صفحه اصلی > دهه‌ها و سبک زندگی : دهه‌۷۰ و عصر کنسول‌های بازی؛ از سگا تا پلی‌استیشن و شکل‌گیری قهرمان‌های خانگی

دهه‌۷۰ و عصر کنسول‌های بازی؛ از سگا تا پلی‌استیشن و شکل‌گیری قهرمان‌های خانگی

اتاق ایرانی دهه‌۷۰ با تلویزیون CRT، کنسول‌های سگا و پلی‌استیشن، کودکان نشسته روی فرش و حال‌وهوای نوستالژیک بازی‌های ویدئویی

آنچه در این مقاله میخوانید

دهه‌۷۰ و عصر کنسول‌های بازی؛ صحنه‌ی تازه‌ی حافظه‌ی جمعی

دهه‌۷۰ برای بسیاری از ما با صدای هوم تلویزیون‌های CRT، بوق کارتریج و نور چشمک‌زن صفحه‌ای شروع شد که در آن قهرمان‌های پیکسلی جان گرفتند. «دهه‌۷۰ و عصر کنسول‌های بازی» فقط روایت یک سرگرمی نبود؛ صحنه‌ای تازه برای شکل‌دهی حافظه‌ی جمعی بود که زبان، روابط و زمان را بازتعریف کرد. در خانه‌ها، اتاق‌ها به سالن‌های کوچک مسابقه تبدیل شد و در محله‌ها، گیم‌نت‌ها به میدان دیدار. آن‌چه امروز از آن روزها در حافظه داریم، بسته‌ای ناگشودنی از صدا و نور و رقابت است؛ ردی از خاطرات که هنوز با شنیدن آهنگ منوهای قدیمی یا دیدن دسته‌های خاکستری رنگ زنده می‌شود.

اتاق‌های دهه‌۷۰؛ تلویزیون کوچک، فرش ایرانی و بوق کارتریج

اتاق‌ها، معماری ساده‌ای از یک صحنه‌ی بزرگ‌تر بودند: تلویزیون کوچک روی میز چوبی یا آنتن خرچنگی، فرش ایرانی که روی آن چهارزانو می‌نشستیم، و چند دسته‌ی سیم‌دار که مثل طناب‌های مسابقه، مرزها را تعریف می‌کردند. نور صفحه عوض می‌شد و ما با چشم‌هایی که به آبی و قرمز حساس شده بود، خطوط افقی را دنبال می‌کردیم. هر بار که کارتریج خوب جا نمی‌خورد، شگرد مشترک‌مان «فوتِ نجات» بود؛ فوتی که غبار را می‌پراند و امید را برمی‌گرداند.

صداها و لحظه‌های خانگی

موسیقی منوی بازی‌ها شبیه زنگ تفریح بود؛ چند نت ساده که همه بلدشان بودیم. صدای دعوای خواهر و برادر برای نوبت، اعتراض مادر به سیم‌های پخش و پلا، و تشویق‌های بی‌وقت پدر که می‌گفت «این‌بار می‌بری!» ترکیبی بودند از موسیقی خانه. شکست‌ها، بهانه‌ای برای تمرین دوباره و پیروزی‌ها، سوژه‌ی تعریف‌های فامیلی. اتاق خانه، فقط اتاق نبود؛ آکادمی کوچک ریسک و صبر بود که در آن شکست امن بود و پیروزی، قابل جشن گرفتن با یک چای داغ.

از سگا تا پلی‌استیشن؛ تغییر نسل قهرمان‌ها

سگا با سرعت و هیجانِ بی‌واسطه وارد شد؛ بازی‌هایی که دکمه‌ها را به دوستی نزدیک می‌کرد. نینتندو از راه دیگری آمده بود؛ رنگارنگ و با ریتمی که انگار قصه تعریف می‌کرد. پلی‌استیشن که رسید، صدا عمق گرفت و تصویر، بُعد پیدا کرد؛ قهرمان‌ها از پیکسل بیرون آمدند و روی فرش خانه نشستند. در این میان، زبان بازی عوض شد؛ از «مرحله» به «ماموریت»، از «جون» به «سلامت» و از «رمز» به «سیو».

مرور نسلی

برای فهم این گذر، کافی است رد بازی‌ها را در حافظه‌ی کودکی دنبال کنیم. بعضی‌ها برگشتند تا دوباره به بازی‌های قدیمی و دنیای بازی‌های کودکانه سر بزنند و بفهمند چرا یک موسیقی هشت‌بیتی هنوز دل را می‌لرزاند. هر نسل، قهرمان‌های خودش را داشت اما زیر سقف خانه، همه به یک «ما» تبدیل می‌شدیم؛ تیمی که با یک دسته‌ی مشترک بازی می‌کرد و با هر Continue، امید را دوباره صدا می‌زد.

گیم‌نت‌ها؛ کرکره‌های نیمه‌پایین و نفس مشترک رقابت

گیم‌نت‌ها، سالن‌های کوچک دموکراسی بازی بودند؛ جایی که هم‌کلاسی درس‌خوان و پسر مغازه‌دار محل، کنار هم می‌نشستند و تفاوت‌ها از پشت صفحه محو می‌شد. کرکره‌ها نیمه‌پایین، روشنایی مه‌آلود، بوی چیپس و نوشابه‌ی گرم و صدای تند تند فشردن دکمه‌ها، حسی می‌ساخت که بیرون از آن سخت پیدا می‌شد. صف نوبت، کلاس صبر بود و تماشا، معلم ترفندها.

آیین نانوشته

از قوانین نانوشته‌ی گیم‌نت: برنده می‌ماند، بازنده جایش را می‌دهد؛ دخالت در بازی ممنوع، اما فریادهای «پاس بده!» آزاد. پول خردها در جیب مانده بود و زمان، دقیق شمرده می‌شد. گیم‌نت، فقط فضایی برای بازی نبود؛ جغرافیای تازه‌ای برای رفاقت و رقابت بود که در آن می‌توانستی بی‌آن‌که نام‌ات را بگو‌یی، از مهارتت شناخته شوی.

اقتصاد کرایه؛ از کارتریج روزانه تا سی‌دی رایت

اقتصاد بازی در دهه‌۷۰، ترکیبی از کرایه، تعویض و «امانتِ فامیلی» بود. کارتریج‌ها روزانه کرایه می‌شدند؛ سی‌دی‌ها با جلدهای رنگی، «رایت» می‌شدند و حافظه‌های کوچک، گویا صندوقچه‌هایی بودند برای نگه‌داشتن تلاش‌ چندماهه. چالش‌ها واقعی بود: بودجه‌ی محدود، خرابی ناگهانی، محدودیت زمان. اما همین محدودیت‌ها، خلاقیت می‌آورد؛ از تشکیل «صندوق بازی» بین دوستان تا برنامه‌ریزی برای تمام‌کردن یک عنوان در یک آخر هفته.

چالش‌ها و راه‌حل‌ها

  • کمبود پول خرید: تشکیل گروه‌های کوچک برای کرایه‌ی مشترک و تقسیم زمان.
  • خرابی کارتریج یا لنز: تمیزکاری با دستمال نرم و ذخیره‌ی زمان برای تست قبل از رفتن.
  • محدودیت زمان بازی: تقویم نوبت‌گذاری روی یخچال یا دفترچه‌ی کوچک کنار تلویزیون.
  • ترس از پاک شدن سیو: یادداشت‌برداری از کدهای رمز و نگه‌داری کارت حافظه در جعبه‌ی خشک.

قهرمان‌های خانگی؛ اسطوره‌های فامیل روی فرش

هر فامیل، یک قهرمان خانگی داشت؛ کسی که در یک بازی خاص آیکون بود و نامش کنار آن عنوان می‌درخشید. یکی استاد عبور از مسیرهای سخت بود، دیگری با پنالتی‌ها معروف. این قهرمان‌ها، نماینده‌های کوچک «ما» بودند؛ با بردشان خوشحال می‌شدیم و با باختشان، دست روی شانه‌شان می‌گذاشتیم. داستان‌ها پخش می‌شد: «فلانی دیشب مرحله‌ی آخر را بدون باخت رفت!» و این داستان‌ها، نخ نامرئی پیوندهای فامیلی شد.

آیین قهرمانیِ خانگی

  • معرفی قهرمان: بزرگ‌ترها داور بودند؛ شاهدترین نفر، راوی رسمی پیروزی‌ها.
  • جایزه: یک بشقاب میوه‌ی بیشتر، یک لیوان شربت یا رخصتِ ده دقیقه‌ی اضافه بازی.
  • مسئولیت: آموزش به بقیه، و بخشیدن نوبت به کودک‌ترها برای ساختن صفِ قهرمان‌های بعدی.

زبان و روابط بین‌نسلی؛ از «نوبت من است» تا «سیو کن و برو خواب»

کنسول‌ها واژگان تازه‌ای به خانه‌ها آوردند: «ریست»، «سیو»، «کد»، «کانتینیو». پدرها که برق را می‌فهمیدند، به سیم‌ها احترام می‌گذاشتند؛ مادرها بین زمان شام و پایان «ماموریت» آشتی برقرار می‌کردند. بازی، گفت‌وگو ساخت؛ راهی برای تعریف‌کردن سختی‌ها در زبان استعاره. شکست در بازی، تمرین مواجهه با ناکامی بود و بازگشتِ دوباره، تمرین امید. این‌ها فقط خاطره نبودند؛ تمرین‌های کوچک شهروندی بودند در مقیاس خانه.

واژگان یک نسل

  • «نوبت‌ من است»؛ مذاکرات خانگی برای عدالتِ زمان.
  • «Pause کن»؛ لحظه‌های کوتاه آتش‌بس برای دم‌نوش، تلفن، یا جواب‌دادن به در.
  • «سیو کن و برو خواب»؛ سازش میان ریتم زندگی و ریتم بازی.

اولین مسابقه‌ها؛ رعشه‌ی هیجان و رویارویی با خود

نخستین بار که روبه‌روی دوست یا پسرعمه‌ نشستیم، دست‌ها کمی لرزید. چشم‌ها روی صفحه، گوش‌ها به قلب. برای خیلی‌ها، آن تنش کوچک، جزو اولین لحظه‌های پرهیجان زندگی بود؛ تجربه‌ای که در امن‌ترین محیط ممکن رخ می‌داد. در این صحنه، معنای برد و باخت، از نمره‌ی مدرسه جدا می‌شد و به ریتم دست‌ها و تصمیم‌های لحظه‌ای پیوند می‌خورد. بازی، آینه‌ی کوچک تصمیم‌گیری بود؛ تمرینِ سکوت، تمرینِ صبر، تمرینِ اعتراف به اشتباه.

یادگرفتن از شکست

شکست در برابر کسی که دوستش داریم، شکلی قابلِ تحمل از شکست است. این تجربه، به ما یاد داد چگونه دوباره شروع کنیم؛ چطور بگوییم «بیایید یک دست دیگر» و چطور با خنده، تلخی را آب کنیم. بازگشت‌های پی‌درپی، خاطرات را لایه‌لایه کرد؛ هر لایه‌، در زمان‌های بعد به کار آمد.

نکات برجسته

  • اتاق‌های دهه‌۷۰ به صحنه‌ی حافظه‌ی جمعی تبدیل شدند؛ با نور صفحه، صدای کارتریج و نوبت‌های خانوادگی.
  • گیم‌نت‌ها، جغرافیای تازه‌ی رفاقت و رقابت بودند؛ با آیین‌های نانوشته و زمانِ شمرده.
  • اقتصاد کرایه و محدودیت‌ها، خلاقیت جمعی ساخت: گروه‌های کرایه، تقویم نوبت و صندوق بازی.
  • قهرمان‌های خانگی، اسطوره‌های کوچک فامیلی شدند و روایت‌های مشترک تولید کردند.
  • زبان بازی، پل بین‌نسلی شد؛ از Pause تا سیو، واژگانی برای صلح خانگی.

جمع‌بندی؛ وقتی بازی به خاطره تبدیل شد

دهه‌۷۰ فقط ورود یک فناوری نبود؛ ورود یک صحنه به خانه‌های ایرانی بود. صحنه‌ای که در آن، صدا و نور و لمس دکمه‌ها، روایتی تازه از باهم‌بودن نوشت. از سگا و نینتندو تا پلی‌استیشن، نسل‌ها تغییر کردند اما هسته‌ی ماجرا ثابت ماند: دور هم‌ نشستن، تقسیم نوبت، پذیرش شکست و ساختن پیروزی‌های کوچک. امروز اگر آهنگ یک منو را می‌شنویم و لبخند می‌زنیم، برای این است که آن حسِ باهم‌بودن، هنوز در گوشه‌ای از خانه‌مان روشن است. همان جایی که آنتن‌ها را جا‌به‌جا می‌کردیم، کارتریج را فوت می‌کردیم و خاطرات را ذخیره.

پرسش‌های متداول

چرا کنسول‌های دهه‌۷۰ در حافظه‌ی جمعی ایرانی‌ها جای ماندگار دارند؟

چون بازی در آن سال‌ها به قلب خانه‌ها رفت و با ریتم زندگی پیوند خورد. کنسول‌ها فقط ابزار سرگرمی نبودند؛ بهانه‌ای برای دورهمی، تمرین صبر و ساختن روایت‌های مشترک بودند. ترکیب صدای منوها، نور صفحه و آیین نوبت، حافظه‌ای مشترک ساخت که امروز هم با کوچک‌ترین جرقه‌ی شنیداری/دیداری فعال می‌شود.

نقش گیم‌نت‌ها در شکل‌گیری دوستی‌ها چه بود؟

گیم‌نت‌ها فضای مشترکی فراهم کردند که در آن تفاوت‌ها کمرنگ می‌شد. قوانین نانوشته‌ی «برنده می‌ماند» و «زمان شمرده» حس عدالت می‌آورد و تماشا، مدرسه‌ی یادگیری بود. بسیاری از دوستی‌های محکم، از همان نیمکت‌های روبه‌روی تلویزیون‌ها و فریادهای «پاس بده!» شروع شد و بعد به محله و مدرسه تسری یافت.

اقتصاد کرایه چه تاثیری بر تجربه‌ی بازی داشت؟

محدودیت بودجه، خلاقیت جمعی ساخت: گروه‌های کرایه‌ی مشترک، تقویم زمان‌بندی نوبت، و صندوق‌های کوچک برای خرید مشترک. این اقتصاد دست‌ساز، ارزش زمان را بالا برد و تمرکز را بیشتر کرد؛ چون باید در فرصت محدود، بهترین تلاش را می‌کردیم و از هر دقیقه لذت می‌بردیم.

قهرمان‌های خانگی چگونه شکل می‌گرفتند؟

در هر خانواده یا فامیل، کسی در یک بازی خاص می‌درخشید و با روایت شفاهی مشهور می‌شد. پیروزی‌ها دست‌به‌دست می‌گشت، جایزه‌ها ساده اما معنادار بود و مسئولیت قهرمان، آموزش به دیگران. این چرخه، اعتمادبه‌نفس فردی و حس «ما»ی جمعی را هم‌زمان تقویت می‌کرد.

چه چیزی از آن دوران برای نسل امروز قابل‌انتقال است؟

اصل ماجرا: باهم‌بودن، تقسیم منصفانه‌ی زمان، پذیرش شکست و شادی برای پیروزی دیگران. ابزارها عوض شده اما می‌توان همان آیین‌ها را با بازی‌های امروز بازآفرینی کرد؛ از قانون نوبت تا جشن گرفتن یک موفقیت کوچک با یک فنجان چای. این‌ها همان رشته‌های نازکی هستند که خاطرات خانوادگی را محکم نگه می‌دارند.

نوید اسفندیاری- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
نوید اسفندیاری با دقت یک مردم‌نگار میدانی، رد اشیا، محله‌ها و لهجه‌هایی را دنبال می‌کند که حافظه جمعی ایرانیان را شکل داده‌اند. او از جزئیات زندگی قدیم می‌نویسد تا تصویری روشن و قابل اعتماد از ریشه‌ها، عادت‌ها و لحن نسل‌ها پیش روی خواننده بگذارد؛ روایتی مستند اما زنده از آنچه بودیم و هنوز در ما جاری است.
مقالات مرتبط

صبح‌های مدرسه در دهه‌های ۶۰ تا ۸۰؛ مسیرهایی که حافظه بوی نمورشان را نگه داشت

روایتی مردم‌نگارانه از صبح‌های مدرسه در دهه‌های ۶۰ تا ۸۰؛ از کوچه‌های خاکی و بوی نان داغ تا صف سرویس و کیف‌های چرخ‌دار؛ ردّ خاطرات در مسیرها.

زندگی با یک تلویزیون؛ چرا نسل دهه‌۶۰ برنامه‌ها را «با خانواده» زندگی می‌کرد؟

تحلیلی روایی از زندگی با یک تلویزیون در دهه ۶۰ ایران؛ از چیدمان اتاق‌نشیمن و نور آبی صفحه تا آداب دورهمی و حافظهٔ جمعی خانواده‌ها و بازتولید یادها امروز.

«قصه‌های مجید»؛ چرا یک سریال قدیمی هنوز با نوجوان‌های امروز رفیق است؟

تحلیلی قوم‌نگارانه از «قصه‌های مجید»: چرا ریتم کند، لهجه اصفهانی و جزئیات روزمره هنوز برای نوجوان‌های امروز ملموس و دوست‌داشتنی‌اند؛ از صف نان تا میم‌ها.

چیزی بنویسید، بماند به یادگار

هفده − چهارده =