صفحه اصلی > تحول شهر و معماری روزمره : دیوارهای کاه‌گلی؛ خنکای تابستان و امنیت ساده‌ی خانه‌های قدیم

دیوارهای کاه‌گلی؛ خنکای تابستان و امنیت ساده‌ی خانه‌های قدیم

کوچه‌ای تابستانی با دیوارهای کاه‌گلی روشن، سایه‌روشن برگ‌ها روی دیوار، رد انگشت کودکان و حس خنکای خاک در ظهر تابستان؛ تصویر زنده و پویا از محله‌های قدیم. مجله خاطرات

آنچه در این مقاله میخوانید

دیوارهای کاه‌گلی؛ خنکای تابستان و امنیت ساده‌ی خانه‌های قدیم

ظهر تابستان است و آفتاب، صحن حیاط را برق انداخته. دستم را که روی دیوار می‌گذارم، خنکای آهسته‌ای از زیر انگشت‌ها می‌گذرد؛ خنکایی که شبیه سایه‌سار درخت توت است، اما از دل خاک برمی‌آید. در این گزارش میدانی، ردِ لمس‌ها و صداها را دنبال می‌کنم؛ در کوچه‌هایی که هنوز دیوارهای کاه‌گلی ایستاده‌اند و از ریتم زندگی همسایه‌ها خبر دارند. دیوارهایی که نه فقط مرز خانه‌اند، بلکه پوستِ بدنِ جمعی ما بوده‌اند؛ لایه‌ای که نفس می‌کشید، نور را نرم می‌کرد و صدا را از هم می‌گرفت.

برای بسیاری از ما، رشته‌های نازک میان گذشته و امروز، با بو و لمس گره خورده است؛ آنچه در خاطرات می‌ماند، اغلب همین جزئیات حسی است: زبریِ کاه زیر کف دست، خنکای گل در چینهٔ ظهر، و طرح انگشتان کودکی که هنوز از روی دیوار پاک نشده است.

خانه به‌مثابهٔ بدنِ جمعی: پوستِ زندهٔ دیوار

وقتی به دیوارهای کاه‌گلی نزدیک می‌شوم، چیزی بیش از یک مادهٔ ساختمانی پیش چشمم است. این دیوارها مثل پوست عمل می‌کنند؛ نفس می‌کشند، رطوبت را آهسته جابه‌جا می‌کنند و تماس را به خاطره تبدیل. صاحبخانهٔ میانسالی که حیاطش هنوز بوی خاک دارد، می‌گوید تکیه‌دادن به دیوار در عصرهای گرم مثل نوشیدن یک لیوان آب خنک است؛ نه شُکی ناگهانی، که خنکایی پیوسته و مهربان. همین پیوستگی، ریتم زندگی را آهسته‌تر و مطمئن‌تر می‌کرد؛ رفت‌وآمد همسایه‌ها، صدای کفش‌ها روی آجر فرش، و نورِ عصرگاهی که روی اندود کاه‌گل می‌لغزید، همه در غلافی از نرمی جریان داشت.

نکات برجسته

  • دیوارهای کاه‌گلی مانند پوستِ خانه عمل می‌کردند؛ تنفس‌پذیر و تنظیم‌کنندهٔ رطوبت.
  • خنکای پیوستهٔ دیوار، گرمای تابستان را به تعادل می‌رسانْد، نه با شوک که با دوام.
  • نور بر سطحِ اندودِ کاه‌گل پخش می‌شد و تیزیِ سایه‌ها را می‌گرفت؛ روشناییِ نرم.
  • صداها به جای پژواک، در بافت خاکی جذب می‌شدند؛ سکوتی انسانی، نه سکوتی سرد.
  • تماسِ دست و دیوار، به ثبتِ خاطره و هویتِ خانه کمک می‌کرد.

آب، خاک و بو: ریتمی که دیوار می‌شنود

هر غروب، آبیاری باغچه از حاشیهٔ حوض شروع می‌شد؛ آب از لب کاشی‌های لاجوردی می‌چکید و خاک نم‌خورده عطری مخملی به هوا می‌داد. دیوارهای کاه‌گلی این تغییر را می‌شنیدند؛ سطحشان کمی تیره‌تر می‌شد و لمسشان مثل سفالِ تازه‌خیس، نرم‌تر. صاحبخانه‌ها می‌گفتند اگر دست را همان وقت روی دیوار بگذاری، بوی گل برمی‌خیزد و یک خاطرهٔ مشترک را بیدار می‌کند؛ خاطره‌ای که با طعم چای عصرانه و سایهٔ درخت مو گره می‌خورد.

وقتی دربارهٔ حیاط، حوض و چینش اتاق‌ها حرف می‌زنیم، پای یک حافظهٔ جمعی در میان است. برای مرور این الگوی فضایی و حسّی، روایت خانه و حیاط ایرانی در حافظه جمعی سرنخ‌های روشنی به ما می‌دهد؛ اینکه چگونه نسبتِ آب و خاک و آسمان، زمانِ روز را در خانه تعریف می‌کرد.

نقل قول میدانی: بعدِ آبیاری، دیوارها نفس می‌کشیدند؛ انگار خانه کمی صداتر می‌شد. صدای گنجشک‌ها نزدیک‌تر می‌آمد و خنکیِ دیوار تا دمِ غروب می‌مانْد.

صدای محله، سکوت خانه: فیلتر شنیداریِ دیوار کاه‌گلی

در کوچه‌ای که هنوز چند خانهٔ کاه‌گلی دارد، می‌ایستم و گوش می‌دهم. صداها مثل لایه‌های پیاز روی هم‌انباشته‌اند: دوره‌گردی که با یک نغمه رد می‌شود، بچه‌هایی که دنبال توپ می‌دوند، و دورتر اذانِ غروب. دیوارهای کاه‌گلی این صداها را خمیر می‌کنند؛ مرز خانه را می‌بافند تا صدا، به‌جای شکستن، آرام شود. این آرامش، امنیت را دوباره تعریف می‌کرد؛ امنیتی که از جنس اعتماد و فاصلهٔ انسانی بود، نه فقط قفل و کلون.

گواهی یک همسایهٔ قدیمی: شب‌ها اگر تکیه به دیوار می‌دادیم، صدای محله مثل لالایی می‌شد؛ نزدیک، اما فروبسته و نرم. دیوار، صدا را به خانه راه نمی‌داد، آن را نوازش می‌کرد.

  • کاهش پژواک در اتاق‌های اندودشده با کاه‌گل، مکالمه را روشن و بی‌خستگی می‌کرد.
  • ضخامت و نرمیِ بافت، صداهای تیز را کوتاه می‌کرد و صداهای آشنا را نگه می‌داشت.
  • مرز حیاط و کوچه، به‌واسطهٔ دیوار، هم نفوذپذیر بود و هم محافظ؛ تعادلی میان درون و بیرون.

ترک‌ها و ردِ دست‌ها: الفبای کودکانه روی گل

در بسیاری از خانه‌ها، رویهٔ کاه‌گل مثل صفحهٔ سفیدی بود که هر نسل با آن گفت‌وگو می‌کرد. کودکان با انگشت، خورشید می‌کشیدند و خطِ بازی را روی دیوار علامت می‌زدند. ترک‌های ظریفِ فصل گرما، نقشهٔ کوچکی از زمان می‌ساخت؛ هر ترک به‌مثابهٔ چینِ یک صورت، نشانی از زیستهٔ خانه بود. صاحبخانه‌ای به یاد می‌آورد که روزهای بارانی، گلِ دیوار را کمی ورز می‌داد تا جایِ دستِ بچه‌ها بماند؛ گویی به خانه یادآوری می‌کردند که ما اینجاییم و بزرگ می‌شویم.

  • نقاشی‌های گِلیِ کودکان، آرشیو کوچک عاطفیِ خانواده بود.
  • ترمیم‌های دستیِ اندود، تجربهٔ مشترک می‌ساخت؛ کارِ جمعی بهانهٔ گفت‌وگو بود.
  • ردِ دست‌ها و اثرِ کفِ پا، به خانه شخصیت می‌داد؛ خانه فقط ظرف نبود، چهره داشت.

از کاه‌گل تا سیمان: تغییرِ کیفیتِ فضا و راه‌حل‌های کوچک

آپارتمان‌های امروز، با دیوارهای سرد و صافِ سیمانی یا گچی، دقت و دوامِ خود را دارند؛ اما کیفیت حسیِ آن‌ها متفاوت است. در گفت‌وگو با چند خانوادهٔ جوان، تکرار می‌شود که صدای همسایه، بیش‌ازاندازه تیز و نور، گاهی بیش‌ازحد سفید است. این مقایسه نه برای اغراق در نوستالژی، که برای دیدن تفاوت است: دیوارهای کاه‌گلی، مرز را نرم می‌کردند و زندگی را در ریتمی آهسته نگه می‌داشتند. آیا می‌شود در آپارتمان هم رگه‌هایی از آن نرمی را بازآورد؟

مقایسهٔ حسی (کوتاه)

  • دما: کاه‌گل گرما را آهسته جذب و پس می‌دهد؛ سیمان سریع گرم و سرد می‌شود.
  • صوت: بافت خاکی پژواک را کم می‌کند؛ سطوح سختِ نو، صدا را تشدید می‌کنند.
  • نور: اندودِ کاه‌گل نور را پخش می‌کند؛ رنگ سفیدِ براق، نور را تیزتر بازتاب می‌دهد.
  • لمس: زبریِ نرمِ کاه‌گل، تماس را دلپذیر می‌کند؛ سطح صیقلی، سرد و بی‌واکنش است.
  • بو: رطوبت با خاک پیوند می‌خورد و عطرِ نم‌خورده می‌دهد؛ در بتن، بو خنثی است.

چالش‌ها و راه‌حل‌ها

  • چالش: تیزیِ صدا در واحدهای جدید. راه‌حل: به‌کارگیری پوشش‌های مینرال یا رنگ‌های معدنی مات، قالیچه و پرده‌های بافت‌دار برای شکستن پژواک.
  • چالش: نورِ خیره. راه‌حل: انتخاب رنگ‌های خاکیِ ملایم، آباژور با شید پارچه‌ای و پرده‌های نیمه‌شفاف برای نرم‌کردن نور.
  • چالش: سردیِ لمس. راه‌حل: استفاده از گچ‌بُری دانه‌دار، پوشش‌های رسیِ نازک یا دیوارکوب‌های حصیری در نقاط تماس.
  • چالش: بی‌نظمیِ بو و رطوبت. راه‌حل: گیاهانِ آپارتمانی، آب‌پاشی سبکِ عصرگاهی روی بالکن و انتخاب مصالح طبیعی برای حفظ توازن.

جمع‌بندی

دیوارهای کاه‌گلی، چیزی فراتر از فرم و فناوریِ قدیم‌اند؛ آن‌ها حافظهٔ راه‌رفتن، نشستن و نفس‌کشیدنِ خانه‌اند. خنکای ظهر، بوی خاکِ نم‌خورده و صدای همسایه که در بافتِ دیوار حل می‌شد، کیفیتی از امنیت و صمیمیت می‌ساخت که نه ایده‌آل و بی‌نقص، که انسانی و نزدیک بود. در مواجهه با آپارتمان‌های امروز، یادآوریِ این کیفیت‌ها به ما امکان می‌دهد تا فضای زیست خود را دوباره تنظیم کنیم؛ با انتخاب‌های کوچک، از نور تا صدا، و از لمس تا بو.

اگر این گزارش میدانی برایتان جالب بود، روایت‌های دیگر را در مجله خاطرات پی بگیرید؛ جایی که هر نوشته چراغی کوچک برای درک نقشِ حافظه در زندگی روزمره است.

پرسش‌های متداول

دیوار کاه‌گلی دقیقاً از چه ساخته می‌شود؟

ترکیب اصلی، خاکِ رس، کاهِ خردشده و آب است. خمیر حاصل، پس از ورز دادن روی دیوارِ خشتی یا چینه‌ای اندود می‌شود. گاهی لایهٔ نازکی از گچ یا خاکِ نرم‌تر برای پرداخت نهایی اضافه می‌کردند تا سطح یکدست‌تر و مقاوم‌تر شود. این ترکیب، به‌سبب بافت الیافیِ کاه، ترک‌ها را ریزتر می‌کند و قابلیتِ تنفس و تنظیمِ رطوبت را بالا نگه می‌دارد.

آیا کاه‌گل فقط در مناطق کویری به‌کار می‌رفته است؟

نه؛ گرچه در اقلیم‌های گرم و خشک رواج بیشتری داشته، اما شکل‌ها و نسبت‌های متفاوتی از اندودِ خاکی در شمال، مرکز و غرب ایران نیز دیده می‌شود. بسته به دسترسی به مصالح محلی، میزانِ کاه، نوع خاک و لایهٔ نهایی تغییر می‌کرد. آنچه مشترک است، منطقِ اقلیمی و اقتصادیِ استفاده از مصالح در دسترس و سازگار با زیست‌بومِ هر محل است.

خنکیِ دیوار کاه‌گلی توهم است یا واقعیت؟

واقعیتی حسی است که با رفتارِ حرارتیِ تودهٔ خاک توضیح داده می‌شود. دیوارِ ضخیم گرما را آهسته جذب و آهسته آزاد می‌کند؛ نتیجه، نوسانِ کمترِ دما در طول روز است. این پایداری، وقتی با آبیاری عصرگاهیِ حیاط همراه می‌شد، خنکایی ملایم و ماندگار می‌ساخت. نه سرمای ناگهانیِ کولر، که اعتدالی قابل لمس در تماس با سطح دیوار.

در آپارتمان امروز چگونه می‌توان حسی مشابه خلق کرد؟

می‌توان از رنگ‌های معدنیِ مات با تون‌های خاکی، بافت‌های طبیعی مانند حصیر و گلیم، و پرده‌های پارچه‌ای برای نرم‌کردن نور و صدا کمک گرفت. افزودن گیاهانِ سبز، آب‌پاشی سبک عصرگاهی روی بالکن و جانمایی چراغ‌های گرم با شید پارچه‌ای، به ایجاد ریتمی آرام کمک می‌کند. اگر امکان دارید، یک دیوار تأکیدی با پوشش‌های رسیِ نازک، لمسِ نزدیک‌تری به یادِ کاه‌گل می‌دهد.

دیوارهای کاه‌گلی چه نقشی در روابط همسایگی داشتند؟

این دیوارها، فیلترِ صدا و نور بودند و مرزی نرم میان خانه و کوچه می‌گذاشتند. همین نرمی، امکان گفت‌وگوی دمِ در، سلام‌های کوتاه، و شنیدنِ محوِ زندگیِ همسایه را فراهم می‌کرد؛ نه مزاحم و نه بی‌خبر. امنیت، محصولِ مراقبتِ متقابل بود: دیوار، صدا را آرام می‌کرد و محله، چشم و گوشِ هم می‌ماند. چنین تعادلی حسِ تعلق را تقویت می‌کرد.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

پارک‌ها و فضای سبز؛ مکان‌هایی که روابط اجتماعی را ساختند

روایتی شاعرانه و تحلیلی از پارک‌ها و فضای سبز ایران؛ صحنه شکل‌گیری دوستی‌ها، آیین‌های خانوادگی، سوگواری و آرامش روزمره که در حافظه عاطفی شهر می‌مانند.

تحول اتوبوس‌رانی شهری؛ مسیرهایی که هزاران خاطره حمل کردند

روایتی نوستالژیک از تحول اتوبوس‌رانی شهری در ایران؛ از دوطبقه‌های قدیم تا BRT امروز، بلیت کاغذی تا کارت هوشمند؛ ایستگاه‌ها و خاطرات در حافظه جمعی.

بازارها و پاساژها؛ از حجره‌های قدیم تا شیشه‌های مدرن

بازارها و پاساژها؛ از حجره‌های قدیم تا شیشه‌های مدرن: روایتی حسی و تحلیلی از تغییر فضا، نور، صدا و رفتار خرید در ایران و نقش آن‌ها در ساختن خاطرات شهری.

چیزی بنویسید، بماند به یادگار

14 + سه =