ها خاطره‌انگیزتر است؟

چون تجربه‌اش چندحسی است: رنگ، بو، لمس مقوا و حتی لکه‌های روی دست. از طرفی، در زنگ هنر «پاسخ درست واحد» کمتر وجود دارد؛ همین باعث می‌شود کودک احساس کند می‌تواند خودش را نشان بدهد. خاطره‌انگیزی‌اش از همین ترکیب می‌آید: آزادیِ محدود، در دلِ یک روزِ منظم.

نقش معلم مهربان در شکل‌گیری خلاقیت بچه‌ها چیست؟

معلم مهربان لزوماً کسی نیست که فقط تعریف کند؛ کسی است که فضا را امن می‌کند تا بچه‌ها ریسک کنند. این امنیت با جزئیات ساخته می‌شود: تذکرهای غیرتحقیرآمیز، پیشنهادهای فنی، و فرصت‌دادن به انتخاب. در چنین فضایی، خلاقیت به‌جای نمایش، تبدیل به تمرین می‌شود.

چرا بچه‌ها در زنگ هنر همدیگر را دست می‌اندازند؟

چون هنر دیده می‌شود و دیده‌شدن اضطراب می‌آورد. شوخی‌ها گاهی راهی برای کم‌کردن فشار است و گاهی ابزارِ هم‌شکل‌سازی جمع. تفاوتِ مهم این است که همین شوخی‌ها می‌تواند هم آسیب بزند و هم حمایت بسازد؛ بسته به لحن، رابطه‌ها و اینکه آیا کسی برای «متفاوت‌بودن» پشتِ دیگری می‌ایستد یا نه.

کمبود ابزار هنری در مدرسه چطور روی خلاقیت اثر می‌گذارد؟

کمبود ابزار هم محدود می‌کند و هم راه‌حل می‌سازد. بچه‌ها یاد می‌گیرند ترکیب رنگ انجام دهند، از مواد جایگزین استفاده کنند، یا کارشان را ساده‌تر طراحی کنند. البته اگر کمبود شدید باشد، می‌تواند انگیزه را پایین بیاورد. اثر نهایی به این بستگی دارد که کلاس چقدر امکانِ مشارکت و تقسیم ابزار را عادلانه مدیریت کند.

چطور می‌شود خاطره زنگ هنر را امروز دوباره زنده کرد؟

لازم نیست نقاش حرفه‌ای باشید. یک کاغذ ضخیم، یک جعبه مداد رنگی یا آبرنگ ساده، و حتی روزنامه زیر دست کافی است تا همان حسِ «ساختن» برگردد. می‌توانید یک موضوع کوچک انتخاب کنید: لیوان چای، پنجره اتاق، یا یک گلدان. مهم این است که به خودتان اجازه بدهید کار ناتمام و لکه‌دار هم باشد.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

کارت دانشجویی کاهی و تابلوی اعلانات؛ دانشگاهی که در پوسترها و اعلان‌هایش زنده بود

اکولوژی کاغذ در دانشگاه‌های ایران: کارت دانشجویی کاهی، تابلوی اعلانات، پوسترها و آگهی‌های دست‌نویس که ریتم زندگی جمعیِ دانشگاه را زنده نگه می‌داشتند.

از اتوبوس آبی تا عکس دسته‌جمعی؛ اردوی مدرسه و هیجان نسلی که ساده خوش بود

از اتوبوس آبی تا عکس دسته‌جمعی، اردوی مدرسه را به‌مثابه آیین جمعی نسل‌های ایرانی روایت می‌کنیم؛ با بو، صدا و جزئیات میدانی نسلی که ساده خوش بود.

18 آذر 1404

بوی دفتر نو؛ شروع مدرسه‌ای که هر پاییز برمی‌گردد

تحلیل مردم‌نگارانه بوی دفتر نو و آیین خرید مهرماه در ایران؛ از صف‌های لوازم‌التحریر تا رفتار والدین و نقش بو در خاطرات مدرسه و کودکانه‌ای که هر پاییز برمی‌گردد.

13 آذر 1404
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
همراه این گفتگو بمان
خبرم کن از
guest
0 نظرات
بیشترین رأی
تازه‌ترین قدیمی‌ترین
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x