دسته: نوستالژی و یادگاری‌ها

صف خرید کفش مدرسه جلوی فروشگاه کفش ملی در صبح مهر با والدین، کودکان و دفترچه قسطی؛ نوستالژی کیف و کفش مدرسه.

صف خرید کفش مدرسه؛ روایت جمعی از کفش ملی و دفترچه‌های قسطی

صف خرید کفش مدرسه تنها یک خرید نبود؛ آیینی جمعی که با دفترچه‌های قسطی، برندهای بومی و صبح مهر پیوند داشت. این روایت تحلیلی، از اقتصاد خانوادگی تا بازآفرینی امروز را پیش می‌برد.

کوزه سفالی لب‌پَر در حیاط ایرانی کنار لیوان آلومینیومی زیر سایه درخت؛ نماد آب خنک، مهمان‌نوازی و خاطرات ظهر تابستان

کوزه لب‌پر حیاط؛ نشانهٔ تابستان‌های ساده و پرخاطره

کوزه لب‌پَرِ حیاط، فقط ظرف آب نبود؛ روایتی از خنکای تبخیری، ادب نوشیدن و اقتصاد مراقبت در خانه‌های ایرانی. این متن، پلی میان خاطره و کارکرد امروز است.

پشت‌بام‌های تهران با آنتن خرچنگی و اتاق پذیرایی دهه هفتاد؛ خانواده‌ای دور تلویزیون و ویدئو، بازآفرینی خاطرات تماشای جمعی

از آنتن خرچنگی تا ویدئوی قاچاق؛ خاطرات تماشای جمعی در دهه‌های شصت و هفتاد

از آنتن‌های خرچنگی تا ویدئوی قاچاق، خاطرات تماشای جمعی چگونه سلیقه و گفت‌وگوی محله را ساختند و امروز چطور می‌توان آن حس را ساده بازآفرینی کرد؟

تصویر نوستالژیک از صمیمیت محله: دست‌دادن همسایه‌ها کنار تعمیر دوچرخه، نان و نمک و دیوار مهربانی در کوچه‌ای قدیمی از ایران

فرهنگ قول‌وقرارهای محلی در محله‌های قدیم ایران؛ از نان‌ونمک تا همسایگی امروز

بازخوانی اخلاق قول‌وقرارهای شفاهی در محله‌های ایرانی؛ از دست‌دادن و نان‌ونمک تا نسخه‌های امروزی اعتماد محلی. راهکارهای زنده‌کردن صمیمیت محله و انتقال آن به نسل بعد.

خداحافظی‌های طولانی دم در در خانه‌های قدیمی ایران با کفش جلوی در و کاسه آب بدرقه؛ نور گرم ورودی و حال‌وهوای نوستالژیک

از دم در حیاط تا کوچه؛ خاطره‌ی خداحافظی‌های طولانی در خانه‌های قدیمی

از دمِ درِ حیاط تا کوچه، آیین خداحافظی‌های طولانی در خانه‌های قدیمی چطور شکل می‌گرفت؟ از «سلام برسان» و کفش جلوی در تا کاسه آب بدرقه؛ با نسخه‌های امروزی و مینیمال.

سینی نان تازه و استکان‌های چای در جمع خانوادگی ایرانی؛ آیین گفت‌وگو کنار نان و چای، بوی نان داغ و آشتی‌کنان در خانه.

حرف‌هایی که کنار نان و چای گفته می‌شد؛ آیین گفت‌وگو در جمع‌های خانوادگی

بازخوانی آیین گفت‌وگو کنار نان و چای؛ از بوی نان داغ تا آشتی‌های کوچک خانگی. با یک چک‌لیست ساده، این سنت را در زندگی امروز زنده کنیم.

سماور جوشان کنار سفرهٔ پارچه‌ای با استکان کمرباریک و خانواده‌ای در حال گفت‌وگوی شبانه؛ آیین چای دورهمی در خانه‌های قدیمی.

سماور جوشان و سفره‌ی پهن؛ خاطره دردِ دل‌های شبانه در خانه‌های قدیمی

بخار چای از سماور جوشان، نور لامپ زرد و سفرهٔ پارچه‌ای؛ بهانه‌ای برای احیای آیین چای دورهمی و گفت‌وگوی آرام خانوادگی در خانه‌های امروزی.

تصویر نوستالژیک بوی خاک نم‌خورده زیر آفتاب حیاط قدیمی با سطل فلزی، لنگه در چوبی و بازی‌های گل‌گِلی

بوی خاک و آفتاب؛ روایت تابستان‌های کودکی در حیاط پشتی

بوی خاک نم‌خورده زیر آفتاب ظهرهای بلند، صدای جیرجیرک و بازی‌های گل‌گِلی؛ روایتی از حیاط‌های پشتی که هنوز می‌شود ردّ گرمایش را در آپارتمان‌های امروز بازآفرینی کرد.

حیاط خلوت خانه مادربزرگ با سبزی خشک‌کردن، حوض فیروزه‌ای و سایه درخت توت؛ فضایی نوستالژیک برای خاطرات خانوادگی

حیاط خلوت خانه مادربزرگ؛ جایی میان سبزی خشک‌کردن و رازهای کودکانه

حیاط خلوت خانه مادربزرگ فقط یک فضا نبود؛ بوی سبزی خشک، سایه درخت توت و صدای پنکه سقفی، خاطراتی می‌ساخت که هنوز جاری است. در این یادداشت، راه‌های ساده‌ای برای زنده‌کردن آن حس در خانه‌های امروز می‌یابیم.

پرتره مرد چراغ‌دار در کوچه قدیمی ایرانی با چراغ نفتی، نور گرم و حال‌وهوای نوستالژیک؛ نماد همدلی محله و آیین‌های همسایگی

مرد چراغ‌دار محله؛ قصه آدم‌هایی که کوچه‌ها را با دلشان روشن می‌کردند

پرتره‌ای از مرد چراغ‌دار؛ نمادی از همدلی محله و آیین‌های همسایگی. از چراغ نفتی تا سنسور حرکتی، قصه‌های شبانه و ایده‌های کم‌هزینه برای روشن‌کردن دل و کوچه.