صفحه اصلی > زبان، اصطلاحات و طنز دوره‌ای : اصطلاحات دهه‌۶۰ تا ۹۰؛ زبان غیررسمی که هویت نسل‌ها را ساخت

اصطلاحات دهه‌۶۰ تا ۹۰؛ زبان غیررسمی که هویت نسل‌ها را ساخت

کولاژ نوستالژیک از صحنه‌های مدرسه، صف نانوایی، تاکسی و کافه در ایران؛ نمایش تطور اصطلاحات دهه ۶۰ تا ۹۰ و نقش زبان غیررسمی در هویت نسلی

آنچه در این مقاله میخوانید

اصطلاحات دهه ۶۰ تا ۹۰؛ زبان روزمره به‌عنوان لایه‌ای از حافظهٔ جمعی

در ایران، زبان روزمره فقط ابزاری برای گفت‌وگو نیست؛ لایه‌ای از حافظهٔ جمعی است که روی آن ردّ پاهای مدرسه، محله، سربازی، تاکسی و شب‌نشینی‌ها مانده. اصطلاحات دهه ۶۰ تا ۹۰، از «صف کوپن» تا «ترند»، نشان می‌دهند هر نسل چگونه با جهان روبه‌رو شده و برای روایت زندگی‌اش واژه ساخته است. این نوشته با نگاه میدانی به صحنه‌های کوچک زندگی می‌پردازد تا ببینیم چطور تکیه‌کلام‌ها به خاطرات گره می‌خورند، و چطور در رفت‌وآمد میان خانه و خیابان، از لحن‌ها هویت ساخته می‌شود. برای تکمیل این نگاه، می‌توانید تحلیل مکملِ زبان و اصطلاحات نسل‌ها را نیز بخوانید.

این مقاله تلاش می‌کند با مثال‌های عینی، تفاوت فضاها و رسانه‌ها را در رواج اصطلاحات نشان دهد؛ نه با فهرست‌های طولانی، بلکه با موقعیت‌های زنده: صدای زنگ‌تفریح، بوی نان داغ، خندهٔ جمعی در تاکسی و سکوت بعد از شوخی‌ای که به دل نمی‌نشیند.

دهه ۶۰؛ واژه‌ها در صف کوپن و حیاط مدرسه

صبح‌های سرد، صف نانواییِ محله با بخار نان داغ و نگاه‌هایی که بین «کارت‌کوپن»‌ها رد و بدل می‌شود. پسرک مدرسه‌ای، دفتر مشقی زیر بغل، به مادر می‌گوید: «نوبت ما کی می‌شه؟» مرد میان‌سال جلوتر، با لبخندی کم‌رنگ، پاسخ می‌دهد: «صبر ایوب می‌خواد!» همین تعبیرها، هم‌زمان طنز و امید را حمل می‌کنند. در حیاط مدرسه، کنار سروهای بلند، بچه‌ها با توپ پلاستیکی می‌گویند: «بزن‌ بریم!» و وقتی دوستشان گل می‌خورد، یکی با شیطنت می‌گوید: «آبرومون رفت!»

«دفتر قرمزه رو بیار؛ معلم گیر می‌ده!»

در کلاس، «گیر دادن» و «حسابی درس بخون» دو لحن متفاوت‌اند: یکی ترس و دیگری مراقبت. رسانهٔ غالب، تلویزیونِ محدودِ سراسری است؛ برنامه‌ها لحن‌ها را استاندارد می‌کنند، اما کوچه و مدرسه به آن رگهٔ محلی و شوخی‌های ریز را اضافه می‌کنند. اصطلاحات دههٔ شصت ساده و سرراست‌اند: «زنگ بعدی»، «تجدیدی»، «کلاس‌ تقویتی»، «بچه‌محل». در این دوره، زبانِ روزمره، شفاف و جمع‌گراست؛ واژه‌ها می‌خواهند دور هم ماندن را توضیح بدهند؛ از «بچه‌های کوچه» تا «همکلاسی‌ها» و «همسایه‌ها».

  • فضاهای شکل‌دهنده: مدرسه، صف نانوایی، حیاط‌های مشترک.
  • رسانهٔ اثرگذار: تلویزیون سراسری و رادیو.
  • حس غالب: صرفه‌جویی، همیاری، صبوری؛ اصطلاحات کوتاه و بی‌پیرایه.

دهه ۷۰؛ گذار، شوخ‌طبعی شهری و تاکسی‌های پرحرف

بعدازظهرهای دههٔ هفتاد، تاکسی‌های زرد در تقاطع ولیعصر، صحنهٔ گفت‌وگوهای داغ است. راننده با رادیوی روشن می‌گوید: «بزن بریم ولیعصر؛ ترافیکه ها!» مسافر عقب، نوجوانی با کولهٔ مدرسه، زیر لب می‌گوید: «دمت گرم، برسون که دیرم می‌شه!» واژه‌ها نرم‌تر و شوخ‌تر می‌شوند؛ «باحال»، «خفن»، «خجالت بکش»، «زرنگی نکن»، لحن نیمه‌صمیمی‌ای که در مدرسه و محله جریان دارد. در خانه‌ها، ضبط‌صوت، نوار کاست و تلویزیونِ رنگی فضای جدیدی می‌سازد؛ برنامه‌های طنز لحن را عامه‌فهم‌تر می‌کنند.

«شب بیا خونمون؛ فیلم نو گرفتیم، خیلی خفنه!»

در زنگ‌تفریح، واژه‌ها ریتم می‌گیرند: «قول می‌دی؟»، «لو نده»، «کِیف کردی؟» در مهمانی‌های خانوادگی، شوخی‌های داماد و باجناق‌ها با «دمت گرم» و «خسته نباشی» جابه‌جا می‌شود. دههٔ هفتاد، دههٔ گذار است؛ از انضباط جمعی به فردیت نرم. اصطلاحات، رگه‌ای از جسارت دارند اما هنوز مرز احترام را نگه می‌دارند. «عجب حرکتی!»، «چه با صفا!» و «راستشو بگو» همدلی و چالش را کنار هم می‌نشانند.

  • فضاهای شکل‌دهنده: تاکسی، مدرسهٔ شهری، مهمانی‌های خانوادگی.
  • رسانهٔ اثرگذار: برنامه‌های طنز تلویزیونی، موسیقی پاپ نوظهور.
  • حس غالب: شوخی شهری، کنجکاوی، تجربه‌گرایی محتاط.

دهه ۸۰؛ وبلاگ، پیامک و اتاق‌های چت

شب‌های دههٔ هشتاد، نور مانیتورهای CRT و صدای مودم دایل‌آپ، کنار بوی چای روی سماور. در اتاق‌های چت و وبلاگ‌ها، زبان به نگارش غیررسمی نزدیک می‌شود: «سلام، مرسی از نظرت»، «آپ شدم»، «واسه چی ناراحتی؟» پیامک‌ها واژه‌ها را کوتاه و سمبلیک می‌کنند؛ شکلک‌ها و «خخخ» کم‌کم راه می‌افتد. در دانشگاه، جمع‌های دوستانه می‌گویند: «کلاس پیچوندم»، «استاد سخت‌گیره»، «امتحان ترکوندی؟»

«بی‌خیال، بیا کافی‌نت!»

در تاکسی، مسافرِ دانشجو به راننده: «اگه می‌شه کارت بکشیم.» راننده با خنده: «نقد عشق منه!» این بده‌بستان‌ها، زبان را از رسمی‌بودن می‌رهانند و به گفتار نزدیک می‌کنند. رسانه‌های آنلاین نخستین فضای عمومیِ نو را می‌سازند که در آن شوخیِ محلی به میم و نقل‌قول بدل می‌شود. اصطلاحاتِ وام‌گرفته از انگلیسی («فان»، «اسپم») وارد گفتار روزمره می‌شوند اما با لحن ایرانی بومی می‌گردند: «فان بود ولی زیادی!»

  • فضاهای شکل‌دهنده: دانشگاه، کافی‌نت، خوابگاه، مهمانی‌های دانشجویی.
  • رسانهٔ اثرگذار: وبلاگستان، پیامک، چت‌روم‌ها.
  • حس غالب: خودبیانگری، بازی با لحن، اختصارنویسی.

دهه ۹۰؛ میم‌ها، استیکرها و کافه‌ها

دههٔ نود، انگشت شست روی صفحهٔ گوشی زبان را تند و تصویری می‌کند. در کافه، دانشجوی طراحی به دوستش می‌گوید: «هایپش زیاد شده؛ لطفاً اسپویل نکن!» پشت میز کنار پنجره، صدای فوم قهوه و خندهٔ جمعی وقتی استیکر «دمت گرم» می‌رسد. در تاکسی اینترنتی، راننده با مسافر هماهنگ می‌کند: «لوکیشن رو دقیق بده؛ جَم کن بریم!» اصطلاحاتِ نو («ترند»، «کریــنج»، «هایپ»، «اسطوره‌ایه») کنار شوخی‌های قدیمی می‌نشینند و نسل‌ها را به حرف می‌آورند.

«درجا سیوش کن؛ کپشنش ترکونده!»

تفاوت لحن در پیام‌های کوتاه، استیکر و ویس، تنوعی از بدن‌مندی صدا را به متن می‌آورد: مکث، خندهٔ تهِ گلو، و حتی سکوتِ بعد از شوخی‌ای که شاید لبه‌دار بوده. در خانه‌های امروزی، پدر با شیطنت می‌گوید: «یعنی چی هایپ؟ همان جوگیری خودمونه؟» و پسر می‌خندد: «تقریباً!» این گفت‌وگوی بین‌نسلی نشان می‌دهد زبان چگونه پل می‌سازد: واژهٔ جدید، معنا را تازه نمی‌کند فقط؛ خاطرهٔ قدیمی را نیز روشن‌تر می‌کند.

  • فضاهای شکل‌دهنده: کافه، شبکه‌های اجتماعی، تاکسی اینترنتی، دورهمی خانگی.
  • رسانهٔ اثرگذار: پیام‌رسان‌ها، ویدئوهای کوتاه، میم‌ها و استیکرها.
  • حس غالب: شتاب، طنز تصویری، هم‌نشینی واژه و تصویر.

فضاها و رسانه‌ها؛ مدرسه، محله، سربازی، تاکسی

اگر دهه‌ها زمان این داستان‌اند، فضاها صحنه‌هایش هستند: مدرسه، نخستین آزمایشگاه لحن؛ محله، جغرافیای خویشاوندی؛ سربازی، فشرده‌ترین تمرین هم‌سرنوشتی؛ تاکسی و نانوایی، صحنه‌های گفت‌وگوی تصادفی. سبک زندگی هر دوره نیز به‌نوبهٔ خود واژگان را رنگ می‌کند؛ برای جزئیات بیشتر به مرور زندگی و سبک هر دهه رجوع کنید. آن‌چه بین همهٔ این فضاها مشترک است، بدن‌مندی صدا و نگاه است: گفتنِ «دمت گرم» با لبخند کوتاه و یک ضربهٔ آرامِ دستی، یا گفتنِ «بی‌خیال» همراه با شانه بالا انداختن.

صحنه‌های میدانی کوتاه

  • مدرسه: زنگ ورزش؛ «بپا لیز نخوری!» خندهٔ جمعی وقتی توپ به دیوار می‌خورد.
  • نانوایی: «دو تا سنگک کنجدی؛ کارت‌خوان داری؟» بخار نان، سکوتِ کوتاه بعد از شوخی نانوا.
  • سربازی: «پوتیناتو واکس بزن؛ جناب سروان گیر می‌ده!» هم‌نفسیِ شوخ و جدی.
  • تاکسی: «ردیفه؟ پول خُرد دارم.» هماهنگیِ سریع، تشکرِ غیررسمی.

جدول مقایسهٔ دهه‌ها

دهه فضاهای غالب رسانه‌های اثرگذار نمونهٔ لحن/اصطلاح حال‌وهوای زبانی
۶۰ مدرسه، صف کوپن، نانوایی تلویزیون سراسری، رادیو «بزن بریم»، «صبر ایوب» جمع‌گرا، صبور، ساده
۷۰ تاکسی، مهمانی خانوادگی طنز تلویزیونی، موسیقی پاپ «دمت گرم»، «باحال» شوخِ شهری، صمیمی
۸۰ دانشگاه، کافی‌نت، خوابگاه وبلاگ، پیامک، چت «آپ شدم»، «کلاس پیچوندن» خودبیانگر، کوتاه‌نویس
۹۰ کافه، شبکه‌های اجتماعی پیام‌رسان، ویدئوی کوتاه «ترند»، «اسپویل نکن» تصویری، تند، بین‌نسلی

تفاوت لحن در طبقات اجتماعی و شهر/محله‌ها

لحن‌ها فقط از زمان تأثیر نمی‌گیرند؛ از مکان و طبقه هم اثر می‌پذیرند. در محله‌های قدیمی، سلام و احوال‌پرسی‌ها کش‌دارتر و اصطلاحات مهربان‌ترند: «صفا آوردی»، «خوش قدمی». در طبقات متوسط شهری، اصطلاحات اقتصادی و زمان‌بندی پررنگ‌ترند: «به‌صرفه نیست»، «زمان‌بره». در جنوب شهر، تکیه‌کلام‌ها قوی و ریتم‌دارند؛ در شمال شهر، واژه‌های وام‌گرفته از انگلیسی بیشتر شنیده می‌شود. اما این مرزبندی‌ها نفوذپذیرند؛ تاکسی و فضای مجازی، مرزها را نرم می‌کنند.

چالش: از دست رفتن ظرافت‌های محلیِ لحن در شتاب رسانه‌های دیجیتال.

نیاز: ثبت و روایتِ زنده از گفتار روزمره پیش از آن‌که یکنواخت شود.

راه‌حل‌ها:

  1. گردآوری میدانی اصطلاحات محلی در مدرسه‌ها و محله‌ها، با مشارکت دانش‌آموزان.
  2. پروژهٔ جمع‌سپاری واژه‌ها و تکیه‌کلام‌ها، همراه با فایل صوتی و موقعیت استفاده.
  3. گفت‌وگوی بین‌نسلی؛ دیدار هفتگی برای بازگویی حکایت‌های خانوادگی و ضبط لحن‌ها.

در نهایت، تفاوت لحن‌ها نه شکاف؛ بلکه ذخیرهٔ تنوع است. وقتی پدربزرگ در شب‌نشینی می‌گوید «یاعلی‌مدد»، و نوه پاسخ می‌دهد «دمت گرم»، هر دو از یک نیاز خبر می‌دهند: دیدن و شنیده‌شدنِ دیگری.

جمع‌بندی؛ زبانی که در خاطرات زنده می‌ماند

اصطلاحات دهه ۶۰ تا ۹۰ نقشهٔ عاطفیِ زندگی روزمرهٔ ما را رسم می‌کنند؛ واژه‌ها مثل نشانه‌های راه، مسیرِ خانه تا مدرسه، نانوایی تا تاکسی، و خوابگاه تا کافه را علامت‌گذاری کرده‌اند. هر نسل بر زبان نسل بعدی یادگاری گذاشته: از «بزن بریم» تا «ترند»، از «لو نده» تا «اسپویل نکن». این لحن‌ها در کنار هم، نه‌فقط خاطرات فردی، که حافظهٔ جمعی ما را نگه می‌دارند؛ حافظه‌ای که در آن صدا، خنده، مکث و حتی سکوت هم معنا دارند.

اگر بار دیگر در تاکسی، مدرسه یا صف نانوایی شنیدید کسی گفت «دمت گرم»، لحظه‌ای مکث کنید و ببینید کدام دهه پشت این واژه ایستاده است. همین مکث‌های کوچک، راهِ گفت‌وگوی بین‌نسلی را هموار می‌کند و کمک می‌کند واژه‌هایمان به پلی برای همدلی بدل شوند. در نهایت، این زبانِ روزمره است که مثل نخِ نامرئی، ما را به خاطرات مشترک پیوند می‌دهد.

پرسش‌های متداول

چرا اصطلاحات روزمره برای مطالعهٔ حافظهٔ جمعی مهم‌اند؟

زیرا هر اصطلاح، خلاصهٔ یک تجربهٔ مشترک است: «صف کوپن» فقط یک صف نبود، بلکه الگویی از صبر و همیاری بود. تکیه‌کلام‌ها حاملِ لحن، بدن‌مندی صدا و ارزیابی‌های اخلاقی‌اند. با ثبت آن‌ها می‌توان تحولات سبک زندگی، مناسبات قدرت، و ذائقهٔ طنز را در لایهٔ زیستهٔ جامعه دید؛ جایی که آمارها و اسناد رسمی کمتر به آن راه دارند.

چطور می‌توان اصطلاحات محلیِ در حال فراموشی را نجات داد؟

به‌روش میدانی: ضبط صدا و ویدئو از گفت‌وگوهای طبیعی در محله‌ها و خانه‌ها، دعوت از سالمندان برای روایت خاطره با تکرارِ عبارت‌های کلیدی، و راه‌اندازی پایگاه‌های جمع‌سپاری. ثبت موقعیت استفاده (کجا، کی، با چه لحنی) مهم است تا واژه جدا از زمینه نماند. کار با مدرسه‌ها و کتابخانه‌های محلی می‌تواند موتور این تلاش باشد.

نقش رسانه‌ها در تغییر لحن دهه‌ها چه بوده است؟

تلویزیونِ محدود دههٔ ۶۰ لحن استاندارد و جمع‌گرا ساخت؛ طنز تلویزیونی و موسیقی دههٔ ۷۰ شوخیِ شهری را تقویت کرد؛ وبلاگ و پیامک در دههٔ ۸۰ اختصار و خودبیانگری را رواج داد؛ و شبکه‌های اجتماعی دههٔ ۹۰ زبان تصویری و میم‌محور آفریدند. رسانه‌ها فقط واژه نمی‌آورند؛ ریتم حرف‌زدن، طول جمله‌ها و حتی جای مکث را هم عوض می‌کنند.

آیا اصطلاحات نسل‌های مختلف با هم ناسازگارند؟

نه لزوماً. بسیاری از واژه‌های قدیمی با معنای تازه به زندگی برمی‌گردند و کنار اصطلاحات جدید می‌نشینند. ناسازگاری زمانی پیش می‌آید که زمینهٔ مشترک از دست برود. با روایت کردن صحنه‌ها (مدرسه، تاکسی، خانه) و توجه به لحن، می‌توان پلی میان نسل‌ها زد؛ تا «یاعلی‌مدد» و «دمت گرم» به‌جای تقابل، تکمیل‌کنندهٔ هم باشند.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

چسبندگی زبانی؛ چرا بعضی تکیه‌کلام‌ها هیچ‌وقت نمی‌میرند؟

چرا بعضی تکیه‌کلام‌ها دهه‌ها می‌مانند؟ این مقاله چسبندگی زبانی را در خاطرات روزمره ایرانی واکاوی می‌کند؛ از بدن و لحن تا رسانه و هویت نسلی، با راهکارهای کاربردی.

از «دمت گرم» تا «بنازم عالی»؛ واژه‌هایی که فضای عاطفی دوره‌ها را بازتاب می‌دهند

از «دمت گرم» تا «بنازم عالی»، واژه‌های تأیید و تحسین چگونه در خانه، کوچه، مدرسه، کار و فضای آنلاین حس تعلق می‌سازند و به آرشیو عاطفی نسل‌ها بدل می‌شوند؟

مهاجرت، تلویزیون، اینترنت؛ سه موتور تغییر لهجه‌ها و لحن‌های ایرانی

سفری مردم‌نگارانه در صداهای ایران: چگونه مهاجرت، تلویزیون و اینترنت طی سال‌ها لهجه‌ها و لحن‌های ایرانی را دگرگون کرده و در حافظه شنیداری نسل‌ها ثبت شده‌اند.

چیزی بنویسید، بماند به یادگار

13 − ده =