صفحه اصلی > تحول شهر و معماری روزمره : ویترین مغازه‌ها در دهه‌های مختلف؛ چهره اقتصادی–فرهنگی شهر در یک قاب

ویترین مغازه‌ها در دهه‌های مختلف؛ چهره اقتصادی–فرهنگی شهر در یک قاب

ویترین مغازه‌ها در ایران از دههٔ ۱۳۶۰ تا امروز؛ تغییر چیدمان، تابلوهای فارسی، برندها و نورپردازی به‌عنوان آینهٔ اقتصاد و سبک زندگی

آنچه در این مقاله میخوانید

قدم‌زدن در خیابانی با ویترین‌های چندنسلی؛ قاب شیشه‌ای که شهر را روایت می‌کند

غروب، در پیاده‌روی یک خیابان قدیمی–نوساز، «ویترین مغازه‌ها» به‌ترتیب سال تولدشان کنار هم قد کشیده‌اند؛ از لامپ‌های مهتابی سوزان و شیشه‌های بخارگرفتهٔ دههٔ شصت تا نور نقطه‌ای LED و سطح‌های براق امروز. شلوغی چیدمان سوپرمارکت‌های قدیمی، پوسترهای لبه‌پیچیدهٔ روی شیشه، مانکن‌هایی با لباس‌های ساده و سپس رخ‌نمایی لباس‌های مینیمال و استندهای برند، همگی به یک زبان بی‌کلام حرف می‌زنند: اینجا، قاب کوچکی است که سلیقه، اقتصاد و سبک زندگی را روایت می‌کند. نوید اسفندیاری، با نگاه میدان‌پیمایانه، این قاب‌ها را چون فریم‌های یک فیلم می‌بیند؛ هر فریم، ورقی از خاطرات جمعی ما.

شهر از پشت همین شیشه‌ها خوانده می‌شود.

در این روایت، از نور و فونت تابلوها تا نسبت کالاهای ایرانی و خارجی، از رفتار تماشاگرانهٔ رهگذران تا ظهور برندها، نشانه‌هایی جمع می‌شود که به فهم فرهنگ شهری یاری می‌رساند.

دههٔ ۱۳۶۰؛ مهتابی‌های سرد، کمبود و دست‌خطِ تابلوها

دههٔ شصت با نورهای مهتابی سرد و شیشه‌هایی که از داخل با کاغذهای کاهی پوشانده شده‌اند به یاد می‌آید. ویترین‌ها کارکردی صرفاً نمایشی–اطلاع‌رسانی دارند: «موجود است/نیست»، «سفارش پذیرفته می‌شود»، «کوپن امروز». چیدمان‌ها فشرده و کاربردی است؛ قوطی‌های کنسرو و کیسه‌های برنج، ردیف‌به‌ردیف تا سقف. نسبت کالاها غالباً ایرانی است و کالاهای خارجی اندک، معدود و پرفاصله در قفسه می‌نشینند. در مغازه‌های کفش، جعبه‌ها ستون می‌سازند و یک جفت نمونه روی جعبه‌ها می‌نشیند؛ سردرش شاید دست‌نوشته‌ای با قلم‌مو و رنگ روغن باشد.

فونت تابلوها آمیزه‌ای از دست‌خط‌های نستعلیقِ مغازه‌نویس‌ها و حروف‌چینی‌های محدود است. ویترین سوپرها از پوستر خبری خالی نیست، اما نه برای تبلیغ هیجان؛ بیشتر برای اطلاع‌رسانی صنفی. رفتار تماشاگرانهٔ مردم، با ایستادن و بررسی قیمت تعریف می‌شود. «صف کوپن» بیرون برخی مغازه‌ها، خود به ویترین بدل شده است؛ صفی که خبر از اقتصاد می‌دهد و روایت همسایگی را زمزمه می‌کند.

دههٔ ۱۳۷۰؛ رنگ، پوستر و امید به تنوع

دههٔ هفتاد، تنوع رنگ و کالا به ویترین بازمی‌گردد. پوستر فیلم‌ها و لوازم صوتی–تصویری در شیشه‌ها دیده می‌شود؛ سی‌دی، ویدئو، رادیوهای چندتکه و تلویزیون‌های بدنه‌برجسته. در مغازه‌های پوشاک، مانکن‌ها بیش از گذشته نقش می‌گیرند؛ روسری‌ها با سنجاق‌های رنگی و مانتوهای طرح‌دار، کنار کفش‌های رسمیِ شق‌ورق دیده می‌شود. نسبت کالاهای خارجی آرام‌آرام بیشتر می‌شود، اما هنوز برند، «نام»ی بر سقف نیست؛ بیشتر برچسبی کوچک روی بسته‌بندی است.

تابلوها، میان دست‌نوشته و حروف چاپی در رفت‌وآمدند. نئون‌های رنگی به سردرها می‌آیند و تابلونویسان خیابانی، ترکیب‌های تازه می‌سازند. ویترین‌ها می‌کوشند «چشم بگیرند»، اما هنوز از منطق داستان‌گویی امروز خبری نیست. تماشاگر خیابان، مکث کوتاه می‌کند، قیمت می‌پرسد و می‌گذرد؛ تماشا، آیینی روزمره اما کم‌زمان است.

دهه‌های ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰؛ استانداردسازی برند، نئون تا LED، و تولد روایت بصری

با دههٔ هشتاد، مراکز خرید و هایپرمارکت‌ها استاندارد تازه‌ای برای ویترین تعریف می‌کنند. استندهای مقوایی برندها، خط نور هالوژن و سپس LED، کف‌سازی روشن و سطوح شیشه‌ای براق، زبان غالب می‌شود. لوگوها بزرگ‌تر و خواناترند؛ بسته‌بندی‌ها با رنگ‌کد مشخص در ویترین می‌نشینند. در پوشاک، مانکن‌ها ژست‌دار و تناسب‌دار می‌شوند؛ لایه‌بندی لباس‌ها روایت «تیپ» می‌سازد. نسبت کالاهای وارداتی در برخی دسته‌ها بالا می‌رود و «نام برند» تبدیل به شاخص انتخاب می‌شود؛ رد پررنگ «نوستالژی برندها» از همین‌جا آغاز می‌شود.

دههٔ نود، ویترین را به شبکه‌های اجتماعی پیوند می‌زند. فونت‌های فارسیِ مدرن روی تابلوها (مثل خانوادهٔ یکان و وزیر) کنار حروف لاتین برندها ظاهر می‌شود؛ ترکیبی که طبقه و سلیقه را کُدگذاری می‌کند. نورپردازی نقطه‌ای و بک‌لایت حروف، عکاس‌پسند است؛ ویترین، صحنهٔ عکس‌های اینستاگرامی می‌شود. حالا تماشا فقط قیمت‌دیدن نیست؛ تجربه و اشتراک‌گذاری است. مردم، با موبایل، قاب شیشه را به قاب صفحه بدل می‌کنند و شهر از شیشه به پست تبدیل می‌شود.

۱۴۰۰ها؛ ویترین میان نوسان اقتصاد و قهرمان‌سازی از محصول

امروز، ویترین‌ها بیش از هر زمان دیگری باید «به‌صرفه» و «هوشمند» باشند. نوسان‌های ارزی و تغییرات سریع سبد مصرف، چیدمان را پویا کرده است: استندهای ماژولار، قفسه‌های سبک و چاپ‌های سریع که با هر موج تقاضا تغییر می‌کنند. سهم کالاهای ایرانی در بسیاری از گروه‌ها پررنگ‌تر شده و برندهای بومی با طراحی معاصر، روایت «کیفیت داخلی» را پیش می‌برند. از آن‌سو، حضور کالاهای وارداتی در ویترین‌ها گزیده‌تر و هدفمندتر است؛ بیشتر برای ساختن «لنگر کیفیت» کنار محصولات داخلی.

مقایسهٔ گذر دهه‌ها

  • نورپردازی: مهتابی سرد دههٔ ۶۰ ← نئون‌های رنگی دههٔ ۷۰ ← هالوژن و LED در ۸۰ و ۹۰ ← LED هوشمند با سنسور امروز.
  • فونت و تابلو: دست‌نویس و نقاشی خط ← حروف‌چینی ساده و نئون ← ترکیب فارسی مدرن و لاتین ← هویت بصری یکپارچهٔ برند.
  • چیدمان: فشرده و کارکردی ← رنگین و متنوع ← استاندارد و قاب‌بندی‌شده ← روایت‌محور و مینیمال.
  • نسبت ایرانی/خارجی: غالباً ایرانی (۶۰) ← تنوع وارداتی رو به رشد (۷۰) ← برندمحوری و واردات پررنگ‌تر (۸۰–۹۰) ← گزینش وارداتی و تقویت داخلی (۱۴۰۰ها).
  • رفتار تماشاگر: قیمت‌محور و نیازمحور ← کنجکاوی و تنوع‌خواهی ← تجربه‌محور و تصویربرداری ← مقایسهٔ آنلاین–آفلاین و خرید ترکیبی.

این تغییرات، هم‌قدم با دهه‌ها و سبک زندگی شهری پیش رفته است؛ هر دهه، ذائقهٔ بصری تازه‌ای برای «دیدن» و «خواستن» ساخته است.

تماشای ویترین به‌مثابه آیین شهری؛ از قرارهای دمِ عصر تا پیاده‌روی خانوادگی

تماشای ویترین در شهر ایرانی، آیینی جمعی است. قرارهای دوستانه دمِ عصر، پیاده‌روی خانوادگی بعد از شام، مکث کوتاه پیشِ مغازهٔ کفش و بحثی کوتاه دربارهٔ مدل‌ها؛ این‌ها بخش‌هایی از زیست شهری ماست. در «بازارچه‌های کوچک» و «میدان‌های محلی»، ویترین‌ها محلی برای گفت‌وگو، دیده‌شدنِ کسب‌وکارهای همسایه و سنجش حال‌وهوای محله‌اند. ویترین نانوایی با نان‌های برشته در گرگ‌ومیش عصر، به‌اندازهٔ سردر یک بوتیک نقش دارد؛ نشانه‌ای از ریتم زندگی روزمره.

  • نکات برجسته:
  • ویترین، شاخص سریعِ وضعیت اقتصاد خرد است؛ از تنوع کالا تا تغییر قیمت‌ها.
  • فونت تابلو و نور، طبقهٔ هدف و هویت برند را کُدگذاری می‌کند.
  • چیدمان، از «انباشت» به «روایت» تغییر کرده است.
  • تماشا، از کنجکاوی محلی به تجربهٔ قابل‌اشتراک بدل شده است.
  • حافظهٔ جمعی محله، در قاب‌های شیشه‌ای ثبت و بازخوانی می‌شود.

ویترین‌ها به‌مثابهٔ آرشیو بصری حافظهٔ شهری

اگر عکس‌های ویترین‌ها را در طول دهه‌ها کنار هم بگذاریم، نقشه‌ای از تغییر سلیقه و اقتصاد پیش رو خواهیم داشت. اما چالشِ امروز، «پراکندگیِ ثبت‌ها»ست؛ قاب‌های ارزشمند فراوانی در حافظهٔ گوشی‌ها می‌ماند و گم می‌شود. راه‌حل، آرشیوسازی مشارکتی است: پروژه‌های محله‌ای برای عکاسی مستمر از سردر و ویترین، نام‌گذاری دقیق تاریخ و مکان، و برچسب‌گذاری سوژه‌ها (نور، فونت، چیدمان، کالا). این آرشیو می‌تواند به پژوهشگران کمک کند مسیر تغییر را بسنجند، به کسب‌وکارها برای طراحی ویترین مؤثر الهام دهد و به شهروندان امکان دهد «خاطرهٔ دیدن» را از دست ندهند. قاب شیشه‌ای، وقتی مرتب ثبت شود، به دفترچهٔ بصری شهر بدل می‌گردد.

پرسش‌های متداول

چرا ویترین مغازه‌ها شاخص خوبی برای فهم فرهنگ شهری است؟

ویترین، نقطهٔ تماس مستقیم کسب‌وکار با خیابان است؛ جایی که تصمیم‌های اقتصادی (قیمت‌گذاری، تنوع کالا)، سلیقهٔ بصری (نور، رنگ، فونت) و روایت‌های سبک زندگی (مینیمال یا شلوغ) هم‌زمان دیده می‌شود. این هم‌نشینی، ویترین را به «سنسور فرهنگی» تبدیل می‌کند؛ با مشاهدهٔ منظم آن، می‌توان تغییر ذائقه، طبقهٔ هدف و حتی ریتم روزمرهٔ محله را سنجید.

نسبت کالاهای ایرانی و خارجی چگونه در دهه‌ها تغییر کرده است؟

دههٔ ۶۰، قفسه‌ها عمدتاً با کالاهای داخلی پر می‌شد. در ۷۰، تنوع وارداتی افزایش یافت. دهه‌های ۸۰ و ۹۰، برندمحوری و حضور وارداتی در برخی گروه‌ها پررنگ‌تر شد. در ۱۴۰۰ها، با رشد کیفیت و طراحی داخلی و نوسان‌های بازار، ویترین‌ها ترکیبی گزیده‌تر از وارداتی و داخلی دارند؛ هدف، ساختن تجربه‌ای قانع‌کننده در کنار حفظ قدرت خرید است.

تغییر فونت و تابلو چه چیزی دربارهٔ جامعه می‌گوید؟

تابلو، «پلاک هویت» مغازه است. دست‌نوشته‌های دههٔ ۶۰ و ۷۰ نشانهٔ اقتصاد دستی و همسایگی بود؛ با رشد چاپ و نئون، پیام «مدرن‌شدن» منتقل شد. در دهه‌های ۸۰ و ۹۰، ترکیب فونت‌های فارسی مدرن با لاتین، برندمحوری و جهانی‌شدن سلیقه را نشان داد. امروز، یکپارچگی هویت بصری (فونت ثابت، رنگ سازمانی) بیانگر حرفه‌ای‌گری و تمرکز بر تجربهٔ مشتری است.

آیا عکس‌های قدیمی از ویترین‌ها ارزش پژوهشی دارند؟

بله. آن‌ها اسناد زیست روزمره‌اند: قیمت‌ها، بسته‌بندی‌ها، شعارها، و حتی چینش کالاها اطلاعاتی دربارهٔ اقتصاد و سلیقه می‌دهد. اگر عکس‌ها با تاریخ و مکان ثبت و برچسب‌گذاری شوند، می‌توان روندها را تحلیل کرد؛ مثل تغییر نورپردازی، ورود/خروج یک برند یا تحول رفتار تماشا. این اسناد، مکمل آرشیو رسمی شهر هستند.

کسب‌وکارهای کوچک چگونه از میراث بصری محله بهره ببرند؟

با «بازخوانی هوشمند» گذشته: انتخاب یک فونت خوانا با ارجاع محلی، نورپردازی ساده اما دقیق، و چیدمانی که هم روایت بسازد و هم دسترسی را آسان کند. نمایش محدود اقلام قهرمان (Hero Product)، استفاده از یک رنگ شاخص، و نصب عکس‌های قدیمی محله می‌تواند «اعتماد و صمیمیت» را فعال کند؛ بی‌آن‌که ویترین شلوغ و خسته‌کننده شود.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

پارک‌ها و فضای سبز؛ مکان‌هایی که روابط اجتماعی را ساختند

روایتی شاعرانه و تحلیلی از پارک‌ها و فضای سبز ایران؛ صحنه شکل‌گیری دوستی‌ها، آیین‌های خانوادگی، سوگواری و آرامش روزمره که در حافظه عاطفی شهر می‌مانند.

تحول اتوبوس‌رانی شهری؛ مسیرهایی که هزاران خاطره حمل کردند

روایتی نوستالژیک از تحول اتوبوس‌رانی شهری در ایران؛ از دوطبقه‌های قدیم تا BRT امروز، بلیت کاغذی تا کارت هوشمند؛ ایستگاه‌ها و خاطرات در حافظه جمعی.

دیوارهای کاه‌گلی؛ خنکای تابستان و امنیت ساده‌ی خانه‌های قدیم

روایتی میدانی از دیوارهای کاه‌گلی خانه‌های قدیم؛ از خنکای ظهر تابستان و بوی خاک نم‌خورده تا امنیت ساده‌ی محله و نقش دیوار در نرم‌کردن نور و فیلتر صدا.

چیزی بنویسید، بماند به یادگار

شش + دو =