صفحه اصلی > تحول شهر و معماری روزمره : بازارها و پاساژها؛ از حجره‌های قدیم تا شیشه‌های مدرن

بازارها و پاساژها؛ از حجره‌های قدیم تا شیشه‌های مدرن

گذار بصری از بازار سنتی ایران با حجره‌ها و ادویه تا پاساژ مدرن با ویترین شیشه‌ای و فودکورت؛ مقایسهٔ بازارها و پاساژها و نقش آن‌ها در خاطرات شهری

آنچه در این مقاله میخوانید

بازارها و پاساژها؛ از حجره‌های قدیم تا شیشه‌های مدرن

از سایه‌روشن طاق‌ها و بوی ادویه که در گلوی بازار پیچیده، قدم می‌گذارم به کف صیقلی پاساژی با ویترین‌های یک‌دست شیشه‌ای. نورِ سقف‌های قدیمی از نورگیرها می‌چکد و بر مهره‌های قالی می‌لغزد؛ در سوی دیگر، نور سفیدِ حساب‌شدهٔ آتریوم‌ها، چهره‌ها را یکدست می‌کند. من، نوید اسفندیاری، این گذر را مثل ورق‌زدن یک آلبوم می‌بینم: از دانه‌های زردچوبه و صدای چکش مسگر تا موسیقی پس‌زمینه و بوی قهوهٔ فودکورت. اینجا و آنجا، هر دو نه فقط محل خرید، که صحنه‌ای برای دیدن و دیده‌شدن و ذخیرهٔ خاطرات جمعی‌اند.

بازار اگر سقفش بسته باشد، دلش باز است؛ و پاساژ اگر دیوارش شیشه‌ای باشد، هنوز به جمع‌بودن ما تکیه دارد.

فضا به‌عنوان شبکهٔ روابط: از راسته و تیمچه تا پلازا و آتریوم

بازار سنتی، شبکه‌ای زنده از راسته‌ها، چهارسوق و تیمچه‌هاست؛ هر پیچ، نسبتی تازه بین فروشنده، خریدار و رهگذر می‌سازد. حجره‌ها با آستانه‌های کوتاه و نشستنِ فروشنده بر سکو، گفت‌وگو را دعوت می‌کنند. در این الگو، مسیرها کند و پرمکث‌اند؛ هر توقف، فرصتی برای معاشرت و آگاهی از قیمت و خبر محله. در مقابل، پاساژهای مدرن با راهروهای عریض، آتریوم‌های بلند و سیرکولاسیون خطی، جریان حرکت را سریع و یکنواخت می‌کنند؛ مقصد به «برند» گره می‌خورد و تماس‌ها کوتاه‌تر و استانداردتر می‌شود.

  • بازار: رابطه‌محور، خُرده‌مقیاس، توقف‌های مکرر.
  • پاساژ: مقصد‌محور، کلان‌مقیاس، حرکت روان و پیوسته.

این تفاوت، فقط کالبدی نیست؛ اخلاقِ بده‌بستان را هم تغییر می‌دهد. در بازار، «چانه‌زنی» و «آشنایی» سرمایهٔ اعتمادند؛ در پاساژ، «گارانتی» و «سیاست بازگشت» نقش همان سرمایه را بازی می‌کنند. هر دو، شبکهٔ روابط‌اند، اما با زبان‌هایی متفاوت.

مولفه بازار سنتی پاساژ/مال مدرن
الگوی حرکت پیچ‌درپیچ، مکث‌محور خطی/حلقه‌ای، روان و سریع
کنش اجتماعی سلام‌وعلیک، گفت‌وگو، چانه‌زنی برخورد کوتاه، خدمات استاندارد
نشانه‌گذاری تابلوهای خطاطی، حافظهٔ محلی لوگو و تایپوگرافی برند
خاطره‌انگیزی بالا؛ روایت‌های محلی متوسط؛ تجربهٔ رویدادمحور
غذا و مزه خوراک‌های بومی و دکه‌های قدیمی فودکورت چندملیتی و زنجیره‌ای

طعم‌ها، بوها و چشیدنِ فضا: از دکه‌های قدیمی تا فودکورت‌های درخشان

در بازار، مزه‌ها راهنمای مسیرند. بوی هلِ قهوه، زعفران تازه و چای آتشی، رهگذر را به دکانی می‌کشاند. لقمه‌ای نان سنگکِ داغ کنار تنور، برشتوک بوشهری، سوهان قم یا نوقای تبریز، بهانه‌ای برای مکث و گفت‌وگو می‌شود. این مزه‌ها فقط خوراک نیستند؛ مهره‌های تسبیحِ حافظه‌اند که هر بار با لمس‌شان، خاطره‌ای به انگشت می‌چسبد.

در پاساژها، فودکورت با نور یکنواخت و صندلی‌های هم‌شکل، مجموعه‌ای از انتخاب‌های جهانی را پیشِ رو می‌گذارد: از پیتزا و بورک تا قهوه‌های تخصصی. این تنوع، مزیتی محسوب می‌شود؛ اما خطر یکنواختی و گسست از ریشه‌های محلی را هم دارد. برای حفظ پیوند، می‌توان ردی از دکه‌های بومی و تجربه‌های روایت‌محور طعم را به فودکورت افزود.

برای آشنایی عمیق‌تر با این لایهٔ خوشمزهٔ فرهنگ، به صفحهٔ خوراکی‌ها و سنت‌های غذایی محلی سر بزنید.

معماری و نور: از نورگیرهای بازار تا ویترین‌های سرتاسری

نور در بازارهای سنتی، تربیت‌شده و نرم است؛ از روزن‌ها و کاربندی‌ها، باریکه‌باریکه وارد می‌شود و گردوغبار معلق را مرئی می‌کند. تیمچه، با میانهٔ باز و حجره‌های دور تا دور، خردمقیاسِ امنی را می‌سازد که معامله در آن بی‌غریبی رخ می‌دهد. مصالح، زنده و پرصدا هستند: آجر، چوب، مس و پارچه. این مواد «کهنه می‌شوند» و با کهنه‌شدن، ارزش می‌گیرند.

در پاساژها، نور مصنوعی و شیشهٔ سرتاسری، مرز بیرون و درون را کمرنگ می‌کند. سقف‌های بلند، تجربهٔ چشم را به بالا می‌کشد و ویترین‌ها با انعکاس‌های براق، دیدن را به تماشا بدل می‌کنند. جزئیات فنی، کیفیت تجربه را تعیین می‌کند: آکوستیک آتریوم، رنگ دمای نور، و نسبت شفافیت به بازتاب. اگر بازار به لطافت سایه‌ها تکیه دارد، پاساژ به وضوح و براقیت تصویر.

بدن، حرکت و آداب حضور: از چانه‌زنی تا ویندوشاپینگ

در بازار، بدن‌ها بیشتر در حالت گفت‌وگو هستند؛ ایستادن کنار سکو، خم‌شدن بر بافت قالی، لمس پارچه، بوییدن ادویه. تماس‌ها محسوس‌اند و یادگرفتن با دست رخ می‌دهد. مهارت چانه‌زنی، زبان بدن خاص خود را دارد: مکث، نگاه، تعارف و خنده‌ای که قیمت را نرم می‌کند. گروه‌های خانوادگی آرام‌تر حرکت می‌کنند و کودکان با رنگ‌ها و صداها مشغول‌اند.

در پاساژ، حرکت‌ها منظم و ریتم‌دار است: پله‌برقی، خطوط دید مستقیم، ویندوشاپینگ. لمس کمتر و نگاه بیشتر است؛ تصمیم‌ها با مقایسهٔ سریع قیمت آنلاین و آفرها شکل می‌گیرد. عکس‌گرفتن و سلفی به بخشی از تجربه بدل شده و «اشتراک‌گذاری» جای «بازگفت» را می‌گیرد. هرچند، همان میل به جمع‌بودن باقی است؛ نیمکت‌های مرکزی و کافه‌ها، نقش تیمچه‌های مدرن را بازی می‌کنند.

نشانه‌ها، اشیا و اقتصاد حافظه: از تابلوهای خوشنویسی تا لوگوی برند

بازار سنتی با نشانه‌ها حرف می‌زند: تابلوی خطاطی شدهٔ «عطار»، کاشیِ اسم راسته، درِ چوبی ساییده و ترازوهای قدیمی. این نشانه‌ها حافظهٔ فضایی را می‌سازند. دیدنِ اشیای قدیمی و یادگاری‌ها در حجره‌ها، معامله را به آیینی فرهنگی بدل می‌کند. در پاساژ، لوگوها، تایپوگرافی استاندارد و نورپردازی ویترین، هویت را تعریف می‌کند؛ کارآمد، اما در خطرِ شباهت با هر جای دیگر.

چالش اصلی، تراز ظرافتِ اقتصاد با حفظ روایت‌های بومی است. نیاز امروز شهروند ایرانی، تجربه‌ای است که هم شفافیت قیمت، خدمات و بهداشت را تأمین کند و هم لایه‌های روایت و بومیّت را زنده نگه دارد. چند راه‌حل عملی:

  • طراحی رویدادهای روایت‌محور در پاساژها: نمایش زندهٔ صنایع‌دستی، قصه‌گویی و موسیقی محلی.
  • استفاده از راهنمای نشانه‌شناسی در بازارها: ثبت و بازخوانی تاریخچهٔ راسته‌ها با تابلوهای تعاملی.
  • ترکیب دکه‌های بومی با برندهای مدرن در فودکورت، با ساماندهی بهداشتی.
  • گردش‌های شهری موضوعی: «از تیمچه تا آتریوم»، برای پیوند نسل‌ها.

نکات برجسته و مقایسهٔ فشرده

  • بازارها و پاساژها هر دو «فضای مشترک» می‌سازند، اما با زبان‌های متفاوت: روایت‌محور در برابر استاندارد‌محور.
  • نور، صدا و بو در بازار نقش شخصیت را دارند؛ در پاساژ، نور و تصویر غالب‌اند.
  • رفتار خرید از چانه‌زنی و لمس به مقایسهٔ سریع و تماشای ویترین تغییر کرده است.
  • حفظ هویت محلی در پاساژ، با برنامه‌ریزی رویداد و نشانه‌گذاری هوشمند ممکن است.
  • طعم‌ها و دکه‌های بومی، پلی‌اند میان اقتصاد امروز و حافظهٔ دیروز.

جمع‌بندی: فرم عوض شده، میل به باهم‌بودن نه

اگر در بازار تهران یا تبریز، صدای چکش مسگر و بوی ادویه ما را نگه می‌داشت، امروز در مال‌ها موسیقی ملایم و نور یکدست، مکثی متفاوت می‌سازد. اما جانِ ماجرا ثابت است: نیاز به حضور در فضای مشترک، دیدن و دیده‌شدن، و تن‌دادن به ریتمی که از ما جمع می‌سازد. بازارها و پاساژها هر دو صفحه‌هایی‌اند که رویشان می‌نویسیم؛ گاهی با دست‌های آغشته به زردچوبه، گاهی با فنجانی قهوه. تا وقتی روایت‌ها را جدی بگیریم، این فضاها نه فقط محل خرید که کارگاه ساختنِ خاطرات شهری خواهند بود.

پرسش‌های متداول

چرا بازارهای سنتی هنوز جذاب‌اند؟

زیرا ترکیبی از خرید، معاشرت و یادگیریِ لمسی را ارائه می‌دهند. در آن‌ها بافت فرهنگی و ریتم محلی لمس‌پذیر است: از چانه‌زنی و تعارف تا دیدن کار دست. حس‌های بویایی و شنیداری فعال می‌شوند و هر بار بازگشت، مانند دیدار با آشنایی قدیمی است. این تجربهٔ چندحسی، خاطره‌پذیر و تکرارشدنی است.

پاساژها چه نیازی را پاسخ می‌دهند که بازارها کمتر می‌توانند؟

پاساژها به استانداردسازی خدمات، تنوع سریع انتخاب‌ها، دسترسی کنترل‌شده و امکانات رفاهی مانند پارکینگ، آسانسور و فودکورت پاسخ می‌دهند. آن‌ها محیطی قابل پیش‌بینی، امن و آب‌وهوایی پایدار فراهم می‌کنند؛ مناسب خانواده‌ها و خرید برنامه‌ریزی‌شده. بااین‌حال، برای خاطره‌انگیزی نیازمند عناصر بومی و روایت‌محورند.

چگونه می‌توان هویت محلی را در مال‌های مدرن حفظ کرد؟

با طراحی محتوای فرهنگی: غرفه‌های صنایع‌دستی، موسیقی زندهٔ بومی، نمایش‌های کوتاه قصه‌گویی، نشانه‌گذاری دو‌زبانه (محلی/فارسی رسمی) و مستندسازی تاریخ محله. همچنین با دعوت از کسبهٔ قدیمی برای برپایی دکه‌های موقت و برندسازی مبتنی بر داستان، می‌توان پل میان اقتصاد امروز و حافظهٔ دیروز زد.

نقش خوراک در خاطرهٔ خرید چیست؟

خوراک، موتورِ حسّی خاطره است. مزه و بو به‌سرعت در ذهن ثبت می‌شوند و مسیرها را قابل‌یادآوری می‌سازند. در بازارها، یک استکان چای زعفرانی یا نان داغ، بهانهٔ مکث و گفت‌وگو است؛ در پاساژ، قهوه یا میان‌وعدهٔ فودکورت لحظهٔ اشتراک را می‌سازد. تنوع مزه‌ها، تجربهٔ خرید را از وظیفه به خاطره تبدیل می‌کند.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

پارک‌ها و فضای سبز؛ مکان‌هایی که روابط اجتماعی را ساختند

روایتی شاعرانه و تحلیلی از پارک‌ها و فضای سبز ایران؛ صحنه شکل‌گیری دوستی‌ها، آیین‌های خانوادگی، سوگواری و آرامش روزمره که در حافظه عاطفی شهر می‌مانند.

تحول اتوبوس‌رانی شهری؛ مسیرهایی که هزاران خاطره حمل کردند

روایتی نوستالژیک از تحول اتوبوس‌رانی شهری در ایران؛ از دوطبقه‌های قدیم تا BRT امروز، بلیت کاغذی تا کارت هوشمند؛ ایستگاه‌ها و خاطرات در حافظه جمعی.

دیوارهای کاه‌گلی؛ خنکای تابستان و امنیت ساده‌ی خانه‌های قدیم

روایتی میدانی از دیوارهای کاه‌گلی خانه‌های قدیم؛ از خنکای ظهر تابستان و بوی خاک نم‌خورده تا امنیت ساده‌ی محله و نقش دیوار در نرم‌کردن نور و فیلتر صدا.

چیزی بنویسید، بماند به یادگار

9 + 4 =