صفحه اصلی > نوستالژی برندها : بستنی قیفی؛ خاطره‌ای شیرین در گرمای ظهرهای تابستان

بستنی قیفی؛ خاطره‌ای شیرین در گرمای ظهرهای تابستان

تصویر نوستالژیک بستنی قیفی دومینو در ظهر تابستان ایران؛ کودک با سکه، چکه‌های بستنی روی آسفالت داغ و دستفروش بستنی با دوچرخه

آنچه در این مقاله میخوانید

ظهر داغ، سکهٔ کوچک، زنگی که راه می‌افتد

ظهر تابستان است؛ آسفالت مثل ماهی‌تابه‌ٔ برقی می‌درخشد و بوی گرما از موزاییک پیاده‌رو بلند می‌شود. کف دست پسربچه‌ای عرق کرده و سکه‌ٔ ده‌دوازده‌گرمی به پوست چسبیده. صدای زنگ بستنی‌فروش از دور، موج‌موج نزدیک می‌شود؛ صدایی که از دل کوچه بالا می‌آید و در درختان چنار تکثیر می‌شود. «بستنی، بستنی خنک!» و همین که دوچرخه‌ٔ دستفروش کنار جوی می‌ایستد، جهان برای چند دقیقه کوتاه، ریتم دیگری می‌گیرد. اولین لیس، یک قند ضربه‌ای است: بستنی قیفی دومینو، سرد و لغزنده، بر زبان می‌نشیند و همزمان، قطره‌ای از کنارهٔ مخروطی کاغذی راه می‌افتد و روی بند انگشت‌ها می‌چکد. راه رفتن کند می‌شود، سایه‌ی دیوار پناه می‌دهد، و کودک با دست چپ، چکه را از روی دست راست برمی‌دارد. خیابان، بو دارد: بوی شیری سرد از دکهٔ سیار، قاطی بوی لاستیک داغ و برگِ چنار. بستنی قیفی دومینو در این صحنه فقط خوراکی نیست؛ یک تصمیم بدنی است برای دوام آوردن در گرما، یک مکث کوچک و شیرین در تقویم ظهرهای تهران و شهرهای دیگر.

«بستنی داارم، بستنی خنک!»

بستنی قیفی دومینو؛ آیین خنک‌شدن شهری

بستنی قیفی دومینو در حافظه‌ٔ جمعی ما فقط یک طعم نیست؛ آیینی است که بارها و بارها در پیاده‌روها، جلوی مدرسه‌ها، پارک‌ها و مسیرهای عبوری تکرار شده. آیینی ساده اما دقیق: صف کوتاه، سکه در مشت، چرخش مچ بستنی‌فروش، و اولین لیس که باید از شیارِ روی بستنی آغاز شود تا چکه‌ها مهار شوند. بدن، زبان، و نگاه، هر سه هماهنگ می‌شوند تا این مکثِ خنک به غنیمت تبدیل شود. درک عمومی از زمان هم تغییر می‌کند؛ چند دقیقه‌ٔ کوتاه که از ریتم داغ ظهر جدا می‌شود و مثل جزیره‌ای خنک، زیر سایه‌ٔ درخت یا کنار جدول، شکل می‌گیرد.

  • مکان‌های آیین: پیاده‌رو، گوشهٔ میدان، جلوی مدرسه، کنار پارک.
  • ابزار آیین: زنگِ دستی، قیف کاغذی، اسکوپ فلزی، کیسهٔ خنک.
  • قواعد نانوشته: شروع از لبهٔ بلند، گردش مخروط، تک‌لیس‌های سریع.
  • پایان‌بندی: آخرین تکهٔ قیف که زیر زبان نرم می‌شود و طعم کاغذ شیرین می‌گیرد.

نقشهٔ حسیِ کوچه: مزه، صدا، بدن

هر خاطره‌ٔ تابستانی، نقشه‌ٔ حسی خودش را دارد. صدای زنگ در کوچه مثل پرنده‌ای فلزی می‌پرد و روی گوش می‌نشیند؛ بوی شیر سرد با بخار گرم آسفالت برخورد می‌کند و بخاری از نوستالژی بلند می‌شود. بستنی قیفی دومینو سفیدی‌اش را با رگه‌های ونیلی به رخ می‌کشد، و شیارهای نرم روی سطح، مثل نقشه‌های کوچکِ باد، راه زبان را نشان می‌دهد. بدن هم در این میان روایت می‌کند: کف دست‌ها که خیس می‌شوند، گردن که به‌دنبال سایه می‌چرخد، قدم‌ها که کند می‌شوند تا لیس‌زدن از نفس نیفتد. مسیر حرکت آدم‌ها تغییر می‌کند؛ کسی که تا لحظه‌ای پیش برای خرید نان می‌رفت، حالا زیر سایه‌ٔ چنار مکث می‌کند، تنه به تنهٔ دیوار، تا چکه‌ها روی بند کفش‌ها نریزد. این نقشه‌ٔ حسی، وقتی در ذهن بازپخش می‌شود، نه فقط طعم که بادِ گرم، زبری دیوار، و سنگینی سکه را هم با خود می‌آورد.

سفر، توقف، یک قیف سرد: مزهٔ جاده

در سفرهای جاده‌ای، بستنی قیفی دومینو تبدیل می‌شود به پرانتزی کوتاه در جمله‌ٔ طولانیِ راه. توقف‌های کنار جاده، سایهٔ کامیون‌ها، نیمکت‌های فلزی استراحتگاه‌های بین‌راهی، و آن دکه‌های کوچک که یخچالشان صدای آرامی دارد؛ همه صحنه را آماده می‌کنند. کودک از ماشین پیاده می‌شود، کش‌وقوس می‌آید، و به سمت دکه می‌دود. بستنی قیفی، برخلاف خوراکی‌های زودجویدنی، به بدن اجازهٔ مکث می‌دهد؛ باید ایستاد، نفس را تنظیم کرد، و با زبان، توازن مزه و گرما را نگه داشت. این مکث، سفر را قطعه‌قطعه و قابل حفظ می‌کند.

مقایسهٔ کوتاه با خنکای‌های دیگر

  • قیفی در برابر لیوانی: قیفی جسم‌مندتر است؛ لمس مستقیم قیف کاغذی، چرخش مچ و مراقبت از چکه‌ها بخشی از تجربه است.
  • بستنی در برابر یخمک: یخمک خطی و سریع است؛ قیفی حلقه‌حلقه و مکث‌دار، مناسب برای تماشای منظرهٔ جاده.
  • خرید از دکه در برابر کافه: دکه، خاطرهٔ عمومی می‌سازد؛ کافه، تجربهٔ خصوصی‌تر و کندتر.

در این ایستگاه‌های کوتاه، بوها و صداها نیز نقش دارند: بوی بنزین، صدای دورِ جاده، و خاموش‌روشن شدن یخچال. اگر کنجکاوید رد این مزه‌ها را در سفر دنبال کنید، سراغ مزه‌های ماندگار سفر و دورهمی را بگیرید؛ مجموعه‌ای از نشانه‌هایی که راه را به خاطره باز می‌کنند.

ریتم رفت‌وآمدهای روزمره و ثبت لحظه

دستفروش با دوچرخه‌اش مسیرهای ثابتی دارد: صبح‌های خنکِ محله، ظهرهای داغِ کنار مدرسه، عصرهای شلوغِ پارک. هر بار که می‌رسد، ذره‌ای از روزمرگی ما را جا‌به‌جا می‌کند. خرید یک قیف، وقت را کند می‌کند و تصویرها را تیزتر. امروز اما این مکث‌ها به شکل دیگری هم ثبت می‌شوند: دوربین گوشی آمادهٔ شکار چکه‌هاست، صدای زنگ در ویدئو می‌پیچد، و لبخندِ کودک در قاب می‌ماند. این ثبت‌ها، اگرچه دقیق‌اند، ولی جای خالی همان لرزش دستِ عرق‌کرده را به‌جا می‌گذارند؛ لرزشی که فقط بدن می‌فهمد.

برای پیوند زدن این گذشتهٔ حسی به شیوه‌های نوین نگهداری خاطره، نگاهی به ثبت دیجیتالی لحظه‌های امروز کمک می‌کند؛ جایی که می‌شود فهمید چگونه صدا، تصویر و مزه، در بایگانی روزمرهٔ ما هم‌نشین می‌شوند.

بازگشت تصویر در ذهنِ بزرگسالِ امروز

سال‌ها بعد، وقتی ظهر تابستانی از پنجرهٔ دفتر می‌تابد یا بوی لاستیک داغِ خیابان بالا می‌آید، ناگهان همان تصویر برمی‌گردد: زنگِ دستی، بالاتنهٔ خم‌شدهٔ بستنی‌فروش، و سایه‌ای که روی کفش‌ها می‌افتد. ذهن بزرگسال، آن قیف سفید را در شیارهای حافظه‌ٔ بلندمدت خودش می‌جوید و با نخستین بهانه، رو می‌کند. این بازگشت، فقط نوستالژی نیست؛ یادآوریِ ایستادن و مکث‌کردن است. همین‌جا است که خواندن و بازاندیشی دربارهٔ خاطره، معنا پیدا می‌کند و مسیرهای تازه‌ای می‌سازد. برای همین، برگ‌زدن مقاله‌هایی که به سازوکار یاد و بو و صدا می‌پردازند در مجله خاطرات، مثل همان مکثِ زیر سایه است؛ فرصتی برای دیدنِ دوبارهٔ خودمان در آینهٔ تابستان.

چالش‌ها و راه‌حل‌ها: چگونه آیین را زنده نگه داریم؟

شهر تغییر کرده؛ ترافیک بیشتر، گرمای طولانی‌تر، و قواعد بهداشتی سخت‌گیرانه‌تر شده‌اند. دستفروشی‌های سیار محدودتر و میدان‌های عمومی بعضاً بی‌روح‌تر شده‌اند. این چالش‌ها آیینِ خنک‌شدن را تهدید می‌کنند، اما می‌شود دوباره برایش جا باز کرد.

  • چالش دسترسی: بعضی محله‌ها دستفروش کمتر می‌بینند. راه‌حل: برنامه‌های محلی و رویدادهای عصرگاهی در پارک‌ها با غرفه‌های مجاز و سیار.
  • چالش بهداشت: نگرانی دربارهٔ نگهداری سرد و ابزار سرو. راه‌حل: استانداردسازی تجهیزات سیار، آموزش کوتاه‌مدت، و برچسب‌های سلامت برای فروشنده‌ها.
  • چالش فضا: فقدان سایه و ایستگاه مکث. راه‌حل: نصب سایبان‌های کوچک شهری و نیمکت‌های کوتاه کنار درختان.
  • چالش قیمت و دسترس‌پذیری: فشار تورم. راه‌حل: بسته‌های کوچک‌تر و قیمت‌گذاری پلکانی برای حفظ تجربهٔ عمومی.

نکات برجستهٔ این خاطرهٔ جمعی

  • بستنی قیفی دومینو، فراتر از خوراکی؛ یک «آیین مکث» در ریتم داغ شهر.
  • قواعد نانوشتهٔ لیس‌زدن و چرخاندن قیف، بخشی از لذت و حافظهٔ بدنی ماست.
  • توقف‌های کنار جاده، مزه را به نشانهٔ راه تبدیل می‌کنند.
  • ثبت دیجیتال امروز، اگر با توجه به صدا و بو همراه شود، به بایگانی غنی‌تری از خاطرات منجر می‌شود.
  • با راه‌حل‌های شهری و بهداشتی، می‌توان این آیین را دوباره به زندگی جمعی برگرداند.

جمع‌بندی

بستنی قیفی دومینو را می‌شود از هزار زاویه روایت کرد، اما هستهٔ ثابتش همان مکثِ سرد در دل گرماست؛ آیینی شهری که صدا، بو، مزه و حرکت را هم‌زمان در یک نقطه جمع می‌کند. از پیاده‌روهای داغ تابستان تا توقف‌های کوتاه جاده، از جلوی مدرسه تا نیمکت پارک، این قیف سفید، مسیرهای کوچک و به‌یادماندنی در حافظهٔ جمعی ما رسم کرده است. امروز اگرچه شهر تغییر کرده، اما می‌شود با طراحی فضاهای مکث، استانداردهای بهداشتی و رویدادهای محلی، دوباره جا برای این طعمِ ماندگار باز کرد. هر بار که زنگی از دور می‌آید، فرصتی است برای کندکردن زمان؛ برای اینکه دوباره با زبان و بدن، از گرما نترسیم و لحظه‌ای کوتاه، کودکِ خودمان را در سایهٔ دیوار پیدا کنیم.

پرسش‌های متداول

چرا بستنی قیفی دومینو در خاطرهٔ جمعی ایرانی‌ها مانده است؟

چون فراتر از یک خوراکی، یک رخداد بدنی و شهری است: صدای زنگ، مکث زیر سایه، لمس قیف کاغذی و مراقبت از چکه‌ها. این عناصر ساده، تجربه‌ای مشترک خلق کرده‌اند که در پیاده‌روها، جلوی مدرسه‌ها و سفرهای جاده‌ای تکرار شده و به نشانه‌ای آشنا در حافظهٔ نسل‌ها تبدیل شده است.

تفاوت تجربهٔ قیفی با بستنی لیوانی در چیست؟

قیفی، تجربه‌ای حرکتی و پویاست: چرخاندن مخروط، لیس‌های کوتاه و ریتمی که با گرما هماهنگ می‌شود. بستنی لیوانی آرام‌تر و خصوصی‌تر است، با قاشق و مکث‌های طولانی‌تر. قیفی بیشتر در فضاهای عبوری و ایستادن‌های کوتاه معنا پیدا می‌کند، درحالی‌که لیوانی مناسب نشستن و گفت‌وگوست.

چطور می‌توان امروز آیین خنک‌شدن شهری را بازطراحی کرد؟

با ترکیب سه عنصر: فضای مکث (سایه‌بان و نیمکت کوتاه)، فروش سیار استاندارد (تجهیزات سرد و برچسب سلامت)، و زمان‌بندی حضور در محله‌ها. رویدادهای عصرگاهی در پارک‌ها و بازارچه‌های کوچک نیز به تداوم تجربه کمک می‌کنند و خاطرهٔ جمعی را به شکلی امن و معاصر زنده نگه می‌دارند.

نقش صداها و بوها در شکل‌گیری خاطرات تابستانی چیست؟

صدا و بو میان‌بُرهای حافظه‌اند. زنگ بستنی‌فروش یا بوی لاستیک داغ و شیر سرد، شبکه‌های عصبی مرتبط با تجربه‌های گذشته را فعال می‌کنند و تصویرها را پرجزئیات‌تر بازمی‌گردانند. به همین دلیل، شنیدن یک زنگ یا استشمام بویی آشنا، می‌تواند ما را بی‌واسطه به ظهرهای تابستانِ کودکی پرتاب کند.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

آدامس خرسی؛ مزه‌ای که دهه‌۷۰ را تعریف کرد و هنوز هم دنبالش می‌گردیم

روایت قوم‌نگارانه از آدامس خرسی؛ مزه‌ای که دهه‌۷۰ را تعریف کرد. از صف دکه‌های محلی تا معامله‌های زنگ تفریح، چگونه خاطرات مشترک شهری و مدرسه‌ای ما شکل گرفت؟

پفک نمکی؛ چگونه یک خوراکی تبدیل به بخشی از حافظه جمعی شد؟

تحلیلی قوم‌نگارانه از پفک نمکی؛ از پاکت‌های نارنجی و انگشت‌های زرد تا آگهی‌های تلویزیونی و تعارف‌های جمعی؛ چگونه این خوراکی به حافظهٔ جمعی ما پیوست؟

پرچم‌های کوچک مدرسه در دهه‌۶۰؛ آیین صبحگاهی که هنوز تصویرش در ذهن مانده

روایتی قوم‌نگارانه از پرچم‌های کوچک مدرسه در دهه‌۶۰؛ صف‌ها، سرودها، نفس‌نفس صبحگاهی و پیوند این آیین با حافظه‌ جمعی و نوستالژی نسل‌ها.

چیزی بنویسید، بماند به یادگار

سه × چهار =