خروج از تکرنگی دهه ۶۰؛ ورود به دهه۷۰ و انفجار رنگها
دهه۷۰ و انفجار رنگها، فقط یک تغییر سلیقه نبود؛ نشانهای بود از تغییر قواعد دیدن و زیستن. از دل دههی ۶۰ با سادگیهای آگاهانه و خاکستریهای احتیاط گذشته بودیم و به دورهای رسیدیم که رنگ، از قاب تلویزیون تا مانتوهای خیابان، زبان اجتماعی شد. در گفتوگو با چند خانوادهی ایرانی، از مادرانی که دفترچههای خیاطیشان هنوز کنار چرخ صندوقی مانده تا فرزندانی که پوسترهای سالهای دبیرستان را حفظ کردهاند، میشود این گذار را لمس کرد: اتاق نوجوان مثل کارگاه تمرین رنگ شد، راهپله و حیاط پلهای انتقال سلیقه بودند، و خیابان و پاساژها صحنهی عمومی نمایش آن سلیقه. در این روایت میدانی، ما پوسترها، جلد مجلات، کیفهای مدرسه و ویترینها را بهعنوان اسناد زیستهی تغییر ذائقه ردیابی میکنیم و به نقش این تکهروایتها در حافظهی جمعی میپردازیم. برای دیدن روایتهای بیشتر، به مجله خاطرات سر بزنید.
نکات برجسته
- رنگ در دهه ۷۰ از تزئین به «زبان اجتماعی» تبدیل شد.
- اتاق نوجوان، آزمایشگاه سلیقه و تمرین ترکیب رنگها بود.
- راهپله و حیاط، مسیر انتقال ذائقه از خانه به خیابان شدند.
- رسانهها و جلد مجلات، الگوهای بصری تازه را توزیع کردند.
- خاطرات رنگی دهه ۷۰ امروز سرمایهی حافظه جمعی است.
اتاق نوجوان؛ از پوستر تا کیف مدرسه
در اتاقهای نوجوانان دهه ۷۰، دیوارها دفتر یادداشت رنگ بودند. پوسترهای موسیقی، ورزش و سینما کنار برگههای درس و برنامه امتحان مینشستند و سلیقهی تازهای را تمرین میدادند. نوار کاست، برچسبهای رنگارنگ روی کیف و جامدادی، و جلد دفترهایی با طرحهای گرافیکی تند، شبکهای از علائم را میساخت که نوجوان با آن «خود» را معرفی میکرد. اتاق، نه فقط مکان استراحت، بلکه صحنهی تولید هویت بود؛ جایی که خاطرات شخصی از نخستین خرید مانتوی رنگی یا نخستین پوستر محبوب، تثبیت میشد.
در بازدید از چند خانه، تفاوتها ملموس است: در یکی، پتو گلبافت گلدرشت کنار ملحفههای گلدار و چراغ مطالعهی رنگی، کنتراستهای پرجرأت ایجاد کرده؛ در دیگری، قفسهی کوچک مجلات رنگی کنار نوارها چیده شده است. برای درک بستر این تغییرات خانگی، رجوع به اتاقها و دکور خانههای ایرانی تصویری کاملتر از چیدمانها و ذائقهی آن روزها میدهد.
«پوسترها را با چسب کاغذی میزدیم که دیوار خراب نشود؛ هر بار که ذائقهمان عوض میشد، پوسترها به اتاق خواهر یا دوست منتقل میشد. همین گردش ساده، سلیقهها را بین ما پخش میکرد.»
حیاط و راهپله؛ مسیرهای نیمهخصوصی انتقال سلیقه
میان خانه و خیابان، فضاهایی هست که نادیده میگیریم: حیاط، بالکنهای پرگلدان، راهپلهی آپارتمانهای تازهساز. دهه ۷۰ این «نیمهعمومیها» را فعال کرد. گلدانهای پلاستیکی رنگی، طناب رخت با گیرههای سرخ و آبی، کفشهای جلو در با تنوع رنگ و برق، همه نشانههایی بودند از ذائقهای که دارد از داخل بیرون میزند. در راهپله، آگهیهای دستی با کاغذهای فسفری، کارتهای تبریک عید چسبیده به درِ واحدها، و حتی پوشههای رنگی مدرسه که از دست دانشآموزان آویزان بود، راه را برای «بیانیههای کوچک رنگی» هموار میکرد.
در گفتوگو با سرایدار یکی از ساختمانهای قدیمیتر، او یاد میآورد که چطور شبهای امتحان، نور زرد لامپهای کممصرف و رنگ جلد دفترهای بچهها، زیر سایهی راهپله، منظرهای میساخت که امروز در خاطرات همسایهها مشترک است. این مسیرهای عبوری، جایی میان سکوت خانه و همهمهی خیابان، ذائقه را اجتماعی کردند.
خیابان و پاساژها؛ ویترینهای رنگ و سلیقه
در دهه ۷۰، خیابان به صحنهای برای عرضهی سلیقه بدل شد. مانتوهای رنگیتر، کیفهای مدرسه با طرحهای برجسته، و شالهایی با رگههای نئونی، در ویترینهای نورانی پاساژها جلوه میکردند. «پاساژ» برای نسل نوجوان آن سالها، چیزی بیش از محل خرید بود؛ کالج سلیقه بود. فروشندگان با چیدمان رنگها، مسیر نگاه را هدایت میکردند: از مانتو به کیف، از کیف به روسری، و از آنجا به گوشهی اکسسوری. این نقشهی دیداری، نوجوان را به نقشآفرینی در خیابان دعوت میکرد.
مقایسهی کوتاه بین دهه ۶۰ و ۷۰ (در پنج عرصهی روزمره)
لباس روزمره:
- دهه ۶۰: رنگهای تیره و هماهنگ، الگوهای ساده.
- دهه ۷۰: رنگهای روشنتر و ترکیبهای جسورانه با تضاد بالا.
کیف و لوازم مدرسه:
- دهه ۶۰: تکرنگ، حداقل تزئین.
- دهه ۷۰: طرحهای گرافیکی، برچسبها و پلاکنامهای رنگی.
پوستر و دیوارنگاره:
- دهه ۶۰: محدود و غالباً نمادین.
- دهه ۷۰: فراگیرتر، متکثر و موضوعمحور (ورزش، سینما، موسیقی).
جلد مجلات:
- دهه ۶۰: رنگگذاری محافظهکارانه.
- دهه ۷۰: کنتراست بالا، تیترهای درشت و ترکیببندی پویا.
ویترین مغازهها:
- دهه ۶۰: چیدمان کاربردی و کمنور.
- دهه ۷۰: نورپردازی نقطهای، تمهای رنگی و سناریوی خرید.
«پاساژها برای ما شبیه کلاسهای آزاد طراحی بود؛ راه رفتن و نگاه کردن کافی بود تا بفهمیم این هفته چه رنگی «اجتماعیتر» است.»
رسانهها: تلویزیون، ویدئو، کلیپها و مجلات
رسانههای دهه ۷۰، توزیعکنندگان حرفهای رنگ بودند. برنامههای تلویزیونی با دکورهای شادتر، مسابقهها با گرافیکهای پررنگ، و موسیقیهایی که کمکم تصویر را جدیتر گرفتند، ذائقهی بصری را تربیت کردند. در خانهها، ویدئو و کلیپها با تدوینهای سریع و فریمهای پررنگ، واژگان جدیدی به آلبوم خاطرات تصویری خانواده افزودند. مجلات نیز با جلدهای درخشان، تصویر ستارهها و چهرههای محبوب را به اتاقها فرستادند و با این کار، نقش پوسترها را تثبیت کردند.
این همافزایی رسانهای، مرز خانه و شهر را کمرنگتر کرد؛ نوجوانان با اقتباس از رنگهای قاب تلویزیون یا جلد مجله، ترکیبهای شخصی میساختند و خیابان را آزمایشگاه عمومی میدیدند. نتیجه، «زنجیرهی رنگ» بود: از استودیو به کاغذ، از کاغذ به دیوار اتاق، و از دیوار به مانتو و کیفِ روزمره.
رنگ بهمثابه زبان اجتماعی در حافظهی جمعی دهه ۷۰
رنگ در دهه ۷۰ فقط زیباییشناسی نبود؛ پیام اجتماعی داشت. انتخاب مانتوی سبزآبی یا کیف مدرسهی زرد خردلی، نوعی اعلام حضور بود؛ نه لزوماً اعتراض، بلکه معرفی سلیقه، لحن، و حالوهوای نسلی که میخواست دیده شود. در مصاحبهها، بسیاری گفتند «رنگهای دهه ۷۰ را با بوها و صداهای خاصی بهخاطر داریم»؛ بوی دفتر نو، صدای باز و بسته شدن نوار کاست، و نورهای عصرگاهی روی ویترینها. رنگ به حافظهی جمعی چسبید چون همزمان شنیداری و بویایی هم برانگیخته میشد.
برای قرار دادن این دگرگونی در بستر زمانه، مرور تحولات دههها و سبک زندگی نشان میدهد که چگونه هر دهه، رنگهای نمادین خود را بهعنوان «نظام نشانه» تولید میکند. در دهه ۷۰، این نشانهها از خصوصیترین فضاها (اتاق) تا عمومیترین صحنهها (خیابان) گسترده شد و هنوز هم در خاطرات مشترک شهری، زنده است.
چالشها و راهحلها؛ چگونه این خاطرات رنگی را دقیق ثبت کنیم؟
چالشها
- افراط در نوستالژی: خطر سفیدشویی واقعیت و ندیدن تفاوتهای طبقاتی و محلی.
- فراموشی رسانههای فرعی: مثل نقش راهپله و حیاط در گردش سلیقه.
- کمبود مستندات خانگی قابل دسترس: پوسترها و کیفها اغلب دور ریخته شدهاند.
پیشنهادهای عملی
- آرشیو خانوادگی منظم: اسکن جلد مجلات، عکس از دیوار اتاقها، نگهداری نمونهی پارچهها.
- مصاحبهی بیننسلی: گفتوگوی ضبطشدهی مادر/پدر و فرزندان دربارهی اولین خرید رنگیِ مهم.
- نقشهبرداری بصری محلی: عکاسی از ویترینهای قدیمی باقیمانده و ثبت خاطرات فروشندگان.
- کارگاههای بازخوانی رنگ: بازسازی پالتهای محبوب دهه ۷۰ و مقایسه با امروز، برای فهم زبان اجتماعی رنگ.
جمعبندی
دهه ۷۰ برای ایرانیها دورهی «دیدن دوباره» بود: خروج از تکرنگیهای دهه ۶۰ به سوی ترکیبهای گستاختر. اتاق نوجوانها به آزمایشگاه سلیقه بدل شد، حیاط و راهپله نقش پلهای انتقال را ایفا کردند، و خیابان و پاساژها کلاسهای عمومی رنگ شدند. رسانهها و جلد مجلات این زنجیره را تکمیل کردند. حاصل، شبکهای از خاطرات رنگین است که هنوز در حافظهی جمعی زنده میماند. اگر امروز به آن سالها بازگردیم، میبینیم رنگ نه تزئین، که زبان اجتماعی بود؛ زبانی که از پوستر اتاق تا مانتوی خیابان، «منِ جمعی» دهه ۷۰ را روایت کرد.
پرسشهای متداول
چرا دهه ۷۰ را «دهه انفجار رنگها» مینامند؟
زیرا در این دوره، رنگ از حاشیه به متن زندگی روزمره آمد: در لباس، کیف مدرسه، پوستر اتاق و ویترینها. رسانهها هم با دکور و گرافیک روشنتر، ذائقهی عمومی را تغذیه کردند. اینهمه باعث شد رنگ به «زبان اجتماعی» تبدیل شود؛ ابزاری برای معرفی سلیقه و هویت، و در نهایت شکلگیری خاطرات مشترک از آن سالها.
نقش اتاق نوجوان در شکلگیری سلیقهی بصری چه بود؟
اتاق نوجوان کارگاه تمرین رنگ و ترکیببندی بود. پوسترها، جلد دفترها و نور چراغ مطالعه، پالتهای شخصی میساخت. تغییر جای پوستر یا خرید یک کیف رنگی تازه، فقط تغییر دکور نبود؛ تصمیمی هویتی بود که در خاطرات فردی ثبت میشد و از طریق دوستان و خواهر/برادرها به جمع منتقل میگردید.
چگونه خیابان و پاساژها سلیقهی دهه ۷۰ را عمومی کردند؟
خیابان نمایشگاه روزانهی سلیقه شد و پاساژها کلاسهای غیررسمی آن. چینش رنگی ویترینها مسیر نگاه را هدایت میکرد و به خریدار «سناریوی ترکیب» میداد: مانتو، کیف، روسری. این ترتیبها بهمرور، قراردادهای نانوشتهی رنگی ساختند که در حافظهی جمعی ماندگار است.
رسانهها و مجلات چه نقشی در توزیع الگوهای رنگی داشتند؟
برنامههای تلویزیونی با دکورهای شاد، کلیپها با تدوین تند و پالتهای گرم، و جلد مجلات با تیترهای درشت رنگی، الگوها را تولید و توزیع کردند. این تصاویر به اتاقها راه پیدا کرد و در پیوند با خریدهای روزمره، به الگوهای پوشش و دکور تبدیل شد. نتیجه، همسخنی خانه و شهر با زبان رنگ بود.
برای ثبت دقیق خاطرات رنگی دهه ۷۰ چه کارهایی میتوان انجام داد؟
بهترین راه، ترکیب آرشیو شخصی و گفتوگوهای بیننسلی است: اسکن جلد مجلات و عکسهای اتاقها، نگهداری نمونه پارچه و برچسبهای کیف، و ضبط گفتوگو دربارهی خریدهای مهم. همچنین، نقشهبرداری از ویترینهای قدیمی و گفتوگو با فروشندگان میتواند جزئیات مغفول را آشکار کند و حافظهی جمعی را تقویت کند.


