صفحه اصلی > اشیای قدیمی و وسایل روزمره : ترازوی دوکفه‌ای بقالی؛ اعتماد، نسیه و دفترهای خط‌خورده‌ی یک محله

ترازوی دوکفه‌ای بقالی؛ اعتماد، نسیه و دفترهای خط‌خورده‌ی یک محله

ترازوی دوکفه‌ای بقالی محله کنار دفتر نسیه خط‌خورده و وزنه‌های برنجی؛ روایت اعتماد و حساب‌وکتاب محلی

آنچه در این مقاله میخوانید

زنگ در و اولین سلام: ورود به بقالی شاهد

زنگ کوچکی که بالای چارچوبِ در آویزان است، با هر ورود یک جمله‌ی کوتاه به هوا می‌فرستد: «یکی دیگر آمد، یکی دیگر دیده شد.» صدا نه بلند است نه رسمی؛ مثل سرفه‌ای آرام که حضور را اعلام می‌کند. بقالیِ محله نه سوپرمارکت پرنور امروز هنوز همان ریتمِ قدیمی را نگه داشته: سلامِ کوتاه، نگاهِ سریع، و مکثی که آدم‌ها را از خیابان جدا می‌کند و به نظمِ داخل می‌سپارد. پشتِ پیشخوان، کیسه‌های برنج کنار هم چیده شده‌اند؛ روی بعضی‌ها با ماژیک نوشته‌اند «هاشمی»، «طارم»، «هندی». کنارش گونیِ لوبیا و عدس است، با دهانه‌ای که باز مانده و بوی خاکِ نرمِ حبوبات و کمی هم بوی زیرزمینِ خنک از آن بالا می‌زند. ادویه‌ها، گرچه بسته‌بندی شده‌اند، باز هم با یک اشاره حضورشان را یادآوری می‌کنند: هلِ سبز، دارچینِ تیره، و چیزی از فلفل که چشم را کمی می‌سوزاند.

در این بقالی، مرکزِ ثقل چیز دیگری است: ترازوی دوکفه‌ای. نه فقط ابزارِ وزن کردن، که یک نوع میزِ گفت‌وگو است؛ یک سکوی کوچک برای معامله‌های روزمره، و مهم‌تر از آن، برای «اطمینان». کفه‌ها کمی خط و خش دارند؛ انگار سال‌هاست کفِ کیسه‌ها و کاغذهای بسته‌بندی روی‌شان کشیده شده. فلزِ دورِ کفه‌ها، برقِ تازه ندارد؛ اما همان مات بودنش به آدم می‌گوید اینجا «کار کرده»، «دیده»، «شنیده». کنار ترازو، وزنه‌های برنجی ردیف‌اند؛ نیم‌کیلو، دویست‌وپنجاه، صد، پنجاه… هر کدام با فرورفتگی‌های کوچک، مثل اثر انگشتِ زمان.

مشتری‌ها معمولاً اول به خودِ بقال نگاه نمی‌کنند؛ چشم‌شان ناخودآگاه می‌رود سمت ترازو. مثل این‌که می‌خواهند مطمئن شوند شاهدِ مشترک سرِ جایش هست. یکی آرام می‌پرسد: «داداش، یه کیلو قند می‌دی؟» و هنوز جمله تمام نشده، دستِ بقال به سمت کفه‌ها می‌رود. معامله در این محله با سلام شروع می‌شود، اما با ترازو شکل می‌گیرد.

وزن کردنِ برنج و لوبیا: دستِ بقال، نگاهِ مشتری

وقتی برنج را داخل کفه می‌ریزد، صدای دانه‌ها شبیه بارانِ ریز روی ورقِ فلز است؛ صدایی که درونِ مغازه می‌پیچد و قطع می‌شود. بقال با یک حرکتِ سریع، وزنه را می‌گذارد، بعد کمی عقب می‌کشد تا تعادل را ببیند. این عقب‌کشیدن، فقط برای دیدن نیست؛ برای نشان دادن هم هست. مشتری هم دقیقاً همان لحظه خم می‌شود و نگاهش را به خطِ تعادل می‌دوزد. در این نگاه، چیزی شبیه «پرسش» هست، اما پرسشِ تند نیست؛ بیشتر یک مراقبتِ مودبانه است. اگر کفه‌ی جنس کمی پایین‌تر بایستد، بقال بدون حرف یک مشت دیگر می‌ریزد. اگر کمی بالا باشد، با دو انگشت چند دانه برنج را برمی‌گرداند داخل کیسه، انگار دارد بی‌سروصدا جمله‌ای را اصلاح می‌کند.

وزنه‌ها فقط عدد نیستند. هر کدام یک نشانه‌اند؛ مثل این‌که محله روی این نشانه‌ها توافق کرده. وزنه‌ی نیم‌کیلویی، سنگین‌تر از خودِ فلز است؛ وزنِ عادت دارد. وزنه‌ی پنجاه‌گرمی، ظریف‌تر از آن است که فکر می‌کنیم؛ در معامله‌های «کم‌کم»، همین پنجاه گرم‌ها دعوا درست می‌کنند یا دعوا را می‌خوابانند. بقال گاهی برای چای یا زعفران، وزن را «چشمی» نمی‌کند؛ ترازو را می‌آورد جلوتر، جوری که مشتری کاملاً ببیند. این جلو آوردن، یک اعلام است: «من پنهان نمی‌کنم.»

برای حبوبات، ریختن با پیمانه‌ی پلاستیکی انجام می‌شود، اما پایانِ کار باز هم ترازوست. مشتری‌ها، مخصوصاً قدیمی‌ترها، یک جمله‌ی نیمه‌ثابت دارند: «یه ذره پُرترش کن، به حسابِ خودت.» این جمله همزمان دو معنا دارد: از یک طرف درخواستِ کوچک برای اضافه کردن؛ از طرف دیگر سپردنِ اختیار به بقال. بقال هم معمولاً با لبخند کوتاهی جواب می‌دهد: «چشم، شما رو دستِ خالی نمی‌ذاریم.» جمله‌ها کوتاه‌اند، اما در همین کوتاهی، قراردادهای محله امضا می‌شود.

اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم، ترازو فقط وزن را نشان نمی‌دهد؛ نسبتِ آدم‌ها را هم نشان می‌دهد. دستِ بقال که وزنه را جابه‌جا می‌کند، و نگاهِ مشتری که خطِ تعادل را می‌سنجد، در یک لحظه به هم می‌رسند. آن لحظه، جایی است که «اعتماد» از حرف بیرون می‌آید و تبدیل به رفتار می‌شود.

نسیه و دفترِ خط‌خورده: سیاستِ شرم و احترام

کنارِ ترازو، یک دفتر هست؛ نه شیک، نه جلد چرمی. دفتر معمولاً گوشه‌های خمیده دارد و جلدش کمی چرب شده؛ از بس دست خورده. روی بعضی صفحه‌ها خط‌های کج و معوج دیده می‌شود؛ خط‌هایی که گاهی از روی عدد رد شده‌اند و گاهی فقط یک اسم را نصفه خط زده‌اند. این دفتر، آرشیوِ بدهی نیست؛ آرشیوِ رابطه است. نام‌ها کنار هم می‌آیند: «خانم احمدی»، «حسین آقا»، «آقا مهدی»، «ننه‌جونِ طبقه دوم». تاریخ‌ها هم هست، اما تاریخ‌ها اینجا مثل تقویم رسمی عمل نمی‌کنند؛ بیشتر نشانه‌اند: «قبلِ عید»، «بعدِ محرم»، «هفته‌ی حقوق».

نسیه در محله یک ابزارِ بقاست، اما همزمان یک میدانِ ظریف برای حفظِ آبرو. کسی که نسیه می‌خواهد، معمولاً مستقیم نمی‌گوید «پول ندارم». جمله‌ها پیچ دارند: «فعلاً حساب می‌کنیم»، «سرِ ماه میام»، «این دفعه رو بنویس، ان‌شاءالله جور می‌شه». و مهم‌تر از جمله، لحن است؛ لحنِ التماس نیست، لحنِ خواهشِ محترمانه است. بقال هم جوابش را با همان کدها می‌دهد: «باشه، بنویسیم… حساب می‌کنیم.» این «حساب می‌کنیم» یک وعده است، اما وعده‌ی بزرگ نیست؛ وعده‌ای است به اندازه‌ی همین محله، همین آدم‌ها، همین فاصله‌ی کوتاه از بقالی تا خانه.

دفتر وقتی باز می‌شود، صدا دارد؛ صدای کاغذِ ضخیم و کمی زبر. مداد هم صدا دارد؛ روی کاغذ کشیده می‌شود و یک خطِ خاکستری جا می‌گذارد که بعدها شاید پاک شود، شاید خط بخورد، شاید با یک عددِ جدید اصلاح شود. سیاستِ شرم دقیقاً همین‌جا کار می‌کند: نه مشتری می‌خواهد دیگران ببینند نامش در دفتر است، نه بقال می‌خواهد او را در برابر دیگران کوچک کند. بنابراین همه چیز با حداقلِ نمایش انجام می‌شود: دفتر کمی پایین‌تر از سطحِ پیشخوان نگه داشته می‌شود؛ مداد تند نمی‌نویسد؛ اسم‌ها بلند خوانده نمی‌شوند.

اما دفتر، هرقدر هم پنهان شود، عمومی است. چون محله کوچک است و گوش‌ها نزدیک. همین عمومی بودن باعث می‌شود دفتر «تنظیم‌کننده» هم باشد. اگر کسی دیر کند، نه با اخطار رسمی، که با شوخیِ نرم یادآوری می‌شود: «آقا مهدی، دفترمون داره دلتنگ می‌شه‌ها!» شوخی همزمان هم فشار است، هم راهِ خروج. کسی که می‌خندد، انگار قبول می‌کند و قول می‌دهد. این‌جا خشونتِ کلامی کم است؛ اما قواعد سخت‌اند.

ترازو به‌عنوان شاهدِ عمومی: وقتی اختلاف پیش می‌آید

اختلاف‌ها معمولاً از جاهایی شروع می‌شوند که عدد دقیق نیست: «چند گرم کم‌و‌زیاد»، «قیمتِ امروز»، «اون دفعه هم حساب کردی؟» صدای اختلاف در بقالی بالا نمی‌رود؛ بیشتر شبیه خِش‌خِشِ کاغذ است. یک مشتری می‌گوید: «فکر کنم اون دفعه دو کیلو نوشتی، من یکی برده بودم.» بقال نگاه می‌کند، نه به چشمِ او، به دفتر. بعد با انگشت روی خط‌ها راه می‌رود؛ مثل کسی که نقشه‌ی یک کوچه‌ی قدیمی را دنبال می‌کند. اگر اشتباه از خودش باشد، معمولاً سریع اصلاح می‌کند و چیزی شبیه عذرخواهی می‌گوید: «حق با شماست، اشتباه شد.» اگر مطمئن باشد، لحنش تغییر نمی‌کند، اما محکم‌تر می‌شود: «همون دو کیلو بود، یادته؟ با مادرت اومدی.»

در این لحظه‌ها، ترازو هم واردِ ماجرا می‌شود، حتی اگر موضوع وزن نباشد. چون ترازو نمادِ انصاف است. خیلی وقت‌ها برای تمام کردن بحث، بقال پیشنهاد می‌دهد دوباره وزن کند: «بیار دوباره بکشیم، خیال‌مون راحت.» این پیشنهاد، یک تکنیکِ حل اختلاف است: برگرداندن بحث از ذهن و خاطرات به جسم و شیء. شیء کمتر دروغ می‌گوید—یا دست‌کم، کمتر می‌شود به او اتهام زد.

گاهی هم میانجی پیدا می‌شود: یک بزرگ‌تر که از در وارد می‌شود و با یک نگاه همه چیز را می‌فهمد. می‌گوید: «بچه‌ها، دعوا نداره. حساب و کتابه دیگه.» بعد با یک شوخیِ کوتاه، فضا را می‌شکند. شوخی در محله ابزارِ عدالت است؛ چون اجازه نمی‌دهد صورتِ کسی خراش بردارد. مشتریِ ناراضی، اگر راهِ عقب‌نشینی داشته باشد، عقب می‌نشیند. بقال هم معمولاً چیزی اضافه می‌دهد—نه از سرِ باخت، از سرِ ختمِ کلام: چند دانه هل، یک مشت قند اضافه، یا «یه کم پُرتر» کردنِ کفه.

نکته‌ی عجیب این است که بقالی، دادگاه نیست؛ اما ترازو مثل قاضیِ بی‌زبان عمل می‌کند. کفه‌ها که به تعادل می‌رسند، بحث هم معمولاً به تعادل می‌رسد. انگار محله یاد گرفته به این تعادل اعتماد کند، حتی وقتی آدم‌ها از هم دلخورند.

بسته‌بندی با کاغذ: بوی ادویه، ردِ مداد، ریتمِ روزمره

وقتی وزن تمام می‌شود، کاغذ بسته‌بندی وارد صحنه می‌شود. کاغذها معمولاً قهوه‌ای یا سفیدند، با صدایی خشک که با تا خوردن بلند می‌شود. بقال با مهارتی که فقط از تکرار می‌آید، گوشه‌ها را تا می‌زند، یک ضربه‌ی کوتاه می‌زند تا هوا خارج شود و بسته سفت شود. بعد با نخ یا چسب باریک می‌بندد. روی بعضی بسته‌ها با مداد می‌نویسد: «چای ۲۵۰»، «قند ۱»، یا فقط یک عدد که برای خودش معنا دارد. مداد، این‌جا ابزارِ ثبت است؛ همان‌قدر که دفتر ابزارِ رابطه است.

مغازه بوهای مختلفی دارد که روی هم می‌نشینند. بوی برنج خام، بوی حبوبات، بوی چای که وقتی درِ قوطی‌اش باز می‌شود، انگار یک خاطره‌ی مشترک را بیرون می‌ریزد. اگر لحظه‌ای کنار قفسه‌ی ادویه بایستی، می‌فهمی چرا بعضی آدم‌ها می‌گویند «بوی محله». محله فقط دیوار و کوچه نیست؛ بو هم هست. و بقالی یکی از جاهایی است که این بوها ذخیره می‌شوند.

ریتمِ سلام‌ها هم بخشی از همین ذخیره است: «سلام علیکم»، «خسته نباشی»، «سلام به روی ماهت»، «داداش خوبی؟» سلام‌ها کوتاه‌اند و به‌ظاهر ساده، اما مثل ضربِ موسیقی‌اند؛ اگر نباشند، روز لنگ می‌زند. بچه‌ای که می‌آید برای مادرش «یه رب» بگیرد، اسمش با محبت صدا می‌شود. پیرمردی که آهسته راه می‌رود، بسته‌اش کمی زودتر آماده می‌شود. این‌جا عدالت همیشه مساوی نیست؛ عدالت گاهی یعنی توجه به سرعتِ قدم‌ها، سنگینیِ دست‌ها، و موقعیتِ آدم‌ها.

در مجله خاطرات، بارها از پیوندِ «حس» و «یاد» حرف زده‌ایم؛ این‌جا یکی از آن جاهایی است که حس‌ها تبدیل به حافظه می‌شوند. برای خواندنِ بیشتر درباره‌ی نقش بو، صدا و لمس در ثبت تجربه‌ها می‌توانید به حس‌ها و حافظه سر بزنید؛ اما همین چند دقیقه ایستادن کنار پیشخوان، خودش یک مقاله‌ی زنده است.

چالش‌ها و راه‌حل‌ها در اقتصادِ خردِ محله: نسیه، قیمت، آبرو

این‌که نسیه هنوز کار می‌کند، به معنیِ بی‌مسئله بودنش نیست. زندگی امروز با قیمت‌های متغیر، فشارهای اقتصادی، و کم شدنِ ارتباط‌های نزدیک، نسیه را شکننده کرده. بقال باید همزمان چند نقش را بازی کند: فروشنده، حسابدار، و نگهبانِ آبروی آدم‌ها. مشتری هم باید مرز را نگه دارد: نه سوءاستفاده کند، نه خود را بشکند. برای این‌که این سیستم فرو نریزد، محله قواعدِ نانوشته‌ای ساخته که شبیه یک زیرساخت اجتماعی است.

چند چالشِ رایج و راه‌حل‌های محلی

  • چالش: فراموشی یا اختلاف درباره‌ی مبلغ و تاریخ
    راه‌حل: رجوع به دفتر، یادآوری با شوخی، یا وزن کردنِ دوباره برای پایان دادن به بحث
  • چالش: شرمندگیِ مشتری هنگام نسیه
    راه‌حل: پایین نگه داشتن دفتر، ننوشتنِ بلند، استفاده از کدهایی مثل «حساب می‌کنیم»
  • چالش: فشارِ زیاد روی بقال در روزهای بدِ بازار
    راه‌حل: محدود کردن نسیه به میزان‌های کوچک، اولویت دادن به خانواده‌های شناخته‌شده، و حفظِ احترام در «نه گفتن»
  • چالش: تغییر نسل و کم شدن شناخت همسایگی
    راه‌حل: واسطه‌گریِ بزرگ‌ترها، معرفیِ افراد تازه‌وارد، و ایجاد اعتماد از طریق شفافیت در وزن و قیمت

مقایسه‌ی کوتاه: ترازو و دفتر در برابر خریدِ بی‌چهره

مولفه بقالیِ محله (ترازوی دوکفه‌ای + دفتر) خریدِ بی‌چهره (فروشگاه‌های بزرگ/آنلاین)
اعتماد ساخته‌شده از تکرارِ سلام، شاهد بودنِ ترازو، و شناختِ چهره‌ها متکی به سیستم، رسید، امتیازدهی و قوانین رسمی
حل اختلاف نگاه، شوخی، میانجی‌گری بزرگ‌تر، وزن کردن دوباره پشتیبانی، مرجوعی، قانون و فرآیندهای ثابت
نسیه امکان‌پذیر، اما محدود و مبتنی بر آبرو و رابطه معمولاً ناممکن یا وابسته به اعتبار بانکی/پرداختِ مرحله‌ای
حافظه دفترِ خط‌خورده به‌عنوان حافظه‌ی محله تاریخچه‌ی تراکنش به‌عنوان داده، نه روایت

این بقالی‌ها، در کنار نانوایی‌ها و مغازه‌های کوچک، بخشی از «زیستِ محله» هستند.

جمع‌بندی: ترازوی دوکفه‌ای، دفترِ خط‌خورده و حافظه‌ی زنده‌ی محله

در بقالیِ محله، ترازو فقط ابزارِ اندازه‌گیری نیست؛ یک صحنه‌ی مشترک است که در آن عدالتِ کوچکِ روزمره اجرا می‌شود. دستِ بقال که وزنه را جابه‌جا می‌کند، نگاهِ مشتری که تعادل را می‌سنجد، و جمله‌های کوتاهی مثل «حساب می‌کنیم» با هم یک زیرساخت می‌سازند: زیرساختی از اعتمادِ کم‌ادعا. دفترِ خط‌خورده هم فقط دفتر بدهی نیست؛ دفترِ رابطه است، جایی که شرم و احترام با هم مذاکره می‌کنند و آبرو، بی‌سروصدا نگه داشته می‌شود. اختلاف‌ها با داد و فریاد حل نمی‌شوند؛ با شوخی، با نگاه، با شاهد آوردنِ ترازو. و در پایانِ روز، وقتی بقال دفتر را می‌بندد و مداد را کنار می‌گذارد، انگار یک حافظه را قفل نمی‌کند؛ فقط آن را تا فردا نگه می‌دارد برای زنگِ در، برای سلامِ بعدی، و برای تعادلی که هنوز در کفه‌ها زنده است.

پرسش‌های متداول

چرا ترازوی دوکفه‌ای در بقالی‌های محله این‌قدر بارِ معنایی دارد؟

چون عملِ وزن کردن در برابر چشمِ مشتری انجام می‌شود و ترازو نقش «شاهد» را بازی می‌کند. در بسیاری از معامله‌های محلی، اعتماد از شفافیتِ همین حرکت‌ها می‌آید: دیدنِ وزنه، دیدنِ تعادلِ کفه‌ها، و امکانِ درخواستِ «یک‌بار دیگر بکشیم». ترازو، گفت‌وگو را از حدس و گمان به مشاهده منتقل می‌کند.

نسیه در بقالی چگونه بدون تحقیر یا شرمندگی انجام می‌شود؟

با زبانِ غیرمستقیم و رعایتِ آبرو. مشتری معمولاً از کدهایی مثل «حساب می‌کنیم» یا «سر ماه» استفاده می‌کند و بقال هم تلاش می‌کند نوشتن در دفتر را کم‌نمایش انجام دهد. دفتر پایین‌تر نگه داشته می‌شود، اسم‌ها بلند گفته نمی‌شوند و یادآوری‌ها اغلب با شوخی یا اشاره‌ی نرم انجام می‌گیرد.

دفترِ خط‌خورده چرا این‌قدر مهم است و خط‌زدن‌ها چه معنایی دارند؟

دفتر هم حافظه‌ی مالی است و هم حافظه‌ی رابطه. خط‌زدن‌ها معمولاً نشانه‌ی «تسویه» یا «اصلاح» هستند، اما فقط یک عملِ حسابداری نیستند؛ یک جور علامتِ پایانِ یک تعهد کوچک‌اند. وقتی خطی روی یک عدد می‌افتد، یعنی یک وعده عملی شده؛ و همین، اعتماد را برای معامله‌های بعدی نگه می‌دارد.

اگر اختلافی درباره‌ی وزن یا حساب پیش بیاید، معمولاً چه می‌شود؟

اختلاف‌ها در بقالی بیشتر با بازگشت به شیء و نشانه حل می‌شوند: وزن کردنِ دوباره، نگاه کردن به دفتر، یا یادآوریِ موقعیت («همون روز که با مادرت اومدی»). در بسیاری از موارد، یک شوخی یا ورود یک بزرگ‌تر به‌عنوان میانجی فضا را آرام می‌کند و راهی برای حفظِ احترامِ هر دو طرف باز می‌گذارد.

آیا نسیه دادن همیشه نشانه‌ی صمیمیت است؟

نه لزوماً. نسیه می‌تواند از صمیمیت بیاید، اما بیشتر از آن، از شناخت و سابقه و قواعدِ محلی می‌آید. بعضی وقت‌ها نسیه «کم و کنترل‌شده» است تا هم بقال آسیب نبیند و هم مشتری تحت فشارِ شرم قرار نگیرد. در واقع نسیه یک قرارداد اجتماعی است، نه صرفاً لطف شخصی.

چرا با وجود پرداخت‌های دیجیتال، بعضی محله‌ها هنوز به این الگو پایبندند؟

چون این الگو فقط برای پرداخت نیست؛ برای حفظِ رابطه و ریتمِ محله است. ترازو و دفتر، با تمام سادگی‌شان، امکانِ مذاکره و انعطاف می‌دهند: کمی کم‌و‌زیاد کردن، یادآوریِ نرم، و حل اختلاف بدون فرآیندهای خشک. در اینجا «خرید» یک کنش اجتماعی هم هست، نه فقط تبادل پول و کالا.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

رادیوی قرمز اتاق پذیرایی؛ شیئی که خبر جنگ، ترانه و قصه شب را با هم حمل می‌کرد

روایت مردم‌نگارانه‌ای از رادیوی قرمزِ پذیرایی در خانه‌های ایرانی؛ شیئی که خبر جنگ، ترانه‌ها، اذان و قصه‌های شب را در یک صدا به حافظه جمعی پیوند می‌زد.

سوغات شهرها؛ یادگاری‌هایی که بوی مقصد را به خانه می‌آورند

سوغات شهرها فقط خرید نیست؛ پلی عاطفی میان مقصد و خانه است. از باقلوای یزدی تا گلاب قمصر و ترمه، روایت می‌کنیم چگونه بوی سفر دور سفره زنده می‌ماند.

رژ مکه‌ای مادر؛ رنگی که خاطره شد، نه آرایش

تحلیل انسان‌شناختی «رژ مکه‌ای مادر»؛ شیئی کوچک که آیین‌های خانگی، انتقال خاطره و نشانه‌های زیبایی ایرانی را شکل داد؛ با روایت حسی و مقایسه‌ای.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
همراه این گفتگو بمان
خبرم کن از
guest
0 نظرات
بیشترین رأی
تازه‌ترین قدیمی‌ترین
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x