از سماور روسی تا گلدان بلور؛ اشیایی که در هر خانه ایرانی مشترک بودند
از سماور روسی تا گلدان بلور و بوفه؛ روایت «اشیای مشترک» در خانههای ایرانی و اینکه چگونه طبقه، آرزو و مهمانداری را کُدگذاری میکردند.
روتین صبحگاهی ۷ دقیقهای؛ تمرینی برای آرامش، حضور و ساختن روزهای بهتر
یک روتین صبحگاهی ۷ دقیقهای برای آرامش و حضور: اسکریپت دقیق دقیقهبهدقیقه، تنظیم فضا در خانه و خوابگاه، جایگزینهای فوری و یک پایان خاطرهساز.
گرشا؛ نیرویی که راهش را بلد بود
معنی و ریشه اسم گرشا را با نگاهی خاطرهمحور بخوانید؛ اسمی طبیعتمحور که حس جهت، قدرت آرام و امید را به یادمان میآورد.
ریحانه؛ لطافتی که بیهیاهو ریشه دواند
معنی اسم ریحانه از ریشه و خاستگاه تا حس لطافت و خاطرهسازیاش؛ روایتی طبیعتمحور در مجله خاطرات با سؤالهای درگیرکننده برای نوشتن خاطره.
کارت دانشجویی کاهی و تابلوی اعلانات؛ دانشگاهی که در پوسترها و اعلانهایش زنده بود
اکولوژی کاغذ در دانشگاههای ایران: کارت دانشجویی کاهی، تابلوی اعلانات، پوسترها و آگهیهای دستنویس که ریتم زندگی جمعیِ دانشگاه را زنده نگه میداشتند.
ساختن «دفتر اولینها»؛ راهی ساده برای بماند به یادگار مسیر تحول روانیمان
دفتر اولینها یک آرشیو زنده برای ثبت نقطههای عطف پنهان زندگی است؛ راهی ساده و فرهنگی برای دیدن رشد روانی، مرور امن احساسات و ساختن یادگار ماندگار.
کوچهای که آسفالت شد؛ چگونه میتوانیم خاطرهاش را بماند به یادگار روایت جمعی نگه داریم؟
وقتی کوچه قدیمی آسفالت میشود، نوستالژی شهری و خاطره جمعی در خطر محو شدن است؛ این متن راههای روایت محله و ثبت یادها را پیشنهاد میکند.
جمیله؛ زیبایی متین و خاطرههای خوشچین
جمیله؛ نامی با زیبایی متین و «خوشچین» که از اشیای کوچک و یادگاریها تا حس نسلها و نقش آن در حافظه جمعی ایران، ردِ خاطره میکشد.
طنز نسل زد؛ دفاع روانی یا سبک زندگی؟
طنز نسل زد فقط خنده نیست؛ ابزاری برای تاب آوردن، حرف زدن و ساختن هویت در شبکههای اجتماعی است. میمها چه چیزی از زندگی امروز ایران میگویند؟
دوچرخه بدون کمکی در کوچه خاکی؛ لحظهای که کودکی برای همیشه شکل عوض کرد
روایت مردمنگارانهٔ اولین دوچرخهسواری بدون کمکی در کوچهٔ خاکی؛ لحظهای که با صداها، ترسها و تشویقها، کودکی و نقشهای خانواده را آرام تغییر میدهد.
تقویمی که دیگر ورق نمیزنیم؛ تمرین پذیرش تغییرات و بماند به یادگار سالهایی که گذشتند
وقتی تقویم دیگر فقط برای برنامهریزی نیست و به شیء عاطفی تبدیل میشود، پذیرش تغییر تمرین میخواهد؛ با خاطرهها، یادگارها و آیینهای کوچک روزمره.
چمدان فلزی پدر؛ اشیایی که تاریخ شخصی ما را حمل میکردند
چمدان فلزی پدر فقط وسیلهٔ سفر نبود؛ آرشیو سیّار خانواده بود. روایتی نشانهشناسانه از خطوخشها، قفل، بو و اشیایی که تاریخ شخصی را حمل میکردند.
دنبال چیزی می گردی؟
آخرین پست ها
-
از سماور روسی تا گلدان بلور؛ اشیایی که در هر خانه ایرانی مشترک بودند
تاریخ انتشار: 10 دی 1404
-
روتین صبحگاهی ۷ دقیقهای؛ تمرینی برای آرامش، حضور و ساختن روزهای بهتر
تاریخ انتشار: 10 دی 1404
-
گرشا؛ نیرویی که راهش را بلد بود
تاریخ انتشار: 10 دی 1404
-
ریحانه؛ لطافتی که بیهیاهو ریشه دواند
تاریخ انتشار: 10 دی 1404
-
کارت دانشجویی کاهی و تابلوی اعلانات؛ دانشگاهی که در پوسترها و اعلانهایش زنده بود
تاریخ انتشار: 10 دی 1404











