صفحه اصلی > نغمه‌ها و لهجه‌ها : نغمه‌های محلی؛ موسیقی‌هایی که در کوچه‌ها و خانه‌ها زنده بودند

نغمه‌های محلی؛ موسیقی‌هایی که در کوچه‌ها و خانه‌ها زنده بودند

حیاط ایرانی هنگام غروب با زنان در آشپزخانه و نوای دایره و دوتار؛ بازنمایی نغمه‌های محلی در کوچه و خانه و زندگی روزمره.

آنچه در این مقاله میخوانید

نغمه‌های محلی؛ موسیقی‌هایی که در کوچه‌ها و خانه‌ها زنده بودند

نغمه‌های محلی برای من نه صرفاً سبک‌های موسیقایی، که ردپاهای زندهٔ زندگی روزمره‌اند. در میدان‌های کوچک، کوچه‌های بن‌بست، و حیاط‌های خانه‌ها، صداها با نور و بو و حرکت تن‌ها می‌آمیزند و به تجربه‌ای کامل بدل می‌شوند. من، نوید اسفندیاری، این یادداشت را به‌مثابهٔ مردم‌نگاریِ صدا در فضا می‌نویسم؛ جایی که سفره‌ها پهن است و دایره روی زانو می‌نشیند، جایی که لب‌خوانیِ آرام مادر در آشپزخانه با صدای کفگیر روی قابلمه هم‌ریتم می‌شود. این متن در سنت روایت‌های میدانی «مجله خاطرات» نوشته شده تا نشان دهد موسیقی چگونه در زیست روزانه رسوب می‌کند.

در کوچه‌ها، فروشندهٔ دوره‌گرد به‌مثابهٔ موذنِ غیررسمی محله است؛ در اتاق پذیرایی کم‌نور، خاله‌ها زیر لب هم‌خوانی می‌کنند؛ و در پشت‌بام‌ها، نفس شهر با بال‌زدن کبوترها هم‌آهنگ می‌شود. نغمه‌های محلی بیش از آن‌که روی صحنه شنیده شوند، در آستانهٔ درها و لابلای کارها تنفس می‌کنند. هر نت، حاملِ جزئی از عادت‌واره‌های حرکتی است: دست چنگ‌انداز زن خمیرگیر، قدم‌های ریز کودک دور سینی نقل، و حرکت آرام مردی که ذغال را فوت می‌کند تا دودی خوش‌رنگ روی رب بنشیند.

حیاط و آشپزخانه؛ هم‌خوانی زنان و ضرب دایره

غروبِ تابستان، حیاط بوی خاکِ نم‌خورده و نعنا می‌دهد. در آشپزخانهٔ کوچک، نور زرد چراغ بالای سینک لکه‌ای گرم روی دست‌ها می‌اندازد. زنانِ فامیل دور دیگ رب‌پزی، هم‌خوانیِ کوتاه و تکراری سر می‌دهند؛ جملاتِ کوتاه که با هم‌کوبیِ کفگیر بر لبهٔ دیگ ریتم می‌گیرند. دایره‌ای که از اتاق آورده‌اند روی زانو می‌نشیند؛ ضربِ نرمش مثل نفسِ دوم کار است: وقتی خستگی به شانه‌ها می‌رسد، ضربِ بعدی تن را به ادامه‌دادن قانع می‌کند.

نغمهٔ آشپزخانه به بوها گره می‌خورد؛ بوی زعفرانِ تازه، بخارِ سرخِ رب، و عطری که از ظرف‌های کوچک هل بلند می‌شود. صدای خندهٔ دخترها که بندِ روسری را محکم می‌کنند، و زیرلبیِ مادر بزرگ که لالایی را با تمپوی کار یکی می‌کند. در اینجا موسیقی «اجرا» نمی‌شود؛ «جاری» است: هرکس سهمی از ریتم را با عمل خود می‌آورد. حتی صدای آب از حوض و بال‌زدن کبوترها، به ضرب‌ها «لَگاتو»ی طبیعی می‌دهد.

یادداشت میدانی: «نغمه، در حیاط، بیشتر بو دارد تا ساز؛ اگر چشم‌ها را ببندی، بوی رب و ضربِ دایره به یادت می‌آورد که صدا، فقط شنیدنی نیست.»

پشت‌بام‌ها؛ مهتاب، کبوترها و آوازهای کم‌صدا

شبِ روستا یا حاشیهٔ شهر، پشت‌بام مثل ایوانی معلق است. کاه‌گل زیر پا خنک است و تشتِ آبی کنجِ بام برای شستن دست‌ها برق می‌زند. مردِ خانه، آرام زیر لب نغمه‌ای کشیده می‌خواند؛ صدایی که با «سکوتِ شبِ روستا» مسابقه نمی‌دهد، آن را «به‌کار» می‌گیرد. بچه‌ها کنار «کبوترهای پشت‌بام» چمپاته زده‌اند و به «کف‌زنی» پدر و ضرب‌های آرامِ انگشت روی لبهٔ سینی گوش می‌دهند؛ ریتمی بی‌ادعا که قدم‌های گربهٔ محله را نیز به راه می‌اندازد.

در این ارتفاعِ کوتاه، صدا کوتاه‌تر و «کم‌نورتر» می‌شود. با هر نسیم، گوشهٔ پارچه‌های روی بند می‌لرزد و همین لرزش، جابه‌جاییِ ملودی را تداعی می‌کند. آنچه شنیده می‌شود، اثری از «ساز» نیست؛ «ساحت» است: ساحتِ شب، مهتابِ کمرنگ، و گلوی خش‌دار مردی که روز را با آواز می‌بندد. هرچند گوشی‌های نوجوان‌ها پر از پاپِ مدرن است، اما یک «هُرم» ناگهانیِ صدای دوتار یا زمزمهٔ آشنای پدر، تصویرِ پشت‌بام مادربزرگ را با تمام جزئیاتش زنده می‌کند.

کار و نغمه؛ لالایی، نشاکاری، دامداری و قالیبافی

نغمهٔ کار، اجاره‌نشین هیچ سالن رسمی نیست. در شالی‌زار، زنان هنگام نشاکاری آوازی کوتاه و ضرب‌دار می‌خوانند تا گام‌ها هم‌زمان شود و کمرها از «تنهاییِ کار» خسته نشود. در دامداری، «ها»های منقطع برای راندن گله و «هوار»های کشیده برای آرام‌کردنِ اضطراب حیوانات، با صدای زنگوله هم‌آوا می‌شود. کنار دار قالی، زمزمه‌ای پیوسته تنشِ رنگ‌ها را جمع می‌کند؛ هر گره با واژه‌ای کوچک ته‌نشین می‌شود.

لالایی‌ها نیز «کار»اند؛ کاری برای خواباندن، اما در سطحی ژرف‌تر، کاری برای انتقالِ امنیت. مادر با زمزمهٔ یکنواخت، ضربانِ دلِ نوزاد را مثل مترونومی پنهان تنظیم می‌کند. این پیوندِ موسیقی و زندگی روزانه، در حافظهٔ جمعی به‌صورت عادت‌های شنیداری می‌ماند و نسل‌ها را به‌هم وصل می‌کند. اگر می‌خواهید ریشهٔ این پیوند را بشناسید، در پروندهٔ «موسیقی و نغمه‌های ماندگار» سرنخ‌های بیشتری از رابطهٔ نغمه و زیستِ روزمره پیدا می‌شود.

آیین‌های خانگی و محلی؛ عروسی‌های کوچک، نذر، سوگ

خانه‌ای در بن‌بستِ محله، چراغانیِ ساده و «نقل و نبات» روی سینی‌های قدیمی. «موسیقی عروسی محلی» در اینجا نه ارکستر است، نه بلندگوهای عظیم؛ دایره، سرنا یا حتی کف‌زنیِ هماهنگ کافی است تا اتاق پذیراییِ کوچک «بزرگ» شود. در آیین‌های نذر، هم‌خوانیِ زنان در آشپزخانه با هم‌ریتمیِ هم‌سایه‌هاست؛ هرکس سهمی در کوکِ جمع دارد. در سوگ، آواهای «سینه‌زنی» و «نوحه»، فضا را با تمپوهای کم‌کم شتاب‌گیر پر می‌کند؛ واژه‌ها روی سینه‌ها سوار می‌شود و ضربه‌ها نقشِ واژه‌ها را «به بدن» منتقل می‌کنند.

برای دیدنِ تفاوت‌های فضاییِ نغمه‌ها، جدول زیر خلاصه‌ای میدانی از الگوهای رایج را نشان می‌دهد:

فضا نغمهٔ غالب ابزار/ساز زمان معمول حسِ غالب
کوچهٔ محله آوای دوره‌گردها، صداهای پاسخ‌گو زنگ دوچرخه، تک‌ضرب کف صبح تا عصر تحرک، دعوت به تعامل
حیاط و آشپزخانه هم‌خوانیِ زنان، لالایی‌های کوتاه دایره، کفگیر، قاشق غروب و شب گرما، همیاری، استمرار کار
پشت‌بام زمزمهٔ تک‌خوان، سوت‌های کوتاه سینی، انگشت، تشت آب شبِ آرام خلوت، جمع‌وجور کردن روز
عروسیِ خانگی آواز شادی، سرنا/دهل محلی دایره، دهل، دست شب تا نیمه‌شب سرور، هم‌گرایی خویشاوندی
سوگواری محلی نوحه، مرثیهٔ پاسخ‌گو دمام/ضرب، صدای جمع صبح یا شب اندوه آیینی، هم‌دلی بدنی

چالش‌ها و راه‌حل‌ها

چالش امروز این است که نغمه‌ها از «ساحتِ کار و خانه» جدا و به «فایلِ صوتی» تقلیل یابند. وقتی صدا از بدن‌ها و فضاها کَنده شود، بخشی از معنا نیز می‌رود. راه‌حل، بازگرداندنِ صدا به متنِ زیست است:

  • برگزاری دورهمی‌های کوچک خانگی با هم‌خوانیِ ساده به‌جای پخشِ صرفاً موسیقی ضبط‌شده.
  • ثبتِ صداهای روزمرهٔ خانواده (لالایی، صداهای آشپزخانه، سوت‌های پدر) و شنیدنِ دوبارهٔ آن‌ها در جمع.
  • یادگیریِ ریتم‌های دست‌کوبیِ محلی و به‌کارگیری در کارهای مشترک خانه.
  • دعوت از بزرگ‌ترها برای روایتِ منشأ نغمه‌ها و تمرینِ چند خطِ کوتاه با نسلِ نوجوان.

رد صدا در بدن نسل‌ها؛ بازگشت ناگهانی به خانهٔ مادربزرگ

نوجوانی را دیدم که هدفون در گوش، پاپِ روز گوش می‌داد. اما به‌محض شنیدنِ صدای دوتارِ همسایه، صورتش لحظه‌ای مکث کرد؛ گفت «یاد حیاطِ مادربزرگ افتادم». آنچه او را جابه‌جا کرد، فقط «ملودی» نبود؛ «زیستِ ملودی» بود: نورِ غروب روی کاشی‌های خیس، بوی گلابِ زورخانه‌ای که پدربزرگ از بازار آورده بود، و ضربه‌هایی آرام که روی سینی چای می‌خورد. این است که می‌گویم نغمه‌های محلی، «حافظهٔ بدنی» دارند؛ در عضلاتِ دست، در طرزِ قدم‌زدن، و حتی در نحوهٔ گذاشتنِ قابِ عکس روی تاقچه.

وقتی می‌نویسم «نغمه خاطره می‌سازد»، منظورم این نیست که صدا علتِ کافیِ یادآوری است؛ بلکه «باجلودادنِ فضا» و «به‌تحرک‌آوردنِ بدن» است که خاطرات را از قفسهٔ ذهن به میدانِ حواس می‌آورَد. به‌همین دلیل، اگر می‌خواهیم چیزی بماند، باید آن را «زندگی» کنیم: با بدن، با بو، با نور، با حرکت. و هر بار که دست‌ها دورِ دایره حلقه می‌شونْد، گذشته به‌جای تکرار، «تداوم» پیدا می‌کند.

جمع‌بندی

در این مردم‌نگاریِ کوتاه، نغمه‌های محلی را نه از زاویهٔ نظریهٔ موسیقی، که از چشم‌اندازِ فضا و رفتار دیدیم: حیاط و آشپزخانه با هم‌خوانیِ زنان، پشت‌بام با زمزمهٔ شبانه، کار با ریتمِ هم‌یار و آیین‌ها با ضرب‌آهنگ‌های هم‌دلی. این نغمه‌ها در ژست‌های کوچک و اشیای دمِ‌دست تداوم دارند: کفگیر، سینی، بندِ رخت. چالشِ امروز، جداشدنِ صدا از بدن و فضاست؛ راه‌حل، بازگرداندنِ آن به زیستِ جمعی و تمرینِ هم‌خوانی‌های ساده است. اگر نغمه را زندگی کنیم، صدا از «قطعه» به «پیوند» بدل می‌شود.

نکات برجسته

  • نغمه‌های محلی در پیوند با بو، نور و حرکتِ بدن معنا می‌گیرند.
  • آشپزخانه و حیاط، صحنه‌های اصلیِ هم‌خوانی و ریتم‌های کاری‌اند.
  • آیین‌های شادی و سوگ، موسیقی را به «هم‌دلیِ بدنی» بدل می‌کنند.
  • حافظهٔ شنیداری در عضلات و عادت‌های روزمره رسوب می‌کند.
  • راه‌حلِ حفظِ این میراث، تمرینِ جمعیِ ساده و زیستنِ صدا در خانه است.

پرسش‌های متداول

چرا نغمه‌های محلی در خانه‌ها و کوچه‌ها ماندگارتر از اجراهای رسمی‌اند؟

چون با زندگی روزمره گره می‌خورند. صدا در خانه «مصرف» نمی‌شود، «کار» می‌کند: کارِ آرام‌کردن، هم‌زمان‌کردنِ ریتم‌ها و ساختنِ هم‌دلی. وقتی موسیقی از بدن‌ها و اشیای دمِ‌دست نیرو می‌گیرد، به بخشی از حافظهٔ بدنی بدل می‌شود و سال‌ها بعد با یک بو یا نورِ آشنا دوباره فعال می‌گردد.

آیا می‌توان این نغمه‌ها را به زندگی شهریِ امروز برگرداند؟

بله، با مقیاسِ کوچک و بی‌تکلف: دورهمی‌های خانگی با هم‌خوانی‌های کوتاه، ثبت و بازپخشِ صداهای روزمرهٔ خانواده، و تمرینِ ریتم‌های دست‌کوبی در کارهای مشترک. هدف «بازسازیِ صحنهٔ رسمی» نیست، بلکه «بازگرداندنِ صدا به زیست» است تا دوباره در رفتارها رسوب کند.

نوجوان امروز که پاپ گوش می‌دهد، چه نسبتی با نغمه‌های محلی دارد؟

نسبتِ حسی و بدنی. حتی اگر ذائقهٔ موسیقایی‌اش مدرن باشد، یک تکهٔ آشنا از صدای دوتار یا ضربِ دایره می‌تواند شبکهٔ تداعی‌ها را فعال کند: تصویرِ حیاط، بوی غذا، یا دستِ مادربزرگ. این بازشناسی خودبه‌خودی است، چون نغمه‌ها در کودکی با فضا و بدن آموخته شده‌اند.

برای ثبت مردم‌نگارانهٔ نغمه‌ها چه باید کرد؟

به‌جای ضبطِ صرفِ قطعه، «فضا» و «عمل» را هم ثبت کنید: نور، بو، حرکتِ دست‌ها، و اشیای صدازا. از بزرگ‌ترها بخواهید منبعِ هر نغمه و موقعیتِ کاربردش را روایت کنند. یادداشتِ کوتاه از زمان، مکان و ترکیبِ جمع، کنار فایلِ صوتی بنویسید تا صدا از زمینه جدا نشود.

چه خطرهایی نغمه‌های محلی را تهدید می‌کند و راه‌حل چیست؟

کالایی‌شدنِ صدا و جدایی از بافتِ زیست، وابستگیِ صرف به پخشِ دیجیتال، و شرمِ نسلی از آوازِ جمعی. راه‌حل، تمرکز بر «کوچکیِ مقیاس» است: تمرین‌های خانوادگی، دعوت از بزرگ‌ترها برای یاددهی، و ادغامِ ریتم در کارهای روزانه. موسیقی وقتی کار می‌کند که دوباره «زندگی» شود.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

ترانه‌های رادیو موج کوتاه؛ خش‌خش همیشگی و لهجه مجری که هویت داشت

روایت نوید اسفندیاری از ترانه‌های رادیو موج کوتاه؛ خش‌خش همیشگی، لهجهٔ مجری و همکاری گوش‌ها. تحلیلی نوستالژیک از خاطرهٔ شنیداری دهه‌ها و مقایسه با امروز.

صداهای فراموش‌شده؛ از نی چوپان تا مناجات سحرگاهی روستا

سفری شنیداری به صداهای فراموش‌شده روستاها: نی چوپان، مناجات سحرگاهی، زنگ گله و آوازهای کار؛ تحلیلی از تغییرات سبک زندگی و نقشه صوتی هویت محلی.

آواز «سحری» در کوچه‌های خراسان؛ صدایی که سحرهای رمضان را بیدار می‌کرد

روایتی اتنوگرافیک از نغمه سحری در کوچه‌های خراسان؛ لهجه خراسانی، ریتم محله و حافظه شنیداری رمضان، از سحرهای دیروز تا امروزِ اپلیکیشن‌ها.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
همراه این گفتگو بمان
خبرم کن از
guest
0 نظرات
بیشترین رأی
تازه‌ترین قدیمی‌ترین
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x