بعضی اسمها مثل یک قند کوچک در چای عصرانهاند؛ بیصدا حل میشوند، اما حالِ فضا را عوض میکنند. «شیرین» از همان اسمهاست: وقتی گفته میشود، انگار خاطرهای روشن از مهربانی در ذهن چراغ میزند نه…
بعضی اسمها مثل یک تکه نان تازهاند: بیادعا، گرم، و صمیمی. «گندم» از همان اسمهاست؛ وقتی شنیده میشود، انگار خاطرهای از خانه، از سفره، از دستهای مهربانی که زندگی را «ادامهدادنی» میکردند، آرام روی دل…
بعضی اسمها مثل یک شالِ نازک روی شانهی خاطره میافتند؛ نه برای گرمکردنِ سرما، برای آرامکردنِ دل. «پرنیسا» از همان نامهاست: وقتی شنیده میشود، انگار چیزی نرم و روشن از گذشته عبور میکند و در…
بعضی اسمها مثل یک بوی آشنا از راه میرسند؛ بیسر و صدا، اما دقیق. «فاطمه» از آن اسمهاییست که انگار خودش را روی شانهی خاطرات میگذارد و میگوید: «نگران نباش… من بلدم آرامت کنم.» شنیدنش…
حسام؛ یادگار تیزی تصمیم و روشنی مرز
تاریخ انتشار: 25 آذر 1404
ابراهیم؛ خاطرهای از ایمان، پایداری و اعتماد
تاریخ انتشار: 25 آذر 1404
شیرین؛ مهربانی دلنشین، ماندگار در خاطرهها
تاریخ انتشار: 25 آذر 1404
گندم؛ خاطرهای از برکت آرام و زندگی ساده
تاریخ انتشار: 25 آذر 1404
پرنیسا؛ یادگار لطافت و زیبایی آرام
تاریخ انتشار: 25 آذر 1404