صفحه اصلی > بازی‌ها و سرگرمی‌های قدیم : آتاری دستی؛ آغاز عصر بازی‌های جیبی و رقابت‌های برادرانه

آتاری دستی؛ آغاز عصر بازی‌های جیبی و رقابت‌های برادرانه

صحنه‌ای از اتاق پذیرایی ایرانی دهه ۷۰ با کودکان دور آتاری دستی روی فرش، رقابت برادرانه و صداهای بیپ بازی‌های جیبی در فضای .مجله خاطراتنوستالژیک

آنچه در این مقاله میخوانید

آتاری دستی روی فرش؛ صداهایی که ریتم خانه را عوض کردند

غروب تابستان، پنکه‌ی رومیزی صدای یکنواخت خودش را می‌فرستد به اتاق پذیرایی. روی فرش دست‌باف، چهار کودک با فاصله‌های حساب‌شده نشسته‌اند؛ آرنج‌ها روی زانو، گردن‌ها کمی خم. آتاری دستی وسط این نیم‌دایره‌ است؛ همان جعبه‌ی طوسی با دکمه‌های لاستیکی و بوق‌هایی که ریتم خانه را جابه‌جا می‌کند. «بیپ‌بیپ… بیییپ»، صدای منو که بالا می‌آید، بزرگ‌تر خانواده نگاهی به روزنامه می‌اندازد و می‌گوید: «باتری رو هدر ندین!» اسمش هرچه بود ـ آتاری دستی، بریک‌گیم، برچسبش مهم نبود؛ مهم این بود که بازی از کوچه‌ به فرش آمد و نوبت‌ها را از صدای توپ پلاستیکی به بوق منو پیوند زد.

اولین لمس مهم است: انگشت شست راست که روی دکمه‌ی چرخش می‌نشیند، شست چپ روی جهت‌نما، و هر بار که خط‌ها در «تتريس» جا می‌خورند، جماعت دور حلقه مکث می‌کند. دعواها هم به زبان خودشان شروع می‌شود: «تو دو بار رفتی!» «مال من بود!» و در نهایت یک آشتی خانگی با قولِ «سه جون برای تو، سه جون برای من» سر و تهش را هم می‌آورد. آتاری دستی در این خانه یک وسیله‌ی بازی نیست؛ مثل ساعت دیواری که وقت را اندازه می‌گیرد، این جعبه‌ی بیپ‌بیپ، ریتم تعامل را اندازه می‌گیرد.

از صف مغازه‌های صوتی‌تصویری تا جیب پیراهن؛ مسیر یک آتاری دستی

آغاز این داستان در کوچه و مغازه است. جلوی ویترین‌های خیابان جمهوری، مشهدِ احمدآباد یا بازار اصفهان، جعبه‌های زرد و خاکستری کنار رادیوهای کوچک چیده شده بود. فروشنده با لهجه‌ی خودش می‌گفت: «این‌یکی باطری کمتر می‌خوره، صفحه‌ش هم شارپه.» بچه‌ها روی نوک پا، از شیشه نگاه می‌کردند که آجرها چطور می‌افتند. خریدن آتاری دستی هم یک «آیین» داشت: چک کردن صدای بلند یا کم، امتحان کردن دکمه‌ی استارت، و آن کیف چرمی باریک که مثل کیف عینک، به کمر یا دوش می‌افتاد. از همان اول، بحث برق و باتری هم آویزان این داستان بود؛ چهار تا باتری قلمی و یک بو به‌خصوصِ قلع و پلاستیکِ نو که با بوی نوار کاست هم‌خانواده بود.

«جونش سه‌تاست، اما باتریش یکیه؛ حواست باشه!» — فروشنده‌ای که انگار قواعد خانه‌ی مشتری را از قبل می‌دانست.

راه برگشت تا خانه، آتاری دستی در دستِ بزرگ‌ترین می‌نشست؛ شبیه پرچم تیم. در اتوبوس یا تاکسی، اولین دورِ بازی تمرینی شروع می‌شد و از همان‌جا، نوبت‌ها حروف مخفف خودشان را پیدا می‌کردند: «ن» برای نیما، «ش» برای شهرزاد، «م» برای مهدی؛ یک منوی خانوادگی غیررسمی.

قوانین نانوشته‌ی خواهر و برادرها؛ عدالت خانگیِ بیپ‌بیپ

وقتی بازی وارد خانه شد، نظم تازه‌ای کنار سفره‌ی عصرانه نشست. قوانینی که هیچ‌وقت نوشته نشدند، اما همه بلدشان بودند:

  • نوبت‌گیری با «جون»: هرکس سه جون، بدون «ادامه» در میانه‌ی بازی.
  • قاعده‌ی میزبان: اگر مهمان فامیلی باشد، اولین نوبت با اوست؛ اما رکورد خانه دستِ بچه‌ها می‌ماند.
  • قانون باتری: هر صدای بیپِ اضافی یک امتیاز منفی اخلاقی؛ صدای دستگاه باید «کم» باشد مگر اجازه‌ی پدر.
  • تماشاچیِ راهنما: حرف زدن آزاد، اما «قفل‌کردن» دکمه ممنوع؛ کسی حق ندارد دستِ بازی‌کن را بگیرد.
  • سکوت رکورد: وقتی رکورد بالاتر می‌رود، نفس‌ها آهسته می‌شود؛ فقط بوق منو و گاهی «آفرین» شنیده می‌شود.

این قوانین، چانه‌زنی و عدالت خانه را تمرین می‌داد. هر خانواده برداشتی از انصاف داشت: بعضی‌ها «ساعت» را معیار می‌گذاشتند، بعضی «جون»، و برخی «مرحله». آتاری دستی بهانه بود، تمرین گفتگو و تقسیم فرصت، هسته‌ی بازی.

زیست‌صوتی و زیست‌بدنی یک بازی جیبی؛ از نور تا نشستن

اگر کسی بخواهد بداند آتاری دستی چه‌طور بدن‌ها و فضا را تنظیم می‌کرد، باید به جزئیات نگاه کند. صفحه‌ی تک‌رنگ زیر نور پنجره بهتر دیده می‌شد، پس پرده‌ی حریر کمی کشیده می‌شد که سایه‌ی نور افت نرم‌تری بدهد. کودک بازی‌کن نزدیک به مرکز فرش می‌نشست و بقیه با زاویه‌ای که بازتاب صفحه کمتر باشد. انگشتان شست با ریتم قطاری می‌رفتند و می‌آمدند؛ کف دست گاهی عرق می‌کرد و سطح پلاستیک کمی براق می‌شد. صدای بوق‌ها با سکوت بعدازظهرِ خانه تصاد می‌کرد و نوعی «موسیقیِ وضعیت» می‌ساخت.

جالب این‌که آتاری دستی، تنش بین «فردی‌بودن» و «جمعی‌بودن» را به نمایش گذاشت. دستگاه در دست یک نفر بود، اما نگاه و واکنش‌ها جمعی. هر بار سقوط یک آجر در جای درست، واکنشِ «ایول!» از گوشه‌ی پشتی‌ها بلند می‌شد. گاهی بازی‌کن بین زانو نشست تا تمرکز بگیرد؛ گاهی درازکش کنار پشتی‌های اتاق پذیرایی، از منظر پایین به صفحه خیره می‌شد. خانه با این جعبه، اندازه و چینش خودش را دوباره تجربه می‌کرد.

دهه‌شصتی‌ها و دهه‌هفتادی‌ها؛ دو خوانش از یک جعبه‌ی بیپ‌بیپ

برای دهه‌شصتی‌ها، آتاری دستی ورود «اولین صفحه‌ی شخصی» بود؛ چیزی که از مدرسه تا سفر عید همراه می‌آمد. برای دهه‌هفتادی‌ها، بیشتر «پل»ی بود بین بازی‌های فیزیکی و موج کنسول‌ها و موبایل‌های ابتدایی. در خانه‌هایی که حیاط هنوز مرکز بازی بود، آتاری دستی نقشِ «استراحت بین دو نیمه» را داشت؛ اما در آپارتمان‌های نوساز، خودش شد زمین بازی.

مقایسه‌ی تجربه‌ها

  • دهه‌شصتی‌ها: کمبود امکانات بیشتر، دوام باتری مهم‌تر، بازی جمعی با «حاکمیت برادر بزرگ‌تر»، رکوردها روی کاغذ دفتر مشق.
  • دهه‌هفتادی‌ها: تنوع بازی بیشتر، رقابت فامیلی در مهمانی‌ها، ظهور چند دستگاه در یک خانه، تقسیم نوبت نرم‌تر با چانه‌زنی برابرتر.
  • فضا: از حیاط و کوچه به پذیرایی و اتاق کودک؛ «قاب» بازی از باز تا بسته تغییر کرد.
  • صداداری: کنترل صدا برای رعایت حال بزرگ‌ترها یک کُد مشترک هر دو نسل بود.

فهم این تفاوت‌ها بدون نگاه به سبک زندگی دهه‌ها ناقص است؛ جابه‌جایی از خانه‌های حیاط‌دار به آپارتمان‌ها، از صف نوار کاست تا سی‌دی و بعد اینترنت، همان تغییر زمینه‌ای بود که آتاری دستی را هر دهه به‌نوعی «خانه‌ای» کرد.

از کوچه تا پذیرایی؛ جابه‌جایی میدان بازی و پیوند با بازی‌های فیزیکی

کوچه هنوز زنده بود: گل‌کوچک، طناب‌بازی، الک‌دولک، تیله. آتاری دستی نه جایگزین، که «فاصله‌ی بین دو بازی» شد؛ لحظه‌ی نفس‌گرفتن، وقتی کفش‌ها کنار در ردیف می‌شد و لیوان شربت روی میز می‌آمد. تضاد جالب بود: بیرون، بدن کامل درگیر؛ داخل، انگشت‌ها. همین رفت‌وآمد، مهارت «زوم و فاصله» را در بچه‌ها تمرین داد: تمرکز نقطه‌ای روی صفحه و رهاشدن در فضای جمعی.

وقتی فامیل می‌آمدند، مسابقه‌ی خانگی راه می‌افتاد؛ با جدول دست‌ساز روی کاغذ و جایزه‌ای مثل یک برش بیشتر کیک عصرانه. بزرگ‌ترها هم از دور نگاه می‌کردند که «نوبت‌دادن» چطور گره‌های کوچک اخلاقی را باز می‌کند. این‌جا بازی، کلاس رفتار جمعی بود.

برای مرور تنوع بازی‌ها و اسم‌هایی که آن روزها روی زبان‌ها بود، از تتریس و ریسینگ تا شلیک ساده‌ی نقطه‌ها، نگاه به بازی‌های قدیمی نشان می‌دهد چگونه سادگی مکانیک‌ها به غنای دورهمی‌ها کمک می‌کرد.

این روایت، بی‌پرده به پیوند آتاری دستی با خاطرات جمعی خانه‌های ایرانی سر می‌زند؛ جایی که هر بیپ، تیک‌تاکی از زمان خانوادگی بود و هر رکورد، بهانه‌ای برای تعریف دوباره‌ی خود و دیگری.

نکات برجسته

  • آتاری دستی ریتم خانه را از کوچه به پذیرایی منتقل کرد.
  • قواعد نانوشته‌ی نوبت‌گیری، تمرین عدالت و گفت‌وگو بود.
  • تجربه‌ی دهه‌شصتی‌ها با کمبود و تمرکز بر دوام، دهه‌هفتادی‌ها با تنوع و رقابت نرم‌تر تعریف شد.
  • بوق‌های منو و نشستن روی فرش، صدا و بدنِ یک بازی را ساختند.
  • بازی‌های فیزیکی و جیبی به‌جای حذف هم، مکمل هم شدند.

جمع‌بندی

آتاری دستی در ایران صرفاً یک «وسیله‌ی بازی» نبود؛ نقطه‌ی عطفی بود در فرهنگ مصرف تکنولوژی خانگی. از صفِ مغازه‌های صوتی‌تصویری تا حلقه‌ی بچه‌ها روی فرش پذیرایی، این جعبه‌ی بیپ‌بیپ قواعد تازه‌ای برای زمان، نوبت و تمرکز نوشت. رقابت‌های برادرانه‌ و خواهرانه‌ با چانه‌زنی بر سر جون و صدا، به تمرین گفت‌وگو و انصاف تبدیل شد. دهه‌شصتی‌ها آن را نخستین صفحه‌ی شخصی می‌دانستند و دهه‌هفتادی‌ها پلی میان کوچه و کنسول‌ها. امروز هم وقتی صدای بیپ ساده‌ای از موبایل به گوش می‌رسد، حافظه‌ی شنیداری ما سریع به همان بعدازظهرها برمی‌گردد؛ جایی که بازی، بهانه‌ای بود برای ساختن خانه‌ای که با ریتم مشترک نفس می‌کشید.

پرسش‌های پرتکرار

چرا آتاری دستی به «بازی‌های جیبی» گره خورد؟

کوچکی، قابل‌حمل بودن و وابستگی به باتری قلمی، تجربه‌ی «بازیِ شخصی» را ممکن کرد. برخلاف کنسول که به تلویزیون و جمع بستگی داشت، آتاری دستی می‌توانست در تاکسی، صف نانوایی یا بین دو زنگ مدرسه فعال شود. همین سیال‌بودن، مرزهای زمان و مکان بازی را جابه‌جا کرد و آن را به تجربه‌ای جیبی و فرا‌خانه‌ای تبدیل ساخت.

آتاری دستی چه تغییری در روابط خواهر و برادرها ایجاد کرد؟

مهم‌ترین اثر، ایجاد قواعد نانوشته برای تقسیم زمان بود: از سهم «جون» تا مدیریت صدا و حق رکورد. این قواعد چانه‌زنی، عدالت، و احترام به نوبت را تمرین داد. نتیجه، ترکیبی از رقابت و همدلی بود؛ رقابتی که به دعوا می‌رسید اما معمولاً با «آشتی خانگی» و تعیین قانون تازه، به تعادل جدید ختم می‌شد.

تفاوت آتاری دستی با کنسول‌های خانگی چه بود؟

کنسول‌های خانگی بازی را به صفحه‌ی بزرگ و زیباشناسیِ جمعی تلویزیون پیوند می‌دادند، درحالی‌که آتاری دستی تجربه‌ای فشرده و کم‌هزینه با تمرکز بر مکانیک ساده ارائه می‌کرد. در کنسول، «تماشاچی فعال» کمتر بود؛ در آتاری دستی، حلقه‌ی اطراف بازی‌کن، با راهنمایی و واکنش‌های لحظه‌ای، بخشی از بازی بود.

چرا باتری قلمی در تجربه‌ی آتاری دستی مهم بود؟

باتری قلمی محدودیتی بود که به قانون تبدیل شد: کم‌کردن صدا، بازی در ساعات مشخص، و مذاکره برای خرید باتری تازه. این عامل اقتصادی و عملی، همراه با کنترل صدا، نوعی آگاهی مصرفی را به کودکان آموخت؛ این‌که هر بیپ اضافی هزینه دارد و هر دقیقه بازی، سهمی از منبع محدود است.

آیا آتاری دستی جای بازی‌های فیزیکی را گرفت؟

نه؛ بیش‌تر نقش «وقفه» و «پل» را بازی کرد. در حیاط و کوچه، بدن و جمع‌بودن محور بود؛ در خانه و مهمانی، آتاری دستی تمرکز فردی را وسط جمع می‌آورد. این هم‌زیستی باعث شد بازی‌ها به‌جای حذف هم، مکمل هم شوند و ریتم روزمره بین بیرون و داخل تقسیم شود.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

فرفره کاغذی و بادهای عصرگاهی؛ اسباب‌بازی ساده‌ای که دنیا را می‌چرخاند

روایت میدانی از فرفره کاغذی و بادهای عصرگاهی در محله‌های ایران؛ از اقتصاد خانواده و دست‌ساز بودن تا نقش پدر و پدربزرگ، حافظه حسی و پیوندهای همسایگی.

جوجه‌رنگی عید؛ شادی کوچک، دنیای بزرگ کودکی

روایتی قوم‌نگارانه از جوجه‌های رنگی عید در ایران؛ از بساط دست‌فروش جلوی مدرسه تا حیاط خانه، میان شادی کودکانه، مسئولیت، مصرف‌گرایی و اخلاق حیوانات.

بادبادک‌های نئون و پارکی؛ بازگشت شادی ساده در عصر دیجیتال

بادبادک‌های نئون در غروب پارک، بهانه‌ای ساده و شهری برای ساختن خاطرات جمعی سالم با همسایه‌ها و خانواده. راهنمای اجرا، ایمنی و شادی کم‌هزینه در عصر دیجیتال.

چیزی بنویسید، بماند به یادگار

هشت + 9 =