صفحه اصلی > بازی‌ها و سرگرمی‌های قدیم : جوجه‌رنگی عید؛ شادی کوچک، دنیای بزرگ کودکی

جوجه‌رنگی عید؛ شادی کوچک، دنیای بزرگ کودکی

جوجه‌های رنگی عید نوروز در بساط دست‌فروش کنار مدرسه و میدان، با کارتن مقوایی و کاه‌وکلش؛ کودکان کنجکاو و نوستالژی کودکی در ایران.مجله خاطرات

آنچه در این مقاله میخوانید

صبح عید و جوجه‌های رنگی؛ اولین برخورد

صبحِ عید، هنوز بوی سبزیِ تره‌بار و دست‌های تازه‌حنابسته در هواست که صدای جیک‌جیک، ظریف و پی‌درپی، از گوشه‌ی میدان بالا می‌آید. جوجه‌های رنگی عید، در کارتن‌های مقوایی سوراخ‌دار، مثل نقطه‌های نئونیِ زنده، بهار را پررنگ‌تر می‌کنند. بچه‌ها نزدیک می‌شوند؛ کف دست‌شان را آرام روی لبه‌ی کارتن می‌گذارند، لب‌ها نیمه‌باز، چشم‌ها از برق رنگ‌ها پر. «می‌شه یکی‌شونو بردارم؟» این پرسشی‌ست که هر سال با شروع نوروز دوباره زاده می‌شود. جوجه‌ی فسفریِ سبز، زیر نور کمرنگ آفتاب، شبیه اسباب‌بازی‌ست اما نفس می‌کشد؛ همین تضاد است که هم ذوق ایجاد می‌کند و هم مکث.

«آقا، سه‌تاش چند؟» — «برای تو، 2قرون! عیدتون مبارک.»

لای پوشال‌ها، گرمایی کم‌جان می‌پیچد و بوی کاه‌وکلش، با بوی نوِ اسکناس‌های عیدی و عطر سمنو، قاطی می‌شود. اولین برخورد، لمس نرم پرهاست؛ حسِ کودکانه‌ای که به‌جای کلمات، با انگشت‌های ریز و گونه‌های گل‌انداخته حرف می‌زند.

بساط دست‌فروش‌ها؛ میدان، مدرسه، سروصدای رنگ‌ها

بساط دست‌فروش‌ها معمولا جلوی مدرسه‌ها، در میدان‌های محلی و کنار سبزی‌فروشی‌های دم‌عید پهن می‌شود. جعبه‌های مقوایی با پنجره‌های بریده، کاسه‌ی آب کوچک، و مشتی دانه‌ی ذرت یا گندم. رنگ‌ها تند و اغراق‌آمیزند: صورتی، فیروزه‌ای، زردِ لیمویی، نارنجی. فروشنده، بیشتر نقش قصه‌گوی سیار را بازی می‌کند تا صرفا کاسب؛ «این یکی رو ببین! شیطون‌تره، جون می‌ده برای خونه‌ی حیاط‌دار.» صداها درهم می‌پیچد: بوق کوتاه، سلام‌های تبریک، خش‌خش اسکناس، و جیک‌جیک‌هایی که ضرب‌آهنگ هیجان بچه‌ها را تنظیم می‌کند.

«نگه‌ش می‌داری؟ بابات می‌ذاره؟» — «می‌ذارم توی اتاق ایوانی؛ مامان می‌گه اگه سردش نشه.»

در این همهمه، شهر مثل صحنه‌ی نمایش کوچکی‌ست که هر کودک، با یک جوجه‌ی رنگی در کف دست، نقش اولش را بازی می‌کند؛ نقشی که قرار است از میدان به خانه منتقل شود.

خاطرات همین جا شکل می‌گیرد؛ وقتی رنگ‌های اغراق‌شده با بوی عید قاطی می‌شوند و یک لحظه‌ی کوچک، سال‌ها بعد مثل عکسی کمرنگ، هنوز گرمای انگشت‌ها و جیک‌جیک‌های تند را به یاد می‌آورد.

ورود به خانه؛ کاه‌وکلش، کارتن مقوایی و حرف بزرگ‌ترها

در حیاط، گوشه‌ی آفتاب‌گیر کنار حوض، کارتن مقوایی جا می‌افتد؛ چند مشت کاه‌وکلش، کاسه‌ی آب قل‌قل خورده، و یک لامپ کم‌مصرف که مادر با وسواس می‌گوید: «شب‌ها کمی روشنش بگذارید، سردش نشه.» پدرها بیشتر نگران حساب‌وکتاب‌ند: «حواست باشه جارو بزنی، توی پذیرایی ولش نکنی.» بچه با دست‌های شسته و بوی گلاب، جوجه را آرام روی کف دست می‌نشاند، پرها قلقلکش می‌دهند. همسایه از پشت دیوار صدا می‌زند: «داداش کوچیکه رو بده اونا ببینن!»

«اسمشو چی بذاریم؟» — «نارنگی! چون نارنجیه.»

همین گفت‌وگوهای کوچک، مسئولیتی واقعی را تمرین می‌دهند: تغذیه، گرما، تمیزی، و پذیرش محدودیت‌های خانه. خانه، یک کارگاه یادگیری می‌شود که مربیش نه صرفا والدین، که تجربه‌ی روزمره‌ است.

مراحل زندگی و رشد کودکی اغلب از همین مناسبت‌های کوچک عبور می‌کند؛ جایی که کودک میان ذوق مالکیت و نیاز به مراقبت، معنای مسئولیت را با پوست و استخوان لمس می‌کند.

دوگانه‌ی شادی/نگرانی؛ اخلاق حیوانات و تجربه‌ی فقدان

جوجه‌های رنگی عید، در کنار شادی، سایه‌ای از نگرانی هم دارند: حساسیت به سرما، تغذیه‌ی نامناسب، و مرگ زودهنگام. اینجا مسئله‌ی اخلاق حیوانات وارد گفت‌وگو می‌شود؛ آیا این ذوق کودکانه، هزینه‌ی نادیده‌گرفته‌ای ندارد؟ بسیاری از خانواده‌ها میان خوشحالی بچه‌ها و دغدغه‌ی رنج جانور، دنبال راه‌حل می‌گردند. مواجهه‌ی صادقانه با این دوگانه، فرصت گفت‌وگوی ارزش‌مندی‌ست؛ نه برای سرزنش، که برای آگاه‌سازی.

  • اگر خرید می‌کنید، از فروشنده بخواهید جوجه‌ی سالم‌تر و بزرگ‌تر بدهد.
  • گرمای یکنواخت (نه زیاد) و فضای خشک فراهم کنید؛ رطوبت و باد مستقیم ندهید.
  • مسئولیت غذا، آب تازه و تمیزی کف کارتن را نوبتی میان اعضای خانواده تقسیم کنید.
  • درباره‌ی احساسات پس از ازدست‌دادن احتمالی، با کودک همدلانه حرف بزنید.

این انتخاب‌ها، از یک تجربه‌ی زودگذر، درسی بلندمدت می‌سازند؛ هم درباره‌ی مراقبت و هم درباره‌ی مرزهای شادیِ بی‌خطر.

نوروز، هدیه و مصرف‌گرایی؛ اقتصاد یک ذوق کودکانه

جوجه‌ی رنگی در نوروز، هم هدیه است، هم کالا. در کنار تخم‌مرغ‌های رنگی، ماهی قرمز و سبزه، به سبد خرید عید وارد می‌شود. اقتصادِ کوچکِ هیجان، از حاشیه‌ی میدان‌ها تغذیه می‌کند: فروشنده‌ی سیار، سود اندک اما چرخان؛ خانواده‌ها، رضایت فوریِ کودک؛ و شهری که به‌وقت عید، مصرف احساسات را هم به رسمیت می‌شناسد. این چرخه گاهی با آگاهی دگرگون می‌شود: بعضی خانواده‌ها به‌جای خرید، به تجربه‌ی دیدار از باغ پرندگان یا تماشای لانه‌ی گنجشک‌ها در حیاط، روی می‌آورند.

  • شادی فوری: لمس و بازی، عکس و ذوق به‌اشتراک‌گذاری.
  • هزینه‌ی پنهان: مراقبت تخصصی، نگرانی سلامت، و احتمال فقدان.
  • جایگزین‌ها: بازدید آموزشی، قصه‌گویی درباره‌ی پرندگان، کاردستی و نقاشی.

خوراکی‌ها و رسم‌های محلی عید کنار این تجربه، رنگ و بو را کامل می‌کنند؛ از بوی سمنو و کلوچه‌ی محلی تا نقل‌های شیرین، که همه با هم صحنه‌ی عاطفیِ نوروز را می‌سازند.

روستا و شهر؛ تفاوت زمینه، تشابه احساس

در شهر، جوجه‌های رنگی بیشتر حاشیه‌ی بازارچه‌ها و مدرسه‌ها هستند؛ تجربه‌ای فشرده، آنی و گاه گذرا. در روستا، ماجرا پیوندی طبیعی‌تر می‌گیرد؛ آشنایی کودک با دانه‌پاشی صبحگاهی، صدای پرنده‌های بهاری، و چرخه‌ی واقعیِ رشد. بااین‌حال، احساس غالب یکی‌ست: «می‌خواهم مراقبش باشم.» تفاوت، بیشتر در زیرساخت‌هاست؛ دسترسی به حیاط، تجربه‌ی قبلی با مرغ و جوجه، و شبکه‌ی کمکیِ همسایه‌ها.

  • شهر: فضای محدود، گرمای کنترل‌شده، تجربه‌ی کوتاه‌تر.
  • روستا: فضای باز، جریان زیست طبیعی‌تر، امکان پیوستگی مراقبت.
  • مشترک: ذوق مالکیت، تمرین مسئولیت، و نقش گفت‌وگوی خانوادگی.

وقتی شب می‌رسد و خانه ساکت می‌شود، کودک هنوز به صدای نفس کشیدن جوجه گوش می‌دهد؛ صدایی که تا سال‌ها بعد، اگرچه خفه و دور، اما در حافظه‌ی حسیِ انسان می‌ماند.

جمع‌بندی؛ شادی کوچک، درسی برای فردا

جوجه‌های رنگی عید، پدیده‌ای چندلایه‌اند: یادگاری از بازارهای نوروزی، تمرینی برای مسئولیت، و نقطه‌ای برای بحث‌های اخلاق حیوانات. در مسیر رفت‌وآمد از میدان به خانه، از دست‌فروش به حیاط، از ذوق به مراقبت، شبکه‌ای از معنا شکل می‌گیرد که هم کودک و هم بزرگ‌ترها را درگیر می‌کند. اگر به این تجربه آگاهانه نگاه کنیم با انتخاب‌های مهربانانه، گفت‌وگوی همدلانه و توجه به سلامت جوجه می‌توانیم شادی فوری را به یادگیری پایدار پیوند بزنیم؛ یادگیری‌ای که سال‌ها بعد، وقتی آلبوم ذهن را ورق می‌زنیم، هنوز رنگ دارد و نفس می‌کشد.

پرسش‌های متداول

چرا جوجه‌های رنگی در عید نوروز رایج می‌شوند؟

نوروز فصل نوزایی و رنگ است؛ از سبزه و تخم‌مرغ‌های رنگی تا لباس نو. جوجه‌های رنگی هم به‌عنوان نماد حیات نو و هدیه‌ای کوچک، وارد سبد عید می‌شوند. دست‌فروش‌ها با تکیه بر شور خریدهای عید و فضای صمیمیِ میدان‌ها و مدرسه‌ها، این ذوق را تقویت می‌کنند. ترکیب رنگ‌های تند، لمس نرم پرها و فضای شلوغ خرید، تجربه‌ای می‌سازد که هم چشمگیر است و هم به‌سرعت به خاطره تبدیل می‌شود.

آیا خرید جوجه‌های رنگی با اخلاق حیوانات سازگار است؟

این موضوع محل بحث است. بعضی معتقدند رنگ‌آمیزی و نگهداری غیراصولی می‌تواند به رفاه حیوان آسیب بزند؛ برخی دیگر بر امکان مراقبت مسئولانه تأکید می‌کنند. آنچه اهمیت دارد، صداقت در سنجش توان خانواده برای گرما، تغذیه و فضای مناسب، و گفت‌وگو درباره‌ی پیامدهاست. اگر تصمیم به خرید گرفته شد، انتخاب جوجه‌های سالم‌تر و توجه به اصول نگهداری، حداقل‌سازی رنج را ممکن می‌کند.

چطور این تجربه را به فرصت آموزشی برای کودک تبدیل کنیم؟

با تقسیم وظایف ساده (غذا، آب، تمیزی)، زمان‌بندی منظم، و ثبت روزانه‌ی تغییرات جوجه توسط کودک. گفت‌وگو درباره‌ی احساسات از ذوق تا نگرانی و توضیح چرخه‌ی زندگی، درک عمیق‌تری می‌سازد. اگر اتفاق ناخوشایندی رخ داد، با همدلی درباره‌ی فقدان حرف بزنید و به کودک اجازه‌ی سوگواری بدهید؛ همین روند، مهارت‌های هیجانی و مسئولیت‌پذیری را تقویت می‌کند.

اگر نخواهیم جوجه بخریم، چه جایگزین‌هایی داریم؟

می‌توان به بازدید از باغ پرندگان یا فضاهای آموزشی محلی رفت، داستان‌خوانی و کاردستیِ پرنده‌ها را جایگزین کرد، یا در حیاط و بالکن، دانه‌پاشی کنترل‌شده برای گنجشک‌ها را تجربه کرد. ساخت دفترچه‌ی مشاهده (تاریخ، رفتار، صداها) برای کودک جذاب است. همچنین می‌توان با کمک به گروه‌های حمایت از حیوانات، مفهوم مهربانی را از هیجان لحظه‌ای به کنش اجتماعی پیوند زد.

تجربه‌ی شهر و روستا چه تفاوتی دارد؟

در شهر، فضای نگهداری محدود و وابسته به ابزار است؛ بنابراین تجربه کوتاه‌تر و مدیریتی‌تر می‌شود. در روستا، پیوند با چرخه‌ی طبیعی و شبکه‌ی حمایتیِ همسایه‌ها، نگهداری را واقعی‌تر و پیوسته‌تر می‌کند. با این حال، جوهره یکی است: کودک احساس می‌کند «می‌تواند مراقبت کند.» موفقیت تجربه، بیشتر به آگاهی و همراهی خانواده وابسته است تا صرفا جغرافیا.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

آتاری دستی؛ آغاز عصر بازی‌های جیبی و رقابت‌های برادرانه

روایتی میدانی از آتاری دستی: از صف مغازه‌های صوتی‌تصویری تا فرش پذیرایی، رقابت‌های برادرانه و قواعد نانوشته‌ای که ریتم خانه‌های ایرانی دهه‌های ۶۰ و ۷۰ را عوض کرد.

فرفره کاغذی و بادهای عصرگاهی؛ اسباب‌بازی ساده‌ای که دنیا را می‌چرخاند

روایت میدانی از فرفره کاغذی و بادهای عصرگاهی در محله‌های ایران؛ از اقتصاد خانواده و دست‌ساز بودن تا نقش پدر و پدربزرگ، حافظه حسی و پیوندهای همسایگی.

بادبادک‌های نئون و پارکی؛ بازگشت شادی ساده در عصر دیجیتال

بادبادک‌های نئون در غروب پارک، بهانه‌ای ساده و شهری برای ساختن خاطرات جمعی سالم با همسایه‌ها و خانواده. راهنمای اجرا، ایمنی و شادی کم‌هزینه در عصر دیجیتال.

چیزی بنویسید، بماند به یادگار

شش + 19 =