دسته: هنر و فرهنگ خاطره

دست‌های ایرانی در حال شکل‌دادن گل خیس روی چرخ سفال‌گری سنتی؛ رد انگشت و تضاد کوره سنتی با کوره برقی در روایت سفال‌گری بدون کوره برقی

سفال‌گری بدون کوره برقی؛ هنر دست‌هایی که خاک را زنده می‌کردند

سفال‌گری بدون کوره برقی، روایت دست و خاک است؛ جایی که ظرف فقط ظرف نیست و رد انگشت، حافظه زمان و امضای انسانی را نگه می‌دارد.

جوان ایرانی کنار پنجره بارانی با هدفون سیمی، کاست قدیمی و موبایل؛ تصویر مرتبط با پلی‌لیست نوستالژی و موسیقی و خاطرات

پلی‌لیست‌هایی که ما را بزرگ کردند

پلی‌لیست نوستالژی فقط لیست آهنگ نیست؛ آرشیو رشد ماست. از کاست و سی‌دی تا تلگرام و اسپاتیفای، موسیقی و خاطرات را دوباره می‌خوانیم.

چیدن گل محمدی در باغ‌های قمصر کاشان در صبح اردیبهشت با سبد گل و بخار دیگ گلاب‌گیری؛ روایت حافظه بویایی و آیین بهاری

مراسم چیدن گل محمدی کاشان؛ عطرهایی که صبح‌های اردیبهشت را جاودانه کردند

روایت آیین چیدن گل محمدی و گلاب‌گیری در کاشان، قمصر و نیاسر؛ جایی که حافظه بویایی از تصویر ماندگارتر می‌شود و گلاب، خاطره را در بطری نگه می‌دارد.

مقایسه عروسی روستایی با عروسی سالن شهری؛ آیین زنده در برابر مراسم استاندارد و کنترل‌شده. مجله خاطرات

عروسی‌های محلی؛ لباس‌ها، سازها و رقص‌هایی که در شهرهای جدید گم شدند

عروسی محلی ایران فقط جشن نیست؛ آرشیوی زنده از لباس سنتی، موسیقی بومی و رقص‌های آیینی است که در شهرهای جدید کم‌رنگ شد. این روایت، ردشان را دنبال می‌کند.

جوانان ایرانی در اتاقی با نمای باران‌خورده شهر تهران، در کنار ضبط کاست قدیمی و گوشی هوشمند، نمادی از موسیقی پاپ ایرانی بین نوستالژی و بازاری‌سازی

موسیقی پاپ ایرانی؛ میان دلتنگی، امید و بازاری‌سازی

موسیقی پاپ ایرانی چطور بین دلتنگی، امید جمعی و بازاری‌سازی شدید در نوسان است؟ از کاست‌های دست‌به‌دست‌شده تا هیت‌های الگوریتمی امروز، این مقاله پاپ را به‌عنوان آینه‌ای ترک‌خورده‌ی خاطره و مصرف سریع می‌خواند.

دست‌های نجار ایرانی روی تخته چوب گردو با رگه‌های طبیعی و خاک‌اره؛ تصویر مرتبط با بوی چوب گردو، نجاری و حافظه حسی

چرا بوی چوب گردو هنوز ما را آرام می‌کند؟ هنر نجاری و حافظه حسی

بوی چوب گردو چرا این‌قدر آرام‌مان می‌کند؟ در این مقاله، از حافظه بویایی تا نجاریِ ایرانی و تضاد چوب طبیعی با ام‌دی‌اف را حسی و تحلیلی مرور می‌کنیم.

تصویر حاجی‌فیروز در خیابان‌های شهر ایران در آستانه نوروز، با لباس قرمز و دایره‌زنگی؛ نماد آیین شهری و موسیقی خیابانی

حاجی‌فیروز؛ پیام‌رسان‌های بهاری که از کوچه‌ها می‌گذشتند

حاجی‌فیروز را نه فقط یک رسم نوروزی، بلکه یک «شخصیت رسانه‌ایِ شهر» ببینیم؛ با رنگ، صدا و شوخی‌هایی که بهار را در حافظه نوروزی ما خبر می‌کنند.

دست‌های مادربزرگ ایرانی روی دار قالی و شانه‌زدن نخ‌ها در نور عصر؛ تصویر مرتبط با صدای دار قالی و حافظه شنیداری

دار قالی مادربزرگ؛ چگونه صدای شانه‌زدن نخ به حافظه ما تبدیل شد؟

روایت و تحلیل «مانی فرهم» از صدای دار قالی مادربزرگ؛ اینکه برخورد تار و پود و شانه‌زدن چگونه به سند حافظه و زبان نوستالژی ما بدل می‌شود.

مهمانی خانوادگی ایرانی با رقص روی ریتم ۶/۸ دهه هشتاد در سالن آپارتمان، با حضور چند نسل و فضای نوستالژیک

نوستالژی در 6/8؛ چرا ریتم‌های دهه 80 هنوز در مهمانی‌ها زنده‌اند؟

چرا هنوز با شنیدن چند ضرب ۶/۸ دهه‌ هشتاد، بدن‌مان بی‌اختیار تکان می‌خورد؟ در این یادداشت، از مهمانی‌های زیرزمینی تا عروسی‌های خانوادگی، رد نوستالژی ۶/۸ و نقش آن در حافظه جمعی ایرانی را دنبال می‌کنیم.

یادداشت کاغذی با دست‌خط پدر کنار لیوان چای روی میز چوبی در خانه‌ای ایرانی، نمادی از صمیمیت دست‌خط در مقایسه با پیام‌رسان‌های دیجیتال

دست‌خط پدر؛ چرا نوشته‌های کاغذی هنوز از پیام‌رسان‌ها صمیمی‌ترند؟

چرا دست‌خط پدر و یادداشت‌های کاغذی هنوز از طولانی‌ترین چت‌های پیام‌رسان صمیمی‌ترند؟ در این یادداشت از بوی کاغذ، فشار قلم، لکه چای و حافظه جمعی می‌گوییم و سرنوشت دست‌خط را در عصر اسکرین جست‌وجو می‌کنیم.