طعم خانههای قدیمی
در این دفتر میدانی، طعم خانههای قدیمی را بو میکشم و صدای سفرهها را میشنوم؛ از سفرههای پارچهای گرفته تا پلاستیکیهای گلدار و پتوهایی که موقتاً نقش سفره را بازی میکنند. من، نوید اسفندیاری، در کوچهپسکوچههای شهرهای ایران، خانههای قدیمی را ورق میزنم تا ببینم چطور مجله خاطرات میتواند راهنمایی برای خواندن طعمها باشد؛ طعمهایی که با غذاهای محلی نسلها را دور سفره جمع کرد. از صدای کشیده شدن سفره روی موزاییک تا جای همیشگی پدربزرگ کنار پشتیها؛ هر جزئیات کوچک، سرنخی است برای فهمیدن اینکه چطور لقمهها حافظهٔ مشترک میسازند و چطور هر مزه، روایتی از طبقهٔ اجتماعی، مهاجرت، تغییر سبک زندگی و شکاف نسلی است.
«صدای خشخش سفرهٔ پلاستیکی روی موزاییک، مثل ورق خوردن فصل شام است؛ مادربزرگ با نمکپاش نقرهای میآید و همه میدانند که صلح خانگی، از همین لقمهٔ اول شروع میشود.»
سفرهها: پارچهای، پلاستیکی گلدار و پتوهای موقت
سفره در خانهٔ ایرانی فقط سطح سرو غذا نیست؛ یک صحنهٔ کامل است با صدا، بافت و آداب. سفرهٔ پارچهای با نقشهای چهارخانه، نرم و بیصداست؛ وقتی پهن میشود، آرام مینشیند و ظرفهای لعابی را مهربان در آغوش میگیرد. سفرهٔ پلاستیکی گلدار اما یک ورود باشکوه دارد: صدای کشیده شدنش روی موزاییک، علامت رسمی «آمادهٔ خوردنیم» است. و وقتی سفره جا کم میآورد، یک پتو گلبافت یا لحاف دستدوز موقتاً تبدیل به سفره میشود؛ گرم، بیتکلف و خانوادگی.
مقایسهٔ سفرهها در خانههای قدیمی
| نوع سفره | جنس/نقش | صدا روی موزاییک | مناسبت رایج | ظرف شاخص | حس القاشده |
|---|---|---|---|---|---|
| پارچهای چهارخانه | پنبهای/کتانی | تقریباً بیصدا | ناهارهای روزمره | کاسهٔ لعابی لبشکن | ساده و صمیمی |
| پلاستیکی گلدار | پیویسی با گلهای درشت | خشخش و لغزش نرم | مهمانیهای شلوغ | سینی برنج زعفرانی | جشن و شلوغی |
| پتو/لحافِ موقت | پتو گلبافت/لحاف دستدوز | بیصدا، فرورونده | دورهمیهای خودمانی | بشقابهای لبطلایی | گرما و امنیت |
در چیدمان ظرفها، یک «جای پدربزرگ» همیشه محفوظ است: کنار پشتیهای اتاق پذیرایی، رو به درِ حیاط. «ظرف مخصوص مهمان» هم هست؛ بشقابهای لبطلایی یا سینیهای قدیمی که فقط برای روزهای شلوغ از کمد بیرون میآید. همین تفاوت ظرفها، به مهمانی اعتبار میدهد و به جمع، احترام.
غذاهای محلیِ پای ثابتِ دورهمیها
هر شهر لقمهٔ خودش را دارد؛ اما شباهتها زیادند. زرشکپلو با مرغ در عروسیهای ساده، آش رشتهٔ سنگین برای عصرهای بارانی، قورمهسبزی که روز جمعه را رسمی میکند، آبگوشت/دیزی برای آشتیها. شمال با میرزا قاسمی و باقلا قاتوق، جنوب با قلیهماهی و قهوهٔ غلیظ، آذربایجان با دلمه و کوفته، خراسان با شلهٔ مشهدی یا قروت بجنورد، شیراز با کلمپلو. اینها منو نیستند؛ قطبنماهای عاطفیاند.
- ریزجزئیات مهماند: لکهٔ زعفران روی کفگیر، صدای جلزولز پیازداغ، بخار سماور مسی که گوشهٔ سفره نفس میکشد.
- «نمکپاش نقرهای» و «کاسهٔ ماست» هماورد هماند؛ یکی برای تمام کردن مزه، دیگری برای نرم کردن تندی قورمه.
- نان تازهٔ داغ از نانوایی محله، سفره را رسمیتر میکند؛ انگار مهر تایید محله بر مهمانی باشد.
چیدمان نیز معنا دارد: ترشی جلوِ دستِ بزرگترها، سبزی خوردن وسط، قاشقهای بیشتر برای مهمان. نظم سفره، نظم رابطههاست؛ هر ظرف جایش را بلد است.
وقتی بو و مزه دروازههای خاطرات را باز میکند
بو و مزه، کلیدهای سریع ذهناند؛ راههای میانبُر به حافظهٔ بدن. رایحهٔ زعفران تازه یا بوی پیازداغ، در لحظه میدان دید را عوض میکند و ما را به سفرهٔ کودکی میبرد. این فعالسازی حسی، فقط یادآوری نیست؛ بازسازی صحنه است با نور، صدا و حتی جای نشستن آدمها.
بو: مسیر مستقیم به گذشته
بوی کرهٔ حیوانی، گلاب یا دارچین، به محض ورود به اتاق، تصویری از خانهٔ قدیمی را روشن میکند. حس بویایی، سریع و بیواسطه عمل میکند؛ انگار قاب عکس نقرهای ذهن را گردگیری کنند و تصویر واضحتر شود.
مزه: تثبیتکنندهٔ پیوند
مزهها، پیوند را محکم میکنند. تلخی ملایم رب انار در قیمه یا شیرینی برنجیهای عید، روی زبان میماند و به هر بار تجربه، خاطرهٔ تازهای وصل میشود. همین تکرار، از سلیقهٔ فردی، حافظهٔ جمعی میسازد.
سفره، امنیت و پیوند نسلی در خانه و فضای ایرانیِ قدیم
خانهٔ قدیم با حوض و موزاییک و پشتی، فقط ظرف زندگی نبود؛ پناه بود. سفرهٔ پهنشده روی قالیچههای دستباف، خط مرزی امنیت را میکشید: «اینجا ما، با هم، در امانیم.» جای پدربزرگ کنار ستون نور، جای مادر کنار سماور، بچهها روبهروی در؛ این تقسیمِ جاها، تداوم نسلها را به زبان فضا مینوشت.
- آیینهای کوچک امنیتساز: گفتن «نوشجان»، تعارف اولین لقمه، «جا تو خالی» برای دورها.
- ظرف مخصوص مهمان، احترام را ملموس میکرد؛ بهانهای برای آشتیها و آغاز گفتوگو.
- چای دورهمی بعد از غذا، جلسهٔ جمعبندی شب بود؛ مکثی برای شنیدن هم.
وقتی طعم خانههای قدیمی در دهان مینشیند، دیوارهای کاهگلی ذهن هم قد میکشند. امنیت، فقط قفل در نبود؛ تداوم عاداتی بود که هر شب، جهان را قابلپیشبینیتر میکرد.
لقمهها؛ روایت طبقه، مهاجرت و شکاف نسلی
هر لقمه، یک روایت اجتماعی است. روغن حیوانی یا مایع؟ برنج دانهبلند خارجی یا طارم محلی؟ قابلمهٔ روحی یا تفلون؟ سفره، آینهٔ امکانات و انتخابهاست. مهاجرت، دستورِ غذا را تغییر داده؛ قورمهٔ سبزی با ترههای شهر جدید، قلیهماهی با ادویهٔ بدیل. نسلهای تازه هم سادگیِ فهرست را به کارایی ترجیح دادهاند؛ کمچرب، کمنمک، ولی همچنان با اشتیاقِ گردهمآمدن.
سه نسل، سه روایت از یک غذا
| نسل | مواد/ابزار | زمان/حوصله | روایت حافظه |
|---|---|---|---|
| مادربزرگ | برنج محلّی، روغن حیوانی، قابلمهٔ روحی | طولانی و آرام | «صبر طعم میسازد» |
| مادر | ترکیبی/اقتصادی، زعفرانِ کمتر، تفلون | متعادل و برنامهریزیشده | «همه را سیر و راضی نگهدار» |
| نوه | مواد فصلی، ادویهٔ تازه، سرو مینیمال | سریع ولی هدفمند | «کیفیت و تجربهٔ جمعی» |
این تغییرها شکاف نمیسازد اگر سفره همچنان مشترک بماند؛ اگر هر نسل، سهمی از مزهٔ دیگری بچشد. حافظهٔ جمعی، از همین مصالح تفاوت، پل میسازد.
جمعبندی: سفرهای که هنوز پهن است
در پایان این دفتر میدانی، میبینیم طعم خانههای قدیمی فقط یک مزه نیست؛ نقشهای است برای بازگشت به هم. صداهای آرامِ سفرهٔ پارچهای، برقِ پلاستیکی گلدار، و گرمای پتوهای موقت، همگی نشانههاییاند از اینکه امنیت و پیوند، در کوچکترین جزئیات روزمره جریان دارد. غذاهای محلی هم، بهانههاییاند برای گفتوگو؛ برای آشتیهای خانگی، برای شنیدن قصهٔ مهاجرت و تغییر. اگر این روایتها را دوست دارید و میخواهید چراغهای بیشتری در این گذرگاه روشن شود، جستوجو را در مجله خاطرات ادامه بدهید؛ جایی که هر لقمه، یادداشتی از یک زندگی مشترک است.
پرسشهای متداول
چرا طعم خانههای قدیمی هنوز برایمان جذاب است؟
چون مزهها و بوها مستقیم به حافظهٔ عاطفی راه دارند. زعفرانِ برنج یا بوی پیازداغ، ما را به صحنههایی برمیگرداند که در آنها احساس امنیت و باهمبودن داشتهایم. این بازگشت، فقط یادآوری نیست؛ بازسازی لحظه است. ترکیب آداب سفره، نقش ظرفها و گفتوگوهای سادهٔ بعد از غذا، جذابیت این طعمها را ماندگار کرده است.
سفرهٔ پارچهای و پلاستیکی گلدار چه تفاوتی در تجربهٔ جمعی میسازند؟
سفرهٔ پارچهای، تجربهای آرام و خانگی میآفریند؛ بیصدا و نرم. پلاستیکی گلدار با صدای خاص و نقشهای درشت، حس «مهمانیِ شلوغ» ایجاد میکند. اولی صمیمیتر و روزمره است، دومی رسمیتر و کارآمد برای جمعیت. هرکدام بسته به موقعیت، به ساختن حالوهوا و نظم جمعی کمک میکنند.
چطور یک دورهمی ساده اما معنادار در خانهٔ امروز ترتیب دهیم؟
به جای منوی پیچیده، یک غذای محلیِ مطمئن انتخاب کنید (مثلاً آش رشته یا قورمهسبزی)، نان تازهٔ محله را در آخرین لحظه بگیرید، و سفره را با نظم آشنا بچینید: سبزی وسط، ترشی نزدیک بزرگترها، چای انتهای سفره. چند آیین کوچک مثل «جا تو خالی» یا تعارف لقمهٔ اول، به جمع حس امنیت و صمیمیت میدهد.
آیا غذاهای محلی میتوانند در آشتیهای خانوادگی نقش داشته باشند؟
بله، چون آیینهای مشترک تنش را کم میکنند. خوردن دیزی یا زرشکپلو دور یک سفرهٔ مشترک، تمرکز را از اختلاف به همکاری میبرد: تقسیم نان، تعارف برنج، چای بعد از غذا. همین کنشهای ساده، فرصت گفتوگو میسازد و خاطرهٔ خوبی ثبت میکند؛ خاطرهای که دفعات بعد، شروع گفتوگو را آسانتر میکند.


