صفحه اصلی > شهرها و محله‌ها : سقالک‌چی‌های بازار قدیمی؛ مردانی که لهجه‌شان از صدای چکش روی مس هم تیزتر بود

سقالک‌چی‌های بازار قدیمی؛ مردانی که لهجه‌شان از صدای چکش روی مس هم تیزتر بود

سقالک‌چی بازار قدیمی در گذر مسگرها با نور زرد لامپ‌ها، چرخ‌دستی و طناب، و جرقه‌های چکش‌کاری روی مس؛ فضای اصیل بازار سنتی ایران.مجله خاطرات

آنچه در این مقاله میخوانید

سقالک‌چی‌های بازار قدیمی: آغاز یک پیاده‌روی شنیداری

در ابتدای این پیاده‌روی طولانی در دل بازار قدیمی، راهرویی باریک پیش چشم می‌آید؛ دیوارها از دوده و زمان تیره شده‌اند و ردیف دکان‌های مسگرها از نور لامپ‌های زرد برق می‌زنند. بوی فلز داغ، ترکیبی از حرارت، روغن و گردِ مس، در هوا پیچیده و صدای ممتد چکش‌ها مانند مترونومی تند، ضرباهنگ گام‌ها را تنظیم می‌کند. همین‌جا است که سقالک‌چی‌های بازار قدیمی پیدا می‌شوند؛ مردانی که صدای‌شان، تیزتر و برنده‌تر از ضربهٔ چکش روی سینی‌ها، در پیچ‌وخم راسته می‌پیچد و راه را از میان ازدحام باز می‌کند.

سقالک‌چی فقط حامل بار نبود؛ او نقشه‌خوان نانوشتهٔ بازار، خبررسانِ خاموش دکان‌ها و حلقهٔ واسط میان استادکار، شاگرد و مشتری به شمار می‌رفت. وقتی کوره‌ها شعله می‌کشید و چکش‌ها می‌بارید، سقالک‌چی با طنابِ کهنه، چرخ‌دستیِ لق و شانه‌های آمادهٔ بارکش، از دکان به دکان می‌رفت؛ گاه سفارش می‌گرفت، گاه پیام می‌برد، و گاه تنها با یک «بِرو کارِت راه افتاد» میانجیِ یک معاملهٔ گیرکرده می‌شد. آنچه امروز «لجستیک» می‌نامیم، آن زمان در قامت او خلاصه شده بود.

تیپ اجتماعی سقالک‌چی: لباس، قامت، راه‌رفتن

سقالک‌چیِ بازار، نشانه‌های ظاهری خودش را داشت: پیراهن نخیِ ضخیم، شلوارِ گشاد با کمربندِ پارچه‌ای، کفش‌های چرمیِ نرم‌شده با سال‌ها رفت‌وآمد، و گاهی کلاه یا دستمالی که عرق پیشانی را جمع کند. روی شانه‌ها، جای طناب و بار، رد گذاشته بود و در کف دست‌ها پینه‌هایی که بیشتر از هر کارت شناسایی، هویتِ شغلی او را ثابت می‌کرد. راه‌رفتنش تند و حساب‌شده بود؛ با گامی که در میان ازدحام عقب نمی‌نشست و از برابرِ چرخ‌دستی‌ها و کودکان مدرسه‌ای، مانند جریان باریک آبی که راه خودش را پیدا می‌کند، می‌گذشت.

زبان بدن سقالک‌چی آمیخته‌ای از اقتدار و توافق بود؛ شانه‌ها کمی جلو، دست‌ها آزاد اما آمادهٔ گرفتنِ بار، و نگاهی که با یک اشارهٔ کوتاه از دور، «باشه» یا «نه» را می‌فهماند. او نه تنها بار، که حال‌وهوای دکان‌ها را نیز جابه‌جا می‌کرد: شادیِ فروش، کلافگیِ تأخیر، و شتابِ موعد تحویل. در موسم‌های شلوغ مثل پیش از عید، ضرباهنگ حرکتش تندتر می‌شد و نفسِ بازار با او بالا و پایین می‌رفت.

نکات برجسته

  • پوشش کاربردی، مقاوم و کم‌هزینه؛ متناسب با گرمای کوره و سرمای سحرگاه.
  • ابزار حداقلی اما مؤثر: طنابِ کلفت، چرخ‌دستی، و گونی‌های چندبارمصرف.
  • زبان بدنِ صریح: اشاره‌های کوتاه، تماس چشمیِ مستقیم و قدم‌های حساب‌شده.
  • حضور هم‌زمان در چند دکان؛ مدیریت زمان و مسیر با شناخت ریز‌مسیرهای بازار.
  • اعتبار شخصی به‌عنوان سرمایهٔ اصلی؛ «قول» مهم‌تر از رسید و سند.

زبان بازار: اصطلاحات، چانه‌زدن و لهجه

سقالک‌چی در بازار با واژگان خودش نفس می‌کشید. لهجهٔ محلی‌اش، بسته به شهر و راسته، از آواهای کشیده، حذف مصوت‌ها یا افزودن پسوندهای صمیمانه شکل می‌گرفت. در گفت‌وگو، جمله‌ها کوتاه، آهنگین و ضربی بود؛ گاهی نیمه‌بلند و گاهی نجواگونه. چانه‌زدن برای او بازیِ صفر و یکی نبود؛ بیشتر رقصی بود میان «الان» و «بعداً»، میان «اینا» و «اونا». نقشِ زبان اینجا، نه تزئینی که کارکردی بود؛ می‌فروخت، می‌خرید، میانجیگری می‌کرد و حتی آشتی می‌داد.

برای ردیابیِ این لحن و واژگان، شنیدنِ میدانی و ثبت روایت‌های شفاهی ضروری است؛ منابعی که همچون خون در رگ‌های بازار جریان داشته‌اند و امروز با تغییر شیوه‌های کار در خطر کمرنگ شدن‌اند. برای نمونه، پروژه‌هایی که به گردآوری صداها و لهجه‌های محلی می‌پردازند، نشان می‌دهند چگونه واژه‌های به ظاهر ساده، حامل شبکه‌های اعتماد و مهارت بوده‌اند.

  • «سرِ دوغ نذار» یعنی بهانه‌گیری را کنار بگذار و معامله را ببند.
  • «رو هواست» یعنی کار فوری و بی‌صبرانه است؛ باید در اولویت باشد.
  • «قولِ مردونگی» ضمانتی شفاهی اما محکم‌تر از رسید.
  • «دوبل ببر» حمل دو‌مرحله‌ای: نصف امروز، نصف فردا.
  • «دستِ گرم» انعامِ کوچکی که راهِ بعدی را هموار می‌کند.

اقتصاد خرد و شبکه‌های اعتماد: سقالک‌چی به‌مثابه میانجی

اقتصاد بازارهای سنتی بر ستون‌های نامرئیِ اعتماد، زمان‌سنجی و حضور فیزیکی می‌ایستد. سقالک‌چی در این میان نه صرفاً به‌عنوان یک کارگر ساده، که به‌مثابه میانجیِ جریانِ کالا، خبر و نقدینگی عمل می‌کرد. وقتی استادکار به قطعه‌ای کوچک نیاز داشت، اما نمی‌توانست آتش کوره را رها کند، سقالک‌چی با «سرویس رفت‌وبرگشتی» این خلأ را پر می‌کرد. کمیسیون‌ها ناگفته بود و نظام پرداخت، ترکیبی از نقدِ روزانه، نسیهٔ کوتاه‌مدت و انعام‌های کوچک؛ اما گردشِ کار را روان نگه می‌داشت.

«قول بدهی، کار راه می‌افته؛ من بار را می‌برم، شما هم سرِ قولت باش.» این جمله را بارها از دهان سقالک‌چی‌ها شنیده‌ایم؛ خلاصهٔ فلسفهٔ اعتماد در بازار.

  • کاهش هزینهٔ جست‌وجو: پیدا کردنِ سریعِ قطعه یا مشتریِ جایگزین.
  • پایداری زمان تحویل: رساندنِ نیمه‌کار به پرداخت و بازگرداندنِ نقدینگی به چرخه.
  • مدیریت ریسک خرد: تقسیم بارهای سنگین به چند بستهٔ قابل‌حمل و امن.
  • اطلاع‌رسانی غیررسمی: انتقال خبرِ تغییر قیمت، کمبود یا ورودِ جنس.

حافظهٔ شنیداری محله و جایگاه سقالک‌چی‌ها در خاطرهٔ جمعی

بازار قدیمی تنها با معماری‌اش به یاد نمی‌ماند؛ این صداها هستند که لایهٔ عمیق‌تری از معنا می‌سازند: خش‌خشِ گونی روی سنگفرش، تق‌تقِ چرخ‌دستی از روی درزها، نالهٔ طنابِ کشیده بر گوشهٔ صندوق‌ها و فریادهای کوتاه هماهنگ با ضربه‌های چکش. این سکانسِ شنیداری، بخشی از حافظهٔ جمعی را شکل می‌دهد؛ همان چیزی که وقتی سال‌ها بعد گذرت به راسته‌ای کم‌تردد می‌افتد، با یک ضربهٔ چکش در دوردست، ناگهان زنده می‌شود. چنین لایه‌هایی از خاطرات اگر ثبت نشوند، در تغییر نسل‌ها آرام‌آرام محو می‌شوند.

برای بسیاری از کسبه، صدای سقالک‌چی نشانهٔ «کار هست» بود؛ همان‌طور که سکوتِ راسته در عصرهای کساد، علامت کم‌فروشی به شمار می‌آمد. حتی جهت حرکت سقالک‌چی‌ها، الگوی مسیر مشتری‌ها را لو می‌داد: وقتی بارها بیشتر به سمت دروازهٔ شمالی می‌رفت، یعنی خریدهای عروسی رونق گرفته است؛ وقتی به سمت انبارها خم می‌شد، یعنی آماده‌سازی برای اربعین یا نوروز در راه است.

چه بر سر سقالک‌چی‌ها آمد؟ حذف، تغییر یا تداوم پنهان

رشد مراکز خرید مدرن، موتورسیکلت‌های باربر، سیستم‌های حمل‌ونقل شهری و تغییر ذائقهٔ خرید، نقشِ سنتی سقالک‌چی را دگرگون کرده است. در بسیاری از بازارها، این تیپ اجتماعی یا ناپدید شده یا به شاخه‌هایی تازه شکافته است: پیک‌های شهریِ موقت، انباردارهای چرخ‌دار، یا کارگرهای ساعتی که در پیام‌رسان‌ها جذب سفارش می‌شوند. بااین‌همه، یک هستهٔ پنهان هنوز به حیات خود ادامه می‌دهد؛ همان‌هایی که در فصل‌های اوج، به‌سرعت از سایه بیرون می‌آیند و دوباره به گردش کار جان می‌دهند.

  1. حذف نسبی: در راسته‌های نوساز، نبودِ سقالک‌چی به‌معنای تکیهٔ کامل به آسانسور بار و پیک‌های یخ‌زده در ترافیک است.
  2. تغییر شکل: سقالک‌چیِ دیروز امروز شاید با کارتِ شناساییِ پیمانکار، لیفتراک دستی و اپلیکیشنِ پیام‌رسان کار کند.
  3. تداوم پنهان: در فصل‌های پرتقاضا، شبکه‌های آشناییِ قدیمی دوباره فعال می‌شود و تقسیم کارِ شفاهی جان می‌گیرد.

مقایسهٔ کوتاه میان دیروز و امروز نشان می‌دهد که هرچند ابزارها تغییر یافته‌اند، هستهٔ کارکردیِ «چابکی، اعتماد و شناختِ زمین» هنوز مزیتِ بازارهای سنتی است و می‌تواند به مدل‌های جدید انتقال یابد.

چالش‌های امروز و راه‌حل‌ها: از مستندسازی تا تعاونی‌های کوچک

چالش اصلی، گم‌شدنِ مهارت‌های نامکتوب و شبکه‌های اعتماد است؛ سرمایه‌ای که با جابه‌جایی نسل‌ها و فیزیکِ بازار در خطر فرسایش قرار دارد. از سوی دیگر، نبودِ استانداردهای ایمنی برای حمل بار دستی، سلامتِ شغلی را تهدید می‌کند. اگر این الگوی کار به‌روز نشود، بازار بخشی از انعطاف عملیاتی خود را از دست خواهد داد. پاسخ، نه بازگشتِ نوستالژیک، بلکه پیوندِ تجربهٔ کهنه با ابزار نو است.

  • آرشیو صوتی و تصویری: ضبط مسیرهای رایج، فراخوانی‌ها، و تکنیک‌های بستن بار برای انتقال دانش.
  • تدوین شیوه‌نامهٔ ایمنی: آموزش حمل استاندارد، استفاده از کمربندِ حمایتی و چرخ‌دستی‌های به‌روز.
  • تعاونی‌های کوچک بازار: بیمهٔ پایه، نرخ‌نامهٔ شفاف و تقسیم کارِ عادلانه در فصل‌های اوج.
  • نقشهٔ دیجیتال راسته‌ها: ثبت میان‌بُرها و نقاط گلوگاهی برای برنامه‌ریزی مسیر و زمان تحویل.
  • روایت‌نگاری محلی: گردآوری خاطرات کسبه و سقالک‌چی‌ها برای طراحی الگوهای آموزشی واقع‌گرایانه.

جمع‌بندی

سقالک‌چی‌های بازار قدیمی، بیش از آن‌که بارکش باشند، حافظان نامرئیِ ضرباهنگ کار و حاملانِ لایه‌های شنیداریِ یک شهر بودند. در جهانی که سرعت و فناوری بسیاری از نقش‌های محلی را بازتعریف کرده، ارزش این تیپ اجتماعی در چابکی، اعتماد و فهمِ زمین نهفته است؛ چیزهایی که نمی‌توان با یک اپلیکیشن از صفر ساخت. ثبتِ این چهره‌ها و صداها، و نیز بازآفرینیِ نقش‌شان در قالب‌های تازه، کاری است که مجله خاطرات با نگاه مستند و جست‌وجوگر پی می‌گیرد؛ تا چیزی از این حافظهٔ زنده، زیر لایه‌های صیقلیِ vitrines جدید، گم نشود.

پرسش‌های متداول

سقالک‌چی دقیقاً چه کار می‌کرد و چه تفاوتی با باربر ساده داشت؟

سقالک‌چی فقط حمل‌کنندهٔ بار نبود؛ او راه‌بلدِ راسته‌ها، میانجیِ سفارش و تحویل، و خبررسانِ غیررسمی میان دکان‌ها محسوب می‌شد. تفاوتش با باربر ساده در شبکهٔ ارتباطی و نقش تصمیم‌گیری بود: انتخاب مسیر، زمان‌بندیِ تحویل، و حتی پیشنهادِ جایگزین برای قطعه یا مشتری. به همین دلیل، اعتبار شخصی و «قول» برای او مهم‌تر از مزد یک‌باره تلقی می‌شد.

چرا صدای سقالک‌چی‌ها در حافظهٔ شنیداری بازار مهم است؟

بازار با صداها معنا پیدا می‌کند: چکش، سوهان، صدای چرخ‌دستی و فراخوان‌های کوتاه. صدای سقالک‌چی‌ها سیگنالِ جریان کار بود؛ اعلامِ حضور جنس یا فوریتِ تحویل. این صداها چون نشانه‌های جهت‌یاب عمل می‌کردند و حتی بدون دیدن تابلو، مسیر را به رهگذر می‌گفتند. حذف این لایه‌های صوتی، فهمِ زندهٔ بازار را دشوار و تجربهٔ حرکت در آن را بی‌روح می‌کند.

آیا سقالک‌چی‌ها امروز هم وجود دارند؟

به‌صورت کلاسیک کمتر، اما نقش‌شان دگرگون شده است. در راسته‌های قدیمی، هسته‌ای از سقالک‌چی‌ها هنوز فعال است و فصل‌های اوج، حضورشان پررنگ می‌شود. در نقطه‌های نوساز، کارکرد آن‌ها به پیک‌های شهری، کارگرهای ساعتی و انباردارانِ سیار منتقل شده است. بااین‌حال، ارزش‌هایی مانند اعتماد، سرعت تصمیم و شناختِ زمین همچنان همان کارکرد قدیمی را در قالب‌های تازه فراهم می‌کند.

چه راه‌حل‌هایی برای حفظ و به‌روزرسانی این نقش محلی وجود دارد؟

ترکیبِ مستندسازی و آموزش کلید کار است: آرشیو صوتی از فراخوان‌ها، فیلم‌های آموزشی بستن بار، شیوه‌نامهٔ ایمنی حمل دستی و نقشهٔ دیجیتالِ مسیرهای داخلی بازار. تشکیل تعاونی‌های کوچک برای بیمه، نرخ‌نامهٔ شفاف و تقسیم کار عادلانه، به‌همراه استفادهٔ مدیریت‌شده از پیام‌رسان‌ها، می‌تواند نقش سقالک‌چی را با استانداردهای امروز سازگار کند.

زبان و لهجهٔ سقالک‌چی‌ها چه تأثیری بر چانه‌زنی داشت؟

لهجهٔ محلی و اصطلاحات تخصصی، ابزار نرم چانه‌زنی بود: ایجاد صمیمیت سریع، انتقال فوریت یا نرم‌کردنِ درخواست. واژه‌هایی چون «قولِ مردونگی» یا «رو هواست» بدون شرح طولانی، وضعیت مذاکره را روشن می‌کرد. این اقتصادِ واژگان، زمان را کوتاه و هزینهٔ معامله را کم می‌کرد؛ چیزی که در بازارهای پرتردد، مزیتی تعیین‌کننده به شمار می‌رفت.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

ایوان خانه‌های خشتی محله؛ صندلی حصیری، لیوان شربت به‌لیمو و باد داغ مرداد

ایوان خانه‌های خشتی، صندلی حصیری و شربت به‌لیمو زیر باد داغ مرداد؛ روایتی قوم‌نگار از نقش ایوان در گفت‌وگو، تربیت، آیین‌های محلی و نوستالژی ایرانی.

رنگ لباس‌ها و ریتم زندگی؛ سبک پوشش در محله‌های قدیمی ایران

روایتی تحلیلی از رنگ لباس‌ها و ریتم زندگی در محله‌های قدیمی ایران؛ از چادرهای مشکی تا روپوش مدرسه و لباس کار، و نشانه‌های طبقاتی، فصلی و جمعی.

خوراک‌های خیابانی شهرهای ایران؛ از لبو تا باقلوای داغ بازار

سفری قوم‌نگارانه در خوراک‌های خیابانی شهرهای ایران؛ از لبو و باقالی زمستانی تا فالوده شیراز و باقلوای داغ بازار، با روایت حس‌ها، آیین‌ها و خاطرات مشترک.

چیزی بنویسید، بماند به یادگار

2 × پنج =