صفحه اصلی > موسیقی و نواهای ماندگار : صدای خواننده‌هایی که حال‌وهوای دهه‌ها را رقم زدند

صدای خواننده‌هایی که حال‌وهوای دهه‌ها را رقم زدند

سه نسل در یک خانه ایرانی نشسته‌اند و از رادیو قدیمی، نوار کاست و موبایل موسیقی گوش می‌دهند؛ تصویری از صدای خواننده‌ها که حال‌وهوای دهه‌ها را در حافظه جمعی ایرانیان رقم زده است.

آنچه در این مقاله میخوانید

صدای خواننده‌هایی که حال‌وهوای دهه‌ها را رقم زدند؛ هواشناسی عاطفی یک سرزمین

اگر تقویم رسمی را کنار بگذاریم، تاریخ عاطفی ما را می‌شود از روی صداها خواند؛ از روی لرزش یک تحریر، کش‌آمدن یک «آه»، یا سکوت ناگهانی بین دو مصرع. «صدای خواننده‌هایی که حال‌وهوای دهه‌ها را رقم زدند» فقط ماجرای چند ستاره موسیقی نیست؛ داستان این است که چطور حنجره آدم‌ها تبدیل شده به گزارش وضعیت جویِ هر دهه: آفتابیِ پرامید، نیمه‌ابریِ مردد، یا غبارآلودِ مهاجرت.

در این جستار، نه فهرست رتبه‌بندی می‌چینیم و نه می‌خواهیم «بهترین» را انتخاب کنیم. چند صدای شاخص را، قبل و بعد از انقلاب، در داخل و بیرون ایران برمی‌داریم و مثل نقشه هواشناسی روی دهه‌ها پهن می‌کنیم؛ از رادیوی ماشین پدر و نوار کاست مهمانی‌ها تا بوفه دانشگاه و پلتفرم‌های استریم امروز. این متن دعوتی است به گوش‌دادن دوباره؛ این بار نه فقط به ملودی، که به آب‌وهوای پنهانی که هر صدا حمل می‌کند.

دهه‌های پیش از انقلاب؛ رادیو، کافه و خیال شهر مدرن

دهه‌های ۳۰ تا ۵۰ شمسی، برای خیلی‌ها در حافظه صوتی ما، با دو فضا تعریف می‌شود: رادیویی که از آشپزخانه خانه‌های ایرانی پخش می‌شد و کافه‌ها و کاباره‌هایی که شهر مدرن را رویاپردازی می‌کردند. صداهایی که در این فضا جریان داشت، ترکیبی بود از شور شهرنشینی، رؤیای طبقه متوسط در حال ظهور و سایه سنگین سیاست.

در همین دوره، آوازهای اصیل ایرانی با اجرای خوانندگانی مثل شجریانِ جوان یا بنان، لهجه و تحریر را به کدی برای «وقار» و «وقصه‌بودن» تبدیل کرد. تحریرهای ریز، کنترل‌شده و نشسته روی شعر حافظ و سعدی، برای نسل آن سال‌ها شبیه کلاس درس هویت بود؛ اینکه «ایرانی بودن» چطور باید در صدا شنیده شود. این صداها معمولاً از بلندگوی چوبی رادیو، از تلویزیون سیاه‌وسفید یا از ضبط‌های سنگینِ توی خانه و حیاط ایرانی شنیده می‌شد؛ جایی که موسیقی هنوز مراسمی خانوادگی بود، نه صدای پس‌زمینه اسکرول‌کردن.

در نقطه مقابل، صدای خوانندگان پاپ آن دوره، با ویبره‌های پررنگ و خنده‌های ناگهانی وسط اجرای زنده، هوای دیگری را گزارش می‌کرد: امید به پیشرفت، شهرنشینی، و نوعی سبک‌سری آگاهانه. خنده روی ترک زنده، آن «هورا»های کوتاه وسط ترانه، امضای نسلی شد که خیال می‌کرد شهر همیشه چراغان می‌ماند.

دهه ۶۰؛ سکوت‌های بلند، رادیوی ماشین و نوارهای پنهان

پس از انقلاب و در سال‌های جنگ، نقشه صدا ناگهان عوض شد. فضای رسمی پر شد از سرود، نوحه و مارش؛ صداهایی با تحریر اندک، لهجه یکدست و فرکانس‌های بالا که برای برانگیختن جمعیت طراحی شده بود. اما تاریخ عاطفی دهه ۶۰ فقط با این صداها نوشته نشد؛ بخش مهمی‌اش لابه‌لای سکوت‌ها و نوارهای پنهان در کشوی کمدها شکل گرفت.

برای خیلی از خانواده‌ها، رادیوی ماشین پدر تنها جایی بود که صدا بی‌دردسر پخش می‌شد. بین اخبار جبهه و گزارش صف کوپن، آهنگی کوتاه از رادیو پخش می‌شد و همان چند دقیقه، هوای ماشین را عوض می‌کرد. کودکی‌های زیادی با همین لحظه‌ها گره خورد؛ بوی بنزین، صدای برف‌پاک‌کن، و نواری که باید قبل از رسیدن به مقصد عوض می‌شد تا «کسی نبیند».

در خانه‌ها، نوارهای کپی‌شده، صدای خواننده‌هایی را حمل می‌کرد که دیگر در داخل کشور حضور نداشتند. خش‌خش نوار، تبدیل شد به بخشی از جنس صدا؛ انگار مهاجرت نه فقط در شعر و ملودی، که در کیفیتِ خراب ضبط هم شنیده می‌شد. همین فاصله بین صدای رسمی و صدای پنهانی، بخش مهمی از دهه‌ها و سبک زندگی بعدی را شکل داد؛ نسلی که یاد گرفت همزمان در دو فرکانس زندگی کند: آنچه بلند می‌شنود و آنچه یواش گوش می‌دهد.

دهه ۷۰؛ نوارکاست، پاساژهای موسیقی و صدای سازش محتاط

دهه ۷۰، برای خیلی‌ها دهه «نوار کاست» و پاساژهای موسیقی است؛ طبقات پر از ویترین، عکس خواننده پشت شیشه، و ضبط‌فروشی‌هایی که بیرون مغازه‌شان یک بلندگوی زغالی، آخرین آلبوم‌ها را پخش می‌کرد. صداهای این دوره، به‌نوعی گزارش وضعیت بازگشت تدریجی شادی به فضای عمومی‌اند؛ اما شادی کنترل‌شده، حساب‌شده و بدون تندرفتن.

خوانندگان پاپِ بازگشته و نوظهور، با تحریرهای محدودتر و شعرهایی درباره عشق روزمره و «زندگی عادی»، صدای سازشِ محتاط را نمایندگی می‌کردند. timbre گرم اما بدون فریاد، تمایل به قرار گرفتن در محدوده میانی صدا (نه خیلی زیر، نه خیلی بم) و لهجه‌ای که شهرنشینی تهرانی را به‌عنوان نُرم جدید تثبیت می‌کرد، همگی کدهایی برای گفتن اینکه: «می‌خواهیم شاد باشیم، اما می‌فهمیم کجا ایستاده‌ایم».

در همین سال‌ها، بوفه دانشگاه، سرویس‌های بین‌شهری و مغازه‌های کوچک کنار سینماها، تبدیل شد به ایستگاه‌های مهم شنیدن. ترانه‌ها با صدای بلند از ضبط‌های کوچک پخش می‌شدند، اما هنوز در رفتار بدنیِ شنونده‌ها نوعی خودنگهداری دیده می‌شد: شانه‌هایی که تا آخر رها نمی‌شد، لبخندی که نصفه می‌ماند. صدای خواننده این لرزش را بازتاب می‌داد؛ انگار خودش هم می‌دانست باید بین میل به فریاد و الزام به زمزمه، جایی در میانه انتخاب کند.

مهاجرت صدا؛ دهه‌ای که لهجه، تبعید شد

یکی از مهم‌ترین گره‌های حافظه صوتی ما، صدای خوانندگانی است که بخشی از زندگی‌شان را یا کاملاً بیرون از ایران گذرانده‌اند، یا سال‌ها بین داخل و خارج در رفت‌وآمد بوده‌اند. این صداها، مخصوصاً از دهه ۶۰ به بعد، روی موج شبکه‌های ماهواره‌ای، رادیوهای برون‌مرزی و بعدها اینترنت، شنیده شدند و به گزارش‌گر «آب‌وهوای تبعید» تبدیل گشتند.

در این صداها، timbre اغلب کمی فلزی‌تر و خشن‌تر است؛ شاید به‌خاطر جنس استودیوها، شاید به‌خاطر فشاری که بر حنجره وارد می‌شود وقتی قرار است هم‌زمان برای مخاطب داخل و خارج بخوانی. لهجه‌ها هم لایه دیگری به ماجرا اضافه می‌کنند. برخی خواننده‌ها لهجه تهران دهه ۵۰ را حفظ کردند؛ با کشیدن «آ»ها و نوع خاص تلفظ «ق». این لهجه یخ‌زده، برای شنونده داخل، تبدیل شد به ماشین زمان؛ هر بار که ترانه پخش می‌شد، هوای خانه برای چند دقیقه بوی «قبل از رفتن‌ها» می‌گرفت.

در این دوره، سکوت بین دو مصرع گاهی از خود شعر سیاسی‌تر بود. آن مکث‌های طولانی که گاهی با صدای نفس‌کشیدن خواننده پر می‌شد، مثل لحظه‌ای بود که هر دو طرف، هم خواننده و هم شنونده، به چیزی فکر می‌کردند که نمی‌شد گفت. این‌ها همان لحظاتی است که موسیقی از هنر سرگرم‌کننده به سند عاطفی تبدیل می‌شود؛ سندی که بخشی از آن را باید در کنار وقایع و رویدادهای ملی در خاطره شخصی خواند.

دهه ۸۰ و ۹۰؛ اینترنت، پلی‌لیست و صدای اعتراض خاموش

با آمدن اینترنت، سرعت، نحوه شنیدن را عوض کرد. از اواخر دهه ۷۰ و به‌ویژه در دهه ۸۰ و ۹۰، پخش صدا از رادیوی جمعی، به هدفون شخصی کوچ کرد. این جاست که خواننده‌های جدید، با تکیه بر استودیوهای خانگی، سبک‌های تلفیقی و شعرهای نزدیک به زبان محاوره، به صدای نسل دیجیتال تبدیل شدند؛ نسلی که عادت دارد در عین شلوغی شبکه‌ها، در اتاق خودش تنها بماند.

تیمبر این صداهای تازه اغلب شفاف‌تر، کم‌ویبره‌تر و نزدیک‌تر به گفتار است؛ انگار خواننده به‌جای «خواندن برای جمع»، دارد «حرف می‌زند با یک نفر». لهجه‌ها متنوع‌تر شده‌اند؛ از تهرانی نرم تا رگه‌های آذری، جنوبی، خراسانی و… که آگاهانه در اجرا حفظ می‌شوند. این رنگارنگی لهجه، اعتراض خاموشی است به یکدست‌سازی قدیمی؛ نوعی پس‌گرفتن حقِ محلی‌بودن.

در همین دوره، پلتفرم‌های استریم و شبکه‌های اجتماعی باعث شدند صداها به‌سرعت پخش شوند، اما همین سرعت، عمرشان را هم کوتاه کرد. صدای خواننده‌ای که یک ماه روی همه استوری‌ها و ویدئوهای کوتاه می‌نشیند، ماه بعد شاید جای خود را به دیگری بدهد. برای نسل جدید، «صدای حال‌وهوای دهه» نه لزوماً یک نفر، که ترکیب چند نفر است که در حافظه مشترک شنیداری تکرار شده‌اند. اعتراض خاموش، این‌بار در لحن خسته، در انتخاب واژه‌های خاکستری و در ترجیح ملودی‌های مینیمال خودش را نشان می‌دهد؛ انگار نسل تازه، بیش از فریادکردن، به زمزمه‌ای طولانی و مداوم اعتماد دارد.

از رادیو تا استریم؛ صدا کجا شنیده می‌شد و چرا مهم است؟

وقتی از «صدای خواننده‌هایی که حال‌وهوای دهه‌ها را رقم زدند» حرف می‌زنیم، فقط خود صدا مهم نیست؛ محل شنیده‌شدن آن هم بخشی از حافظه است. هر فضا، قوانین عاطفی و اجتماعی خودش را دارد و صدا را به‌شکل خاصی در بدن و ذهن ما ثبت می‌کند.

چند فضای کلیدی شنیدن را می‌شود این‌طور خلاصه کرد:

  • رادیوی ماشین پدر: صداهایی که با جاده، خانواده و سفر گره خوردند؛ موسیقی در نقش همراه راه.
  • بوفه دانشگاه: ترانه‌هایی که با اولین دوستی‌ها، بحث‌های سیاسی و کشف هویت شخصی آمیخته شدند.
  • نوار در مهمانی‌های خانگی: موسیقی به‌عنوان پس‌زمینه خنده، رقص، آشنایی‌ها و سوءتفاهم‌ها.
  • پاساژهای موسیقی: کشف تصادفی صداهای جدید، از پشت ویترین و اسپیکرهای کوچک.
  • شبکه‌های ماهواره‌ای: اتصال خانه‌های داخل، به فضای فرهنگی بیرون؛ صداهایی که از مرزها عبور می‌کردند.
  • پلتفرم‌های استریم: شنیدن خصوصی، هدفون در گوش، در اتاق یا در مترو؛ موسیقی به‌عنوان همراه تنهایی.

هرکدام از این فضاها، نه‌فقط یک «جای فیزیکی»، که یک آیین شنیدن است؛ آیینی که به ما یاد می‌دهد چطور با موسیقی خاطره بسازیم و چطور آن را در حافظه روزمره‌مان آرشیو کنیم.

کدهای پنهان صدا؛ از تحریر تا سکوت

اگر کمی ریزتر گوش بدهیم، می‌بینیم هر دهه، زبان پنهانی از کدهای صوتی دارد. چند نمونه از این کدها که در صداهای مختلف تکرار شده‌اند:

کد صوتی معنای عاطفی رایج دهه‌های پررنگ‌تر
تحریرهای کشدار و پیچیده وقار، تداوم سنت، نوعی افتخار جمعی ۳۰ تا ۵۰، تداوم در بعد از انقلاب در موسیقی سنتی
ویبره‌های پررنگ و خنده روی ترک زنده شادی شهری، سبک‌سری کنترل‌نشده، امید خام ۴۰ و ۵۰، بازخوانی‌شده در برخی پاپ‌های مهاجرتی
سکوت‌های طولانی بین دو مصرع تردید، سانسور درونی، غم گفته‌نشده ۶۰ و ۷۰، و دوباره در برخی آثار اعتراضی دهه ۹۰
لحن نزدیک به گفتار، بدون تحریر صمیمیت، خستگی، اعتراف شخصی ۸۰ و ۹۰
حفظ آگاهانه لهجه‌های محلی مقاومت فرهنگی نرم، تأکید بر ریشه‌ها از ۷۰ به بعد، اوج در دهه ۹۰

خواندن این کدها، نوعی «سواد شنیداری» است؛ مهارتی که کمک می‌کند بفهمیم چرا فلان آهنگ، ما را ناگهان به یاد حیاط خانه مادربزرگ، سفر با اتوبوس دوطبقه، یا اولین روز دانشگاه می‌اندازد؛ حتی اگر کلماتش چیز دیگری بگوید.

چطور صدای دهه خودمان را ثبت کنیم؟

حالا که این‌همه از صداهای گذشته حرف زدیم، سؤال مهم این است: صدای دهه خودمان چطور در حافظه ثبت می‌شود؟ اگر چند دهه بعد، کسی بخواهد بداند «نسل ۷۰، ۸۰ و ۹۰» در ایران چه احساسی داشت، به کدام صداها گوش خواهد داد؟

می‌شود چند تمرین کوچک برای زندگی روزمره پیشنهاد کرد:

  • یک لیست پخش بسازید که فقط شامل آهنگ‌هایی باشد که در لحظه‌های سرنوشت‌ساز زندگی‌تان گوش داده‌اید؛ مثل اولین سفر تنهایی، جدایی‌ها، آشتی‌ها و شروع‌های دوباره.
  • کنار هر آهنگ، چند خط بنویسید که «کجا بودم، با چه کسی بودم، هوا چطور بود»؛ این کار موسیقی را به خاطره تبدیل می‌کند، نه فقط سرگرمی.
  • هر از گاهی، به صداهای بیرون از موسیقی هم گوش بدهید؛ بوق نانوا، صدای دوره‌گردها، اَکوی حیاط، همگی بخشی از پلی‌لیست نانوشته شهر شما هستند.
  • صدای خودتان یا عزیزانتان را ضبط کنید؛ لحن شوخی‌های خانوادگی، خنده‌ها، حتی بحث‌های روزمره؛ این‌ها همان «نوارهای خانوادگی» نسل امروزند.

این تمرین‌ها، شما را از مصرف‌کننده موسیقی، به «آرشیودار» حافظه شنیداری خودتان تبدیل می‌کنند؛ نقشی که با روح «مجله خاطرات» و ایده زندگی خاطره‌مند گره خورده است.

جمع‌بندی؛ وقتی یک تحریر، تبدیل به تقویم می‌شود

اگر به عقب نگاه کنیم، می‌بینیم که تاریخ رسمی، با سال و ماه و روز کار می‌کند، اما تاریخ عاطفی، با صدا. برای بعضی‌ها، یک تحریرِ کشدار روی شعری قدیمی، یادآور بعدازظهرهای زمستانی و بخار چای روی میز است؛ برای عده‌ای دیگر، خنده خواننده روی ترک زنده، در ذهنشان با نور رقصان مجالس عروسی و امید جمعیِ دهه‌ای پیوند خورده که خیال می‌کرد همه‌چیز رو به بهتر شدن است.

«صدای خواننده‌هایی که حال‌وهوای دهه‌ها را رقم زدند» در نهایت از یک چیز می‌گوید: هر نسل، هواشناسی عاطفی خودش را دارد و این پیش‌بینی هوا، از گلوگاه خواننده‌هایی عبور کرده که گاهی حتی خودشان خبر نداشته‌اند چقدر نماینده‌اند. شاید وظیفه ما، به‌عنوان شنونده و ثبت‌کننده، این باشد که این صداها را فقط گوش نکنیم، بلکه مثل اسناد زنده با آن‌ها رفتار کنیم؛ سندهایی که هر تحریر، هر مکث و هر لهجه‌شان، گوشه‌ای از زندگی جمعی ما را روشن می‌کند.

پرسش‌های متداول درباره صدای خواننده‌ها و حال‌وهوای دهه‌ها

۱. چرا بعضی صداها بیشتر از بقیه به «صدای یک دهه» تبدیل می‌شوند؟

چند عامل دست‌به‌دست هم می‌دهند تا یک صدا به نماد یک دوره تبدیل شود: تکرار گسترده در رسانه‌های آن زمان، هم‌زمانی با رویدادهای مهم سیاسی و اجتماعی، و همخوانی لحن خواننده با احساس جمعی. وقتی timbre یک صدا، شبیه حال‌وهوای غالب خیابان‌ها و خانه‌هاست، مردم ناخودآگاه آن را «صدای خودشان» می‌دانند. از طرف دیگر، حضور مداوم این صدا در لحظه‌های روزمره ـ از رادیوی ماشین تا مهمانی‌ها ـ باعث می‌شود مثل پس‌زمینه دائمی یک دهه در حافظه جمعی ثبت شود.

۲. نقش نوار کاست و رسانه‌های قدیمی در شکل‌دادن به خاطره صوتی چه بود؟

نوار کاست، رادیو و تلویزیون‌های قدیمی فقط ابزار پخش نبودند؛ سرعت، کیفیت و محدودیت‌هایشان روی نوع خاطره‌سازی اثر می‌گذاشت. مثلاً محدودیت تعداد نوارها در خانه باعث می‌شد یک آلبوم ده‌ها بار گوش داده شود و عمیقاً در زندگی روزمره نفوذ کند. خش‌خش نوار، تاخیر پخش، یا قطع‌شدن ناگهانی برق همگی بخشی از تجربه شنیداری بودند. این ویژگی‌ها امروز، در مقایسه با استریم بی‌وقفه و انتخاب بی‌نهایت، به خاطره‌ای ملموس و متمایز تبدیل شده‌اند که در آن هر آهنگ، وزن و دوام بیشتری در حافظه داشت.

۳. آیا در دوره استریم هم می‌توان «صدای یک دهه» را تشخیص داد؟

با اینکه سرعت تولید و مصرف موسیقی بالا رفته و عمر ترانه‌ها کوتاه‌تر شده، باز هم می‌توان الگوهایی را دید. کافی است به چند سال متوالی نگاه کنیم و ببینیم چه نوع timbre، چه فضاهای صوتی (مینیمال، شلوغ، الکترونیک، آکوستیک) و چه موضوعاتی در شعرها تکرار می‌شوند. حتی اگر دیگر یک خواننده واحد نماد دهه نشود، ترکیبی از چند صدا می‌تواند چهره عاطفی دوره را بسازد. پلی‌لیست‌های مشترک، آهنگ‌های وایرال و موسیقی‌هایی که زیر ویدئوهای مهم اجتماعی استفاده می‌شوند، سرنخ‌های خوبی برای ردیابی این صدا هستند.

۴. چطور می‌توانم برای خودم «آرشیو صوتی زندگی» بسازم؟

یک راه ساده این است که برای هر دوره مهم زندگی ـ مدرسه، دانشگاه، سربازی، مهاجرت، ازدواج یا جدایی ـ یک فولدر یا پلی‌لیست جدا بسازید و آهنگ‌هایی را که آن زمان زیاد می‌شنیدید در آن جمع کنید. کنار این پلی‌لیست، چند خط درباره هر دوره بنویسید؛ مکان، رابطه‌ها، حس غالب. می‌توانید صداهای محیطی را هم اضافه کنید؛ مثل صدای حیاط، خیابان محله یا گفت‌وگوی کوتاه با اعضای خانواده. این کار، خاطره شنیداری شما را از «حس مبهم» به «آرشیو قابل مرور» تبدیل می‌کند و کمک می‌کند سال‌ها بعد، تاریخ شخصی‌تان را نه فقط بخوانید، که دوباره بشنوید.

۵. آیا لهجه و زبان محاوره در موسیقی، نوعی اعتراض است؟

همیشه نه، اما در بسیاری از موارد، انتخاب آگاهانه لهجه محلی یا زبان محاوره، نوعی مقاومت نرم در برابر استانداردسازی فرهنگی است. وقتی خواننده‌ای تصمیم می‌گیرد با لهجه شهر خودش بخواند، در واقع می‌گوید این لهجه هم شایسته شنیده‌شدن در مقیاس ملی است. برای نسلی که تجربه تمرکزگرایی فرهنگی را داشته، این کار معنایی فراتر از زیبایی‌شناسی دارد؛ نوعی پس‌گرفتن صدا. این انتخاب، به‌ویژه در دهه‌های اخیر که تنوع صداها بیشتر شده، بخشی از هویت اعتراضی آرام و چندلایه موسیقی معاصر ایران را تشکیل می‌دهد.

مانی فرهام- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
مانی فرهام با نگاهی آرام و دقیق به دنیاهای تصویر و صدا وارد می‌شود و از فیلم‌ها، موسیقی و متن‌هایی می‌نویسد که در حافظه ما جای گرفته‌اند. او روایت هنر را از میان حس‌ها و لحظه‌ها عبور می‌دهد و نقدی ارائه می‌کند که بر پایه فهم عمیق، توجه انسانی و پیوند با نوستالژی ایرانی شکل گرفته است.
مقالات مرتبط

نوستالژی در 6/8؛ چرا ریتم‌های دهه 80 هنوز در مهمانی‌ها زنده‌اند؟

چرا هنوز با شنیدن چند ضرب ۶/۸ دهه‌ هشتاد، بدن‌مان بی‌اختیار تکان می‌خورد؟ در این یادداشت، از مهمانی‌های زیرزمینی تا عروسی‌های خانوادگی، رد نوستالژی ۶/۸ و نقش آن در حافظه جمعی ایرانی را دنبال می‌کنیم.

صدای باران روی پنجره و موسیقی فیلم‌های ایرانی؛ یک حافظه مشترک شنیداری

صدای باران روی پنجره و موسیقی فیلم‌های ایرانی چطور به یک حافظه مشترک شنیداری تبدیل شده‌اند؟ از تیتراژهای ملودرام‌های دهه ۷۰ و ۸۰ تا سکانس‌های تنهایی پشت پنجره، این مقاله رد این صداها را در خاطره جمعی چند نسل ایرانی دنبال می‌کند.

ترانه‌هایی که به ما هویت دادند؛ از آوازهای نواحی تا ریمیکس‌های نسل Z

از آوازهای نواحی و نغمه‌های محلی تا ریمیکس‌ها و پلی‌لیست‌های نسل Z، ترانه‌ها چطور به ما هویت داده‌اند و خاطره‌های خانوادگی، شهرها، طبقه و مهاجرت را در حافظه جمعی ایرانی‌ها ثبت کرده‌اند؟

چیزی بنویسید، بماند به یادگار

شانزده − دو =