صفحه اصلی > هنرهای دستی و یادگارها : از سماور روسی تا گلدان بلور؛ اشیایی که در هر خانه ایرانی مشترک بودند

از سماور روسی تا گلدان بلور؛ اشیایی که در هر خانه ایرانی مشترک بودند

سماور روسی و گلدان بلور در پذیرایی خانه ایرانی؛ تصویر مفهومی از اشیای مشترک و مهمان‌داری ایرانی

آنچه در این مقاله میخوانید

اشیای مشترک؛ کاراکترهای تکرارشونده در سریال خانواده

بعضی آدم‌ها از روی اسم فامیل شناخته می‌شوند؛ بعضی خانه‌ها از روی اشیای‌شان. کافی است درِ چند خانه ایرانی را (از دهه‌های مختلف) باز کرده باشید تا بفهمید یک «گروه بازیگر ثابت» هست که مدام برمی‌گردد: سماور روسی، گلدان بلور، بوفه، سرویس چایخوری، رومیزی‌ها. هرکدام‌شان مثل کاراکترهای تکرارشونده در یک سریال خانوادگی‌اند؛ نه لزوماً قهرمان، نه همیشه دوست‌داشتنی، اما آن‌قدر حاضر که روایت بدون آن‌ها لنگ می‌زند.

من، مانی فرهام، وقتی به این اشیا فکر می‌کنم، بیشتر از «وسیله» بودن‌شان، به «نقش»شان فکر می‌کنم. اشیای مشترک، شبیه کلمات مشترک در یک زبان‌اند: به ما امکان می‌دهند بدون توضیح اضافه، منظورمان را منتقل کنیم. یک سماور سنگین گوشه آشپزخانه یا یک بوفه شیشه‌ای در پذیرایی، تنها یک انتخاب سلیقه‌ای نیست؛ یک پیام اجتماعی است: ما بلدیم پذیرایی کنیم، ما حرمت مهمان را می‌شناسیم، ما برای «آبروداری» برنامه داریم.

تضادها از همین‌جا شروع می‌شود: سنگینی سماور در برابر سبک‌شدنِ زندگی امروز؛ بلور شکننده در برابر دوام خاطره؛ بوفه‌ای که قرار بود «نمایشِ دارایی» باشد در برابر خانه‌های کوچک‌تر و مینیمال‌تر که نمایش را به صفحه موبایل سپرده‌اند. این مقاله درباره همین تضادهاست: درباره این‌که چرا برخی اشیا، در خانه‌های مختلف، به شکل عجیبی «مشترک» می‌شوند؛ چون نقش اجتماعی مشترکی را بازی می‌کنند.

سماور روسی: سنگینی فلز، سنگینی احترام

سماور روسی برای خیلی از خانه‌ها فقط یک ابزار جوشاندن آب نبود؛ یک «ستون فقرات آیین چای» بود. یادمان هست: اول صدای قل‌قل، بعد بخار آرام، بعد دست‌هایی که استکان کمرباریک را می‌چرخاندند تا لبش داغ نشود. گاهی حتی جای سماور ثابت بود؛ کنار پنجره، نزدیک شیر آب، یا در آشپزخانه‌ای که از بس رفت‌وآمد داشت شبیه ایستگاه قطار شده بود.

سماور، به‌خصوص وقتی بزرگ و سنگین بود، یک جور اعلام توانایی هم بود: «ما می‌توانیم برای جمع چای درست کنیم.» چای، در بسیاری از خانواده‌ها، واحد کوچک «تداوم رابطه» بود؛ چیزی که در بحران‌ها، دید و بازدیدها، عذرخواهی‌ها، خواستگاری‌ها و حتی سکوت‌ها جاری می‌شد. اگر به نقش آیین‌ها در حافظه فکر کنیم، سماور یک موتور تولید لحظه‌های آیینی است؛ لحظه‌هایی که بی‌سروصدا خاطره می‌سازند. برای زاویه بزرگ‌تر این موضوع، نگاه کنید به صفحهٔ آیین‌ها و فصل‌ها.

اما تضاد امروز همین‌جاست: زندگی سبک شده، نه فقط در وزن وسایل؛ در وزنِ وقت. کتری برقی و چای‌ساز، زمان را کوتاه می‌کنند، اما آیین را هم کوچک می‌کنند. سماور سنگین بود، و همان سنگینی، به چای «وقار» می‌داد؛ انگار احترام، باید کمی زمان می‌خواست.

  • لحظه آیینی: ریختن آب جوش روی قوری، بالا رفتن عطر چای، صدای برخورد قاشق با نعلبکی.
  • کُد اجتماعی: توانِ پذیرایی برای جمع، بلدبودنِ آداب، «خانه گرم» داشتن.
  • تضاد امروز: سرعتِ بیشتر، مکثِ کمتر؛ چای هست، اما «مراسم» کم‌رنگ‌تر است.

بلور و گلدان: شکنندگی ماده، دوام معنا

بلور همیشه کمی شبیه وعده بوده: وعدهٔ روشنایی، شفافیت، و یک جور زندگی «مرتب‌تر». گلدان بلور، چه روی میز تلویزیون، چه روی بوفه، معمولاً برای استفاده روزمره نبود؛ برای «روزِ مهمان» بود. و مهمان، در فرهنگ ایرانی، فقط یک نفر نیست که می‌آید؛ یک موقعیت است که خانه را دوباره تعریف می‌کند.

تصویر آشنایش: نور عصر می‌افتد روی شیارهای بلور و ناگهان برق می‌زند؛ برقِ کوتاه و تیز، مثل یادآوری این‌که این خانه چیزی برای نمایش دارد. بعد شاید یکی بگوید: «مواظب باش نشکنه.» همین جمله، خودش یک تفسیر کامل است: بلور قرار است سالم بماند تا شأنِ خانه سالم بماند. شکننده است، اما ما با مراقبت از آن، مراقبت از تصویرمان را تمرین می‌کنیم.

بلور یک پارادوکس دلچسب دارد: ممکن است کارکردش کم باشد، اما معنایش زیاد. در خانه‌های امروز، شاید همان گلدان بلور کمتر گل طبیعی ببیند و بیشتر نقش «یادگار» بازی کند؛ با این‌حال، هر بار که جابه‌جایش می‌کنیم، انگار یک خاطره را هم جابه‌جا می‌کنیم. اگر به اشیا به‌عنوان حامل حافظه علاقه دارید، صفحهٔ اشیای قدیمی و وسایل روزمره را ببینید.

بلور، برخلاف فلزِ سماور، به ما یاد می‌دهد دوام همیشه فیزیکی نیست. ممکن است یک استکان بلور بشکند، اما صحنهٔ چای‌ریزی زیر نور، صدای قاشق و نعلبکی، و نگاه‌های کوتاهِ بین حرف‌ها، سال‌ها دوام بیاورد.

بوفه: ویترین آرزوها و «نمایشِ احترام»

بوفه در بسیاری از خانه‌ها چیزی بیش از یک کمد بود؛ یک صحنه بود. صحنه‌ای که روی آن «نسخهٔ رسمی» خانواده به نمایش درمی‌آمد: سرویس‌های کم‌استفاده، لیوان‌های مخصوص مهمان، بشقاب‌هایی که از ترس خط افتادن، کمتر غذا دیده‌اند. بوفه، خانه را دوپاره می‌کرد: زندگی روزمره در آشپزخانه و اتاق نشیمن؛ و زندگی تشریفاتی در پذیرایی.

این‌جا طبقه و آرزو به هم گره می‌خوردند. بعضی خانواده‌ها واقعاً از نظر اقتصادی توان خرید بلور و چینی داشتند؛ بعضی دیگر با زحمت و قسط و هدیه‌های جهیزیه، «تکه‌هایی از آینده» را می‌خریدند و در بوفه می‌چیدند. بوفه به زبان بی‌کلام می‌گفت: «ما هم سهمی از زیبایی داریم.» و هم‌زمان می‌گفت: «ما بلدیم مهمان را جدی بگیریم.»

اما امروز، خانه‌ها کوچک‌تر شده‌اند، و نمایش‌ها دیجیتال‌تر. بوفه کم‌کم از مرکز خانه کنار می‌رود، یا تبدیل می‌شود به شلف و قفسه ساده. با این‌حال، میل به «داشتنِ یک بخش رسمی» هنوز هست؛ فقط شکلش عوض شده: گاهی یک میز کوچک، گاهی یک ست فنجان خاص، گاهی یک عکس قاب‌شده. اگر دنبال زاویهٔ بزرگ‌ترِ تغییرات زندگی و سلیقه‌ها هستید، صفحهٔ دهه‌ها و سبک زندگی می‌تواند زمینهٔ خوبی بدهد.

شیء نقش اجتماعی چیزی که «نمایش» می‌داد امروز بیشتر «کار» می‌کند یا «معنا» دارد؟
سماور روسی میزبان‌بودنِ جمعی وقت‌گذاشتن، گرمی خانه بیشتر معنا؛ گاهی کارکرد آیینی
گلدان/بلور مرتب‌بودن، آبروداری ظرافت، سلیقه، پاکیزگی بیشتر معنا
بوفه رسمیت‌دادن به پذیرایی داراییِ نمادین، آینده‌سازی بیشتر معنا (یا تغییر شکل داده)
سرویس چایخوری قواعدِ پذیرایی آمادگی برای مهمان بین کارکرد و معنا
رومیزی‌ها نظم و مراقبت سلیقه و تمیزی بیشتر کارکرد (با بار معنایی)

سرویس چایخوری: زبان بی‌کلام مهمان‌داری

سرویس چایخوری، یک مجموعه ظرف نیست؛ یک دستور زبان است. می‌گوید استکان مهمان کدام است، قندان کجا می‌نشیند، نعلبکی چطور زیر استکان قرار می‌گیرد، و قاشق با چه صدایی به دیواره برخورد می‌کند. گاهی خانه‌ها دو سرویس داشتند: یکی «روزمره»، یکی «مهمان». این دوگانه، خودش یک روایت از زندگی ایرانی است: ما برای معمولی‌بودن هم برنامه داریم، اما برای محترم‌شمردن دیگری، برنامهٔ جدا.

لحظهٔ ریختن چای، لحظهٔ تنظیم رابطه است. چای که می‌ریزی، درواقع فاصله را اندازه می‌گیری: پرتر بریزم یا کم‌تر؟ اول به بزرگ‌ترها تعارف کنم یا به تازه‌وارد؟ قند را جلو بکشم یا خودم بردارم؟ این‌ها تصمیم‌های کوچک‌اند، اما خانه را به یک «نظام اخلاقیِ نرم» تبدیل می‌کنند؛ جایی که احترام، عملی می‌شود نه شعاری.

از طرفی، سرویس چایخوری به طبقه هم گره می‌خورد: جنس، طرح، برند، و حتی این‌که «کِی» از کمد بیرون می‌آید. اما نکته این است که حتی وقتی کیفیت‌ها متفاوت است، نقش ثابت می‌ماند. اشیای مشترک دقیقاً این‌جا مشترک می‌شوند: نقش‌شان در همه‌جا قابل فهم است، حتی اگر نسخهٔ هر خانه متفاوت باشد.

گاهی احترام در ایران، نه در حرف‌های بلند، که در صدای آرام نعلبکی زیر استکان شنیده می‌شود.

رومیزی‌ها: پارچه‌هایی که زمان را آهسته می‌کردند

رومیزی‌ها، در نگاه اول، کم‌اهمیت‌ترین عضو این جمع‌اند؛ اما درواقع مدیر صحنه‌اند. آن‌ها مرز می‌کشند: این میز «میزِ پذیرایی» است، این یکی «میزِ کار»، آن یکی «جای میوه و شیرینی». رومیزی‌ها به خانه ریتم می‌دهند، و از همه مهم‌تر، اثر زمان را مدیریت می‌کنند: لکه را پنهان می‌کنند، خط و خش را کم می‌کنند، و هر بار که شسته می‌شوند، یک جور «بازنشانی» انجام می‌دهند.

رومیزی قلاب‌بافی‌شده، ترمه، یا پارچه‌های طرح‌دار قدیمی، فقط دکور نیستند؛ ردِ دست‌اند. حتی اگر خودمان نبافته باشیم، معمولاً کسی در فامیل بوده که بافتن بلد بوده، یا دست‌کم سلیقهٔ انتخابش را جدی می‌گرفته. این پارچه‌ها پیوند می‌زنند: بین نسلِ وقت‌دارتر و نسلِ عجول‌تر، بین خانه‌های حیاط‌دار و آپارتمان‌های فشرده.

چالش امروز این است که سرعت زندگی، فرصتِ نگهداری از این جزئیات را کم کرده. رومیزی‌ها یا حذف می‌شوند، یا تبدیل می‌شوند به یک رانر ساده. راه‌حلِ فرهنگی اما لزوماً بازگشت به گذشته نیست؛ می‌شود یک رومیزی کوچک را فقط برای یک میز خاص نگه داشت، یا یک پارچه یادگاری را در قاب گذاشت تا از «مصرف» به «روایت» منتقل شود.

  • چالش: کمبود وقت برای مراقبت و شست‌وشو، کوچک‌شدن خانه‌ها.
  • راه‌حل: انتخاب یک «نقطه آیینی» (مثلاً میز چای) و نگه‌داشتن رومیزی فقط برای همان.
  • نکته: هر شیء لازم نیست تمام‌وقت در خانه فعال باشد؛ بعضی‌ها کافی است در لحظه‌های خاص ظاهر شوند.

چرا این‌ها «مشترک» شدند؟ چون نقش اجتماعی مشترک داشتند

اگر بخواهم یک پاسخ کوتاه بدهم: اشیای مشترک، ابزارهای مدیریت رابطه‌اند. سماور و سرویس چایخوری، موتور مهمان‌داری‌اند. بوفه، دستگاه «رسمیت‌سازی» است. بلور و گلدان، دستگاه «زیباسازیِ احترام»اند. رومیزی‌ها، دستگاه «مرزبندی و مراقبت»اند. هرکدام‌شان یک کار اجتماعی انجام می‌دادند که در خانه ایرانی پررنگ است: حفظ آبرو، گرم نگه‌داشتن ارتباط، و ساختن یک صحنه برای دیدار.

این‌که در شهرهای مختلف و طبقات مختلف، نمونه‌های مشابه دیده می‌شود، بیشتر از آن‌که به تقلید کور ربط داشته باشد، به «نیاز مشترک» مربوط است. وقتی یک جامعه روی مهمان‌داری، دید و بازدید، و احترامِ آیینی تأکید دارد، طبیعی است که اشیایی برای حمل این معناها شکل بگیرند و تکرار شوند.

و این‌جا دوباره همان تضادها برمی‌گردد: امروز، زندگی دیجیتال، بخشی از نمایش را از خانه برده به شبکه‌های اجتماعی؛ و بخشی از پذیرایی را از «چای و قندان» برده به «پیام و تماس». اما نیاز به صحنه و آیین، تمام نمی‌شود؛ فقط شکل عوض می‌کند. اگر دوست دارید مسیرهای جدید ثبت و نگهداری لحظه‌ها را در زمانهٔ گوشی و فایل ببینید، صفحهٔ ثبت خاطره با ابزارهای دیجیتال و هوشمند را بخوانید.

جمع‌بندی: فهرست شخصی اشیای مشترک خانهٔ خودت

سماور روسی، گلدان بلور، بوفه، سرویس چایخوری، رومیزی‌ها؛ این‌ها فقط وسایل نبودند، مثل نقش‌های ثابت یک سریال خانوادگی، هر بار وارد قاب می‌شدند تا یک رابطه را تنظیم کنند: احترام را قابل دیدن کنند، مهمان را راحت کنند، و خانه را «آمادهٔ روایت» نگه دارند. امروز ممکن است بعضی‌شان از کار افتاده باشند، اما معناشان هنوز روشن است؛ مثل بلوری که شاید ترک برداشته باشد، اما زیر نور هنوز برق می‌زند.

حالا یک تمرین ساده: سه شیء «مشترک» در خانهٔ خودت را فهرست کن؛ چیزهایی که فکر می‌کنی در خانه‌های دیگر هم نسخه‌ای از آن بوده یا هست. بعد از خودت بپرس: کدام‌شان هنوز کار می‌کنند (یعنی واقعاً استفاده می‌شوند) و کدام فقط معنا دارند (یعنی نگه داشته شده‌اند چون حامل خاطره‌اند)؟ پاسخ تو، شاید نقشهٔ کوچکی باشد از این‌که امروز چگونه زندگی می‌کنی و چه چیزهایی را هنوز «آیینی» می‌خواهی.

پرسش‌های متداول

آیا «اشیای مشترک» در همهٔ شهرهای ایران یکسان بوده‌اند؟

نه دقیقاً. شکل و جنس و حتی نام برخی وسایل ممکن است بین شهرها فرق داشته باشد، اما نقش‌ها معمولاً مشابه بوده‌اند: پذیرایی، رسمیت، آبروداری و نمایشِ سلیقه. ممکن است در یک خانه سماور بزرگ و در خانه‌ای دیگر کتری و قوریِ خاص نقش اصلی را داشته باشد، اما هر دو یک کار اجتماعی می‌کرده‌اند: ساختن لحظهٔ چای و گفت‌وگو.

چرا سماور روسی این‌قدر نمادین شد؟

چون چای در زندگی ایرانی یک نوشیدنیِ صرف نیست؛ یک «بهانهٔ ارتباط» است. سماور، با زمان‌بر بودن و حضور فیزیکی پررنگش، آیین چای را قابل دیدن می‌کرد و به میزبان اجازه می‌داد «وقت گذاشتن» را نشان بدهد. همین نمایشِ وقت و توجه، به سماور معنای نمادین داد؛ حتی وقتی بعدها ابزارهای سریع‌تر آمدند.

بوفه بیشتر نشانهٔ طبقه است یا سلیقه؟

هر دو، اما نه به شکل ساده. بوفه می‌تواند نشانهٔ توان مالی باشد، اما گاهی بیشتر نشانهٔ «آرزو» و تلاش برای ساختن نسخهٔ رسمیِ خانه است. خانواده‌ای ممکن است با امکانات محدود هم یک بوفه کوچک داشته باشد تا پیام مشخصی بدهد: ما برای مهمان جایگاه قائلیم. پس بوفه، هم اقتصاد را بازتاب می‌دهد، هم فرهنگِ احترام را.

اگر این اشیا امروز کمتر استفاده می‌شوند، نگه‌داشتن‌شان چه فایده‌ای دارد؟

فایده همیشه کارکردی نیست. بعضی اشیا به‌مرور از «ابزار» به «یادمان» تبدیل می‌شوند؛ یعنی به‌جای این‌که چیزی را انجام بدهند، چیزی را یادآوری می‌کنند. نگه‌داشتن‌شان می‌تواند شکل ملایمی از حفظ پیوند نسلی باشد؛ البته به شرطی که تبدیل به انبارِ سنگین نشود و جای زندگی امروز را نگیرد.

چطور می‌شود میان مینیمالیسم امروز و اشیای یادگاری تعادل ایجاد کرد؟

به‌جای حذف کامل یا نگه‌داشتن افراطی، می‌شود «نقش» تعریف کرد. مثلاً یک سرویس چایخوری را فقط برای دیدارهای خاص نگه دارید، یا یک گلدان بلور را در نقطه‌ای بگذارید که واقعاً دیده شود و روایت کند. تعادل یعنی هر شیء یا کار کند، یا اگر فقط معنا دارد، جای مشخص و محترمانه‌ای داشته باشد.

از کجا بفهمیم کدام شیء در خانهٔ ما «مشترک» محسوب می‌شود؟

یک معیار ساده این است: اگر آن شیء را در خاطرات چند نفر از فامیل یا دوستان هم دیده‌اید، یا اگر بدون توضیح اضافه همه می‌فهمند «این برای مهمان است»، احتمالاً با یک شیء مشترک روبه‌رو هستید. اشیای مشترک معمولاً به یک رفتار جمعی وصل‌اند: چای، پذیرایی، احترام، یا نگهداری از نظم و زیبایی.

مانی فرهام- نویسنده تحریریه صدای خاطرات
مانی فرهام با نگاهی آرام و دقیق به دنیاهای تصویر و صدا وارد می‌شود و از فیلم‌ها، موسیقی و متن‌هایی می‌نویسد که در حافظه ما جای گرفته‌اند. او روایت هنر را از میان حس‌ها و لحظه‌ها عبور می‌دهد و نقدی ارائه می‌کند که بر پایه فهم عمیق، توجه انسانی و پیوند با نوستالژی ایرانی شکل گرفته است.
مقالات مرتبط

چمدان فلزی پدر؛ اشیایی که تاریخ شخصی ما را حمل می‌کردند

چمدان فلزی پدر فقط وسیلهٔ سفر نبود؛ آرشیو سیّار خانواده بود. روایتی نشانه‌شناسانه از خط‌وخش‌ها، قفل، بو و اشیایی که تاریخ شخصی را حمل می‌کردند.

فرش‌هایی که داستان می‌گویند؛ تحلیل نمادها در قالی‌های عشایری

قالی عشایری را مثل یک متن رمزگذاری‌شده بخوانید: از لوزی و چشم‌زخم تا درخت زندگی و راه‌ها؛ روایت ترس‌ها، امیدها و ریتم کوچ.

سفال‌گری بدون کوره برقی؛ هنر دست‌هایی که خاک را زنده می‌کردند

سفال‌گری بدون کوره برقی، روایت دست و خاک است؛ جایی که ظرف فقط ظرف نیست و رد انگشت، حافظه زمان و امضای انسانی را نگه می‌دارد.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
همراه این گفتگو بمان
خبرم کن از
guest
0 نظرات
بیشترین رأی
تازه‌ترین قدیمی‌ترین
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x