چراغانی اعیاد؛ روشنایی کوچه و دلها
وقتی از نوستالژی کوچهها حرف میزنیم، کمتر تصویری بهاندازهی چراغانی اعیاد در ذهنها زنده میشود. کوچهای که دیوارهای سادهاش با ریسههای رنگی، پرچمهای سبز و قرمز، و طاق نصرتهای دستساز تبدیل به جشنی جمعی میشود. در اعیاد مذهبی، مثل عید غدیر یا نیمهشعبان، چراغانی تنها یک تزیین نبود؛ نوعی یادآوری بود که شادی فردی باید با شادی جمعی گره بخورد.
کنار این چراغها، سفرههای نذری پهن میشد؛ سفرههایی که گاه با عنوان «سفره نذر امامان» شناخته میشدند و در آن، نان تازه، سبزی، خرما، نقل و حتی شلهزرد جایگاه ویژه داشت. این سفرهها همانقدر که شکمها را سیر میکردند، دلها را هم روشن میساختند. چرا که هر کاسهی آش یا هر استکان چای نذری، ادامهی همان رشتهی نورانی بود که از دیوار به دیوار کشیده شده بود.
«نذر و چراغانی» در چنین لحظاتی معنا پیدا میکرد: روشن کردن کوچه برای یاد یک عید مذهبی، و تقسیم کردن خوراک سادهای که همه را دور هم جمع میکرد. این خاطرات نشان میدهد که نور واقعی، نه از لامپها بلکه از همدلی جاری میشد.
سفرههای نذری؛ آیینهای از فرهنگ و همدلی
در روزهای اعیاد، چراغانی محله تنها به ریسهها و پرچمها محدود نبود؛ سفرههای نذری به همان اندازه مهم و خاطرهانگیز بودند. سفرههایی که به نام امامان یا مناسبتهای خاص پهن میشدند، از «سفره امام حسن» در شب نیمهرمضان گرفته تا سفرههای مخصوص عید غدیر و عید قربان. هر سفره ترکیبی از سادگی و معنویت بود: نان سنگک تازه، خرماهای شیرین، نقلهای سپید، سبزی معطر و گلابی که عطرش در فضا میپیچید.
این سفرهها بیش از هر چیز یک بهانه برای گردهمآیی بودند. کودکان منتظر بودند تا سهمی از شیرینی یا آش رشته بگیرند و بزرگترها هم در کنار هم دعا میخواندند. «نذر و چراغانی» در چنین صحنههایی معنا پیدا میکرد؛ چراغانی کوچهها فضایی میساخت که همهی اهالی محله بتوانند دور یک سفره جمع شوند.
بسیاری از خانوادهها حتی در شرایط سخت اقتصادی، سعی میکردند سهمی هرچند کوچک در این سفرهها داشته باشند. همین عمل کوچک، حس تعلق به جمع را تقویت میکرد. در حقیقت، سفرههای نذری در اعیاد نوعی حافظهی مشترک برای محلهها شدند؛ حافظهای که با نور، غذا و دعا پیوند خورده بود.
اعیاد بزرگ؛ شکوه چراغانی در غدیر و نیمهشعبان
هرچند در بسیاری از اعیاد مذهبی چراغانی و نذر جایگاه ویژه داشت، اما دو عید بیش از همه در خاطرهها ماندهاند: عید غدیر و شب نیمهشعبان. در این شبها، کوچهها به یک جشن تمامعیار تبدیل میشدند. لامپهای رنگی از یک سوی خیابان تا سوی دیگر کشیده میشدند، پرچمهای سبز و سفید در باد میرقصیدند، و طاق نصرتهایی ساده اما پرشکوه بر در ورودی محلهها نصب میشد.
در عید غدیر، سفرههای نذری بیشتر رنگ و بوی پذیرایی شیرین داشت: حلوا، شیرینی نخودچی، نقل و گلاب. در نیمهشعبان اما، شادی کودکان برجستهتر بود؛ کیسههای کوچک پر از شکلات و نقل میان بچهها تقسیم میشد، و بعضی خانهها حتی چراغهای نفتی قدیمی یا فانوسهای کوچک را روشن میکردند تا نور کوچهها بیشتر شود.
«نذر و چراغانی» در این اعیاد به شکل پیوندی ناگسستنی جلوه میکرد: نذر برای شادی جمعی و چراغانی برای روشن کردن دلها. خاطرهی بوی گلاب در شبهای نیمهشعبان، یا صدای سرودهای عید غدیر از بلندگوهای کوچک محله، هنوز برای بسیاری از ما زنده است. این آیینها نشان میدهند که چگونه اعیاد نه فقط یک روز تقویمی، بلکه تجربهای عمیق و جمعی از همدلی و روشنایی بودند.
کودکان و جوانان؛ قلب تپندهی چراغانی اعیاد
چراغانی محرم و اعیاد تنها با همت بزرگترها شکل نمیگرفت. کودکان و جوانان همیشه نیروی اصلی اجرای این آیینها بودند. در روزهای منتهی به عید، نوجوانها از بام تا کوچه مشغول کشیدن ریسهها و آویزان کردن لامپها میشدند. بعضیها وظیفه داشتند پرچمها را مرتب کنند، بعضی دیگر طاق نصرتهای چوبی و مقوایی بسازند. صدای خندهها و شوخیهایشان با نور چراغها درهم میآمیخت و حالوهوای محله را روشنتر میکرد.
کودکان کوچکتر هم با شوق در سفرههای نذری کمک میکردند؛ خرما در سینی میچیدند، قندها را در استکانهای چای میگذاشتند یا بستههای کوچک نقل و شکلات را میان مهمانان توزیع میکردند. همین لحظهها برایشان خاطرهای ماندگار شد: خاطرهی اولین بار که در کنار بزرگترها سهمی در «نذر و چراغانی» داشتند.
این مشارکت نسلهای مختلف، پیامی پنهان در خود داشت؛ چراغانی و سفرهها تنها برای زیبایی یا پذیرایی نبودند، بلکه راهی بودند برای آموزش همبستگی. کودکان یاد میگرفتند که شادی و نور، وقتی ارزشمندتر است که با دیگران تقسیم شود. شاید به همین دلیل، بسیاری از ما هنوز با دیدن یک ریسهی ساده یا بوی شلهزرد نذری، یکباره به کوچههای پرنور کودکیمان پرتاب میشویم.
خاطرات حسی؛ وقتی بو و صدا چراغانی را کامل میکنند
چراغانی اعیاد فقط به چشمها مربوط نبود؛ همهی حواس ما درگیر میشدند و همین، خاطراتش را ماندگار کرد. در کوچههای روشنشده با لامپهای رنگی، صدای سرودهای شاد یا دعاهای دستهجمعی از بلندگوهای کوچک محله میپیچید. گاهی کودکان همصدا با نواها میخواندند و شادی جمعی با صدای خندهها درهم میآمیخت.
بوی گلاب و اسپند، شاید مهمترین عنصر بویایی این خاطرات بود. خانهبهخانه، بوی شلهزرد، حلوا یا آش نذری در فضا پخش میشد و همین بوها مسیر کوچهها را از هم متمایز میکرد. هر محله بوی خودش را داشت؛ انگار رایحهای نامرئی بود که چراغانی را کامل میکرد.
رنگها هم بخش مهمی از این تجربه بودند: لامپهای قرمز، سبز و زردی که مثل ستارههای کوچک چشمک میزدند، پارچههای سبز یا سفید که بر سردر خانهها آویخته میشد و حتی ظروف مسی و استکانهای باریک چای، همه باهم یک ترکیب بصری فراموشنشدنی میساختند.
در حقیقت، چراغانی محرم و اعیاد تجربهای چندحسی بود؛ ترکیبی از نور، صدا، بو و رنگ. همین چندوجهی بودن باعث شد «نذر و چراغانی» نهفقط یک رسم، که یک خاطرهی عمیق جمعی در ذهن همهی نسلها باقی بماند.
سفرههای خوراکی اعیاد؛ طعم خاطره در کنار نور
اگر چراغانی اعیاد چشمها را روشن میکرد، سفرههای خوراکی دلها را گرم میساخت. هر محله بسته به سنتهایش، خوراکیهایی ویژه برای نذر آماده میکرد که بعدها به بخشی از خاطره جمعی تبدیل شد. شلهزرد با زعفران و دارچین، آش رشتهی داغ با پیاز داغ طلایی، و خرماهای چیدهشده در سینیهای مسی، از رایجترین نذرها بودند. کنارشان، شیرینیهای ساده مثل نان نخودچی، نقل و حتی حلوا هم در سفرهها جای داشت.
در اعیاد بزرگی مثل غدیر، مردم تلاش میکردند خوراکیهای شیرین بیشتر باشد تا طعم شادی در ذهن بچهها بماند. در نیمهشعبان هم شکلات و نقل میان کودکان توزیع میشد و همین لحظهها چراغانی محله را از یک آیین مذهبی به جشن زندگی تبدیل میکرد.
نذر و چراغانی در این سفرهها هم معنا مییافت؛ نور کوچهها با طعم خوراکیها همراه میشد و خاطرهای میساخت که نهتنها چشم، بلکه زبان و دل را سیراب میکرد.
چراغانی محرم؛ روشنایی در دل سوگ
محرم اگرچه ماه عزاست، اما چراغانی آن در کوچهها تصویری متفاوت از شادی اعیاد داشت. لامپهای رنگی جای خود را به چراغهای سفید و زرد ملایم میدادند و پرچمهای سیاه و سبز بر سردر خانهها و هیئتها آویخته میشد. این چراغانی بیشتر از آنکه برای تزئین باشد، برای ایجاد حس همدلی و یادآوری پیام محرم بود: نوری که در تاریکی میدرخشد.
نذرها در محرم شکل دیگری داشتند. بهجای شیرینی و نقل، بیشتر خوراکیهای ساده و گرم در سفرهها پهن میشدند: چای داغ در استکانهای باریک، خرما، آش نذری و حلیم صبحگاهی. این سفرهها نهتنها نیاز جسمی را پاسخ میدادند، بلکه برای دلهای سوگوار هم آرامشی میآوردند.
کودکان با شوق در توزیع چای یا خرما کمک میکردند و زنان خانه در پشت صحنه مشغول آمادهسازی دیگهای بزرگ بودند. نذر و چراغانی در محرم رنگی دیگر به خود میگرفت؛ چراغانی، روشنایی برای عبور از غم، و نذر، نمادی از همدلی در میان اشکها.
محرم نشان میدهد که حتی در لحظات اندوه هم، خاطرات جمعی میتوانند با نور و نذر زنده بمانند؛ خاطراتی که در دل تاریکی، چراغی روشن میسازند.
دو چهرهی چراغانی؛ شادی اعیاد و سوگ محرم
چراغانی در فرهنگ ما همواره با نور معنا شده، اما این نور در اعیاد و در محرم، دو معنای متفاوت به خود میگیرد. در اعیاد، چراغانی محلهها رنگارنگ و پرشور بود؛ لامپهای سبز، قرمز و زرد در کنار پرچمها و طاق نصرتها، فضای جشن را بازتاب میدادند. بوی گلاب، صدای سرودهای شاد و سفرههای شیرین مثل شلهزرد و نقل، خاطرهای سرشار از شادی میساخت.
در محرم اما، همین چراغانی حال و هوایی آرامتر و سوگوارانه پیدا میکرد. لامپها اغلب سفید یا زرد ملایم بودند، پرچمهای سیاه و سبز در کوچهها نصب میشد و به جای سرودهای شاد، نوحهها و طبلهای عزاداری در فضا میپیچید. سفرهها هم تغییر میکردند؛ خرما، چای، آش یا حلیم جای شیرینیها را میگرفتند.
با این همه، در هر دو شکل، یک اصل ثابت بود: نور بهعنوان نشانهای از همدلی و جمع شدن مردم. چه در جشن نیمهشعبان و عید غدیر، چه در سوگ محرم، «نذر و چراغانی» پیوندی میان همسایهها و یادآوری یک حقیقت مشترک بود؛ اینکه خاطرات روشن، هم در شادی و هم در غم ساخته میشوند.
از کوچههای دههی شصت تا محلههای امروزی
چراغانی محرم و اعیاد در دهههای گذشته شکلی سادهتر اما صمیمیتر داشت. در دههی شصت، بیشتر کوچهها با لامپهای کوچک رنگی و پرچمهای پارچهای تزئین میشدند. همسایهها خودشان با سیم و چوب طاق نصرت میساختند و سفرههای نذری بیشتر بر پایهی خوراکیهای خانگی بود؛ دیگهای آش و شلهزردی که روی اجاقهای حیاط خانهها میجوشیدند و بویشان در کوچه میپیچید.
امروز اما، چراغانی محرم و اعیاد بهویژه در شهرهای بزرگ شکل دیگری یافته است. ریسههای LED جای لامپهای قدیمی را گرفتهاند، طاق نصرتها با سازههای فلزی و نورپردازی حرفهای ساخته میشوند و حتی سفرههای نذری گاه در ظروف یکبار مصرف به دست مردم میرسند. سرعت زندگی مدرن و محدودیتهای آپارتماننشینی، بخشی از حالوهوای صمیمی گذشته را تغییر داده است.
با این حال، اصل نذر و چراغانی همچنان زنده است. حتی در مجتمعهای آپارتمانی، همسایهها برای نیمهشعبان یا عید غدیر ریسهای کوچک نصب میکنند و پذیرایی سادهای از چای یا شیرینی دارند. تفاوت اصلی در ابزارهاست، نه در روح آیین. آنچه تغییر نکرده، خاطرهای است که از نور و همدلی در ذهن ما باقی میماند.
سوالات متداول
۱. چراغانی محرم و اعیاد چه تفاوتی دارد؟
در اعیاد، چراغانی با رنگهای شاد و سفرههای شیرین همراه است، در حالی که در محرم چراغانی بیشتر با نورهای ساده و پرچمهای سیاه و سبز اجرا میشود تا حالوهوای سوگواری را بازتاب دهد.
۲. نذر و چراغانی چه نقشی در فرهنگ محلهها داشته است؟
این دو آیین در کنار هم باعث پیوند بیشتر همسایهها میشدند؛ نذر با خوراکیهای ساده و چراغانی با نور و پرچم، فضایی برای همدلی و یادآوری مناسبتهای مذهبی میساختند.
۳. چه خوراکیهایی در سفرههای نذری اعیاد رایج بوده است؟
شلهزرد، آش رشته، خرما، نقل، شیرینیهای ساده و گاهی حلوا یا شیر برنج. در اعیاد بیشتر خوراکیهای شیرین رایج بودند و در محرم، خوراکیهای ساده و گرم مثل چای و حلیم.
۴. چرا خاطرات چراغانی اعیاد هنوز برای بسیاری زنده است؟
چراغانی تجربهای چندحسی بود: نورهای رنگی، بوی گلاب و غذاهای نذری، صدای نوحه یا سرود، و مشارکت همسایهها باعث شد این آیین به بخشی از حافظه جمعی ایرانیان تبدیل شود.
۵. آیا در زندگی آپارتمانی امروز هم میتوان چراغانی داشت؟
بله. حتی با ریسههای ساده و کوچک در بالکن یا حیاط مجتمع، و یک پذیرایی مختصر با چای یا شیرینی، میتوان حالوهوای نذر و چراغانی را زنده کرد و یاد آن خاطرات را بازآفرینی نمود.
چراغانی؛ حافظهای روشن در دل محلهها
چراغانی محرم و اعیاد، چه در کوچههای خاکی دهههای گذشته و چه در خیابانهای پرنور امروز، همیشه چیزی فراتر از نورپردازی بوده است. این آیین، خاطرات جمعی ما را ساخته؛ خاطراتی که در آن صدای نوحه و سرود، بوی شلهزرد و گلاب، و تصویر کودکان در حال تقسیم شیرینی یا چای نذری در هم تنیدهاند.
نذر و چراغانی یادآور این حقیقت است که روشنایی واقعی از دلها آغاز میشود. چراغانی اعیاد شادی و امید را میان مردم پخش میکرد، در حالی که چراغانی محرم نمادی از همدلی در سوگ بود. در هر دو چهره، نور پلی بود میان گذشته و آینده؛ میان نسلهایی که دور یک سفره نذری جمع میشدند و نسلهایی که امروز در آپارتمانهای کوچک هنوز به بهانهای ساده همدیگر را پیدا میکنند.
این خاطرات نشان میدهند که فرهنگ چراغانی تنها برای زیبا کردن کوچهها نبود، بلکه برای زنده نگه داشتن پیوندهای انسانی و دستگیری از همدیگر بود. اگر بخواهیم این میراث را ادامه دهیم، کافی است در همان روزهای نورانی، نهفقط ریسهای کوچک روشن کنیم یا سفرهای ساده پهن کنیم، بلکه سهمی هرچند کوچک برای نیازمندان در نظر بگیریم. یک بسته خرما، یک ظرف غذا یا حتی یک استکان چای داغ میتواند چراغی باشد که دلهای بیشتری را روشن کند.
یادتان باشد شما میتوانید چراغ دل نیازمندی را هم روشن کنید. بنویسید که آخرین بار چگونه در روزهای نذر و چراغانی سهمی در شادی دیگران داشتید؛ همین یادداشت کوتاه، چراغی خواهد شد برای فردا.